شلیک به سوخت بران : جرقۀ اعتراضات سراسری در بلوچستان
اعتراضات سیستان و بلوچستان
دوشنبۀ این هفته کشتار شماری از سوختبران در مرز سراوان جرقهای شد در انبار خشم تلنبارشدۀ مردم محروم استان سیستان و بلوچستان. با این تفاوت که این بار توحش حکومت با واکنشی روبهرو شد که چه بسا انتظارش را نداشت. مردم منطقه #سراوان به حمایت و همبستگی از کشتهشدگان و سوختبران برخاستند. تظاهرات کردند، مجدداً گلوله خوردند و دستگیری دادند؛ با دست خالی خودروهای پلیس و ساختمان فرمانداری شهر را به آتش کشیدند و به اشغال خود درآوردند؛ چندین جادۀ ترانزیتی را بستند. به فاصلۀ تنها 24 ساعت، اعتراضات به شهرهای دیگر رسید و دیروز نیز مقرهای حکومتی در مناطق مختلفی به اِشغالِ موقت معترضان درآمد(حداقل دو پاسگاه پلیس در زاهدان، یک پایگاه بسیج و بخشداری کورین). علاوه بر تمام اینها بازاریان چندین شهر این استان نیز به نشانۀ همبستگی، کرکرهها را پایین کشیدند و اعتصابات نمادین به راه انداختند.
دلیل این کشتار اخیر به جاهطلبی سپاه برای کسب سهم سودی از دسترنج سوختبرانی برمیگردد که سابقاً همیشه با گلوله بدرقهشان میکرده. برای این تسهیمِ سود، حکومت در سالهای اخیر طرحهایی را به بهانۀ ساماندهی سوختبران در دست اجرا داشت که آخرینش با عنوان طرح رزاق قرار بود با گرفتن رانتی از سوختبرانِ محلی (تا فاصلۀ 20 کیلومتری از مرز) به گروهی دستچینشده از آنها مجوز عبور از مرز و فعالیت را بدهد. به راه انداختن حمام خون در نقطۀ صفر مرزی سراوان هم از هزینههای این ولع سیریناپذیر حاکمیت برای سود بود.
خصلت تعرضی و انفجاری این اعتراضات، ویژگی سریعاً تکثیرشوندۀ آن و همبستگی شکوهمندی که در عرض فقط دو روز شهرهای مختلف سیستان و بلوچستان را درنوردید، حکایت از یک تغییر کیفی کمسابقه در مبارزات محلی این استان داشت. اگر تا چند سال پیش، حرکتهای اعتراضی عموماً از مدار شبکۀ مساجد محلی و امامان جمعه میگذشت و افسار کنترلشان در دست آنها بود و جمهوری اسلامی نیز به این عاملیت مذهبی به طرق مختلف پر و بال میداد، اکنون چندسالی است که دیگر حرکتهای اعتراضی را عموماً جوانان سکولار بلوچ از طریق شبکهسازی مجازی پیش میبرند و افسار اعتراضات خودانگیختۀ مردمی نیز از دست امامان جمعه و آخوندهای مجوزدار سنی درآمده و هر آیینه فرمانِ ایست دادن[1]، پاسخ مثبتی از سوی معترضان نمیگیرد.
کابوس جمهوری اسلامی از اینکه نیروهای مذهبی و فرقهای دیگر نتوانند افسار اعتراضات را در این استان به دست گیرند، تدریجاً دارد به واقعیت بدل میشود. در تمام سالهای گذشته از هراس همین کابوس بود که کوچکترین تحرک مدنی جوانان تحصیلکرده و غیرمذهبی با مُشت آهنین پاسخ میگرفت[2]. سیاستِ تقویت نیروهای مذهبی واپسگرا از سوی حکومت البته فقط مختص به بلوچستان نیست و به طرق مشابهی هم در کردستان و خوزستان پیگیری میشده؛ منتها به دلیل بسترهای اقتصادی و تاریخی، با سهولت بیشتری در بلوچستان پیش میرفته تا در جاهای دیگر.
اما اینک اعتمادبهنفس جوانان بلوچ و روی آوردنشان به سازماندهیهای مستقل اینترنتی، برای جمهوری اسلامی گران تمام شده؛ درحالیکه سلطۀ نیروهای فرقهای و بنیادگرای مذهبی – آن هم با چراغ سبز جمهوری اسلامی- به انزوای اعتراضاتِ مردمی بلوچستان از سایر مناطق پیرامونیاش و کنترل راحتترشان منجر میشد، اما برعکس هر دم تحرک فزایندۀ جوانان غیرمذهبی، سبب تعمیق ارتباط و پیوندهای اعتراضی مردم این استان با سایر مناطق کشور گشته. تلاشهای وسیع برای پوشش اخبار این اعتراضات به زبان فارسی و تشریح دلایل شکلگیری این اعتراضات در شبکههای اجتماعی از همین دستاوردها است.
اما این تنها وجه ممیزۀ این اعتراضات نیست. درحالی که همیشه اخبار مردم بلوچستان در یک بایکوت خبری فراگیر در زبان فارسی قرار میگرفت، اعتراضات سراسری آبان 98 با تمام خونهایی که از کُرد و لر و بلوچ و عرب و فارس در آن ریخته شد، واقعهای بود که به معنای حقیقی کلمه همبستگی طبقاتی را –ورای دین و زبان و مذهب- به طبقۀ کارگر و محرومان کشور نشان داد و آن «درد مشترک» (فقر و استبداد) به مانند چسبی آنان را به یکدیگر پیوند داد. آبان 98 با تمام تلخیهایش به مثابۀ نقطهای درخشان در حافظۀ تاریخی مردم ثبت شده و به همین خاطر هم شاید برای اولین بار در این سطح (هرچند نمادین و ناکافی، ولی کمسابقه) شاهد اعلام همبستگی مردم سایر نقاط با اعتراضات محلی بلوچستان و شکستنِ بایکوتِ سابقاً وسیعش بودهایم.
گرچه این همبستگی راه به خیابان نیافت، اما همدردی مردم در شبکههای اجتماعی را جز از دستاوردهای مبارزۀ آبان نمیتوان برشمرد. در برابر همین قدرت همبستگی بود که سناریوسازیهای کارگردانیشدۀ خبرگزاریهای امنیتی تسنیم و فارس و بیست و سی و امثالهم[3] با مانور بر کلماتی مثل «تروریسم» و «بنیادگرایی دینی» و «تجزیهطلب» از کار افتاد.
اینترنت چطور چهرۀ اعتراضات محلی و سراسری را تغییر داد؟
شبکههای اجتماعی نه فقط نقش سانسور و قدرت رسانههای جریان اصلی را کمرنگ کردهاند، بلکه امکان روایت بیواسطه و دست اول از وقایع را برای مردم عادی فراهم کردهاند. امری که تا پیش از این ممکن نبود. از همین رو وقتی حکومت، یک منطقه را تبدیل به میدان جنگ و خونریزی میکند، ثبت آنی کشتار و سرکوب و دستگیریها، از یک طرف باعث فشار افکار عمومی میشود و از طرفی ثبت مبارزاتی مثل بستن جاده و اشغال مقرهای حکومتی و دست به دست شدن آن در سطح وسیع اعتماد به نفس بیسابقهای به مردم میدهد. فراتر از این شبکههای اجتماعی نقش غیرقابل انکاری در سازماندهی از پایین دارند. مجموع همین عوامل باعث شده که کنترل اینترنت برای جمهوری اسلامی یک پدیدۀ حاد امنیتی شود و اقداماتی مثل:
- قطع موقت اینترنت در شرایط اعتراضی
- تکمیل پروژۀ شبکۀ ملی اطلاعات (اینترانت)
- فیلترینگ وسیع اینترنت و شبکههای اجتماعی
- توزیع وسیع اپلیکیشنهای آلوده در فضای اینترنت
- اجبار به نصب اپلیکیشنهایی با دسترسی حکومتی (مثل اپهای بانکی، بیمهای، آموزشی، تاکسیهای اینترنتی و …)
- بزرگتر کردن ارتشهای سایبری و دخالتهایشان در شبکههای اجتماعی
- بالا بُردن چندینبارۀ تعرفه اینترنت
همگی جزوی از یک رشته سیاستهای واحد باشند که هدفش خلع مردم از امکانات نوپدیدی است که اینترنت در زمینۀ سازماندهی به آنها داده.
قطع اینترنت در سراوان و چند شهر دیگر استان هم برای خفه کردنِ همین توانایی سازماندهی محلی بود. این اتفاقات اگر یک درس مهم داشته باشد آن هم اینست که یافتن راهحل برای شرایط قطعی کامل اینترنت از اولویتهای هر گروهِ سیاسی سازماندهای است که تدارک برای آن را نباید به لحظۀ وقوعش موکول کرد[4].
ابرقدرتهای سرمایهداری جهانی و سرکوب بلوچستان
تا همین ده سال پیش، دو پارۀ بلوچستان شرقی (در پاکستان) و بلوچستان غربی (در ایران)، در معادلۀ دولتهای مرکزی این دو کشورِ اکثراً شیعه، چیزی نبودند جز بیابانهایی که مردمانش با زبان و ملیت و مذهب متفاوت را باید با مُشت آهنین به فقر و محرومیت و تبعیض زنجیر میکردند و کَکی در هیچ جای دنیا از کسی گزیده نمیشد. با اینحال شرایط جدید سرمایهداری جهانی و تشدید رقابت قدرتهای جدید اقتصادی مثل چین و هند، موقعیت ژئوپلتیک بلوچستان را در ده سال گذشته دگرگون کرد. مشخصاً واگذاری بندر گُوادر (در جنوب استان بلوچستانِ پاکستان) به چین و واگذاری پروژۀ توسعۀ بندر چابهار به هند (که اهمیت زیادی برای آمریکا دارد)، وضعِ تبعیضآمیزِ موجود در این مناطق را به منافع این چند قطب جهانیِ سرمایهداری گره زد. از همین روست که حمایت این دولتها از سرکوب مردم محلی، تبعیضها، حمایت از طرد جمعیت بومی از مناطقِ تحت قرارداد، مصادرۀ اراضی و امثالهم جای تعجب ندارد. کافی است به صدماتی که صید تِرال شرکتهای چینی به صیادان بومی بلوچ وارد کرده یا طرد ساکنان بومی چابهارِ تحت نفوذ هند نگاهی کنیم. در آن سو، در بلوچستانِ پاکستان هم تأمین منافع پروژۀ 64 میلیارد دلاری «کریدور اقتصادی چین و پاکستان» به حفظ وضع موجود در بلوچستان این کشور گره خورده، به نحوی که دیگر حتی آن را کتمان هم نمیکنند. همین ماه پیش، یعنی بهمن 99، ژنرال ایمن بلال، بازرس کل نیروهای مرزی پاکستان در مصاحبهای صراحتاً اعلام کرد که از طرف چین مأموریت یافته تا جنبش اعتراضی مردم بلوچ این استان را در عرض شش ماه سرکوب کند[5].
در ایران هم شاهد بودیم که در اوج دعوای ترامپ و خامنهای، چابهار به عنوان تنها منطقۀ کشور بود که از تحریمهای اقتصادی آمریکا معافیت یافت. این یعنی آمریکا هم میداند که هرقدر هم با جمهوری اسلامی اختلاف داشته باشد، این اختلافات نهایتاً ذیل کشمکش بزرگترش با چین معنادار میشود. در چنین معادلهای است که موفقیت پروژۀ کوریدور هند-ایران-افغانستان که از استان سیستان و بلوچستان میگذرد (در مقابل پروژۀ کوریدور چین-پاکستان که از بلوچستانِ پاکستان میگذرد) برای آمریکا اهمیت زیادی دارد و به تبعش حفظ وضع موجود در سیستان و بلوچستان و قبضۀ آهنین سپاه در آن هم لازمۀ چنین موفقیتی تلقی میشود.
این رخدادها اگر یک چیز را ثابت کند، آن هم این است که هرگونه توهم داشتن به حمایت دولتهایی مثل آمریکا از مردم محروم بلوچستان همانقدر سادهلوحانه است که نادیدهگرفتنِ ثبت تیتر «اوباش» در آسوشیتدپرس و واشنگتنپُست (روزنامۀ حامی حزب دموکرات و دولت فعلی آمریکا) در اطلاق به معترضان روزهای گذشتۀ سراوان!
مشابه همین روند شامل سایر مبارزات مردمی کشور هم میشود. اگر تا دیروز همپیمانی ترامپ و جمهوری اسلامی را باید از خلالِ پیغام و پسغامهایش در تمجید از رهبران جمهوری اسلامی و ایستادنش کنار طالبان افشا میکردیم، امروز دیگر حمایت آشکار دولت بایدن و کارگزارانِ سیاسیاش از سرکوبهای جمهوری اسلامی به قدر کافی خودافشاگر است[6].
بنابراین حفظ استقلال در مبارزه و اتکا به اتحاد از پایین ضرورتی غیرقابل چشمپوشی است و چه گواهی برای این موضوع بهتر از اینکه منافع محرومان بلوچ در دوپارۀ پاکستان و ایران، امروز زیر رقابت دو قطب چین و هند-آمریکا آشکارا در مقابل یکدیگر قرارداده شده و دولتهای در ظاهر حامی یک بخش از بلوچستان، خواهانِ سرکوب همان دست از اعتراضات در بخش دیگر بلوچستان (در کشور همسایه) هستند؟
انقلاب
ستمهای چندگانۀ قومی-مذهبی-جنسیتی-طبقاتی، سیلها و خشکسالیهای پیدرپی و وضعیت فاجعهبار اقتصادی و محیط زیستی، جهنمی از استان سیستان و بلوچستان ساخته که حل آن بدون هرگونه تغییر ریشهای در ساختارهای کلان اقتصادی و اجتماعی کشور (و نه فقط ساختار سیاسی جمهوری اسلامی) به طنز میماند. چنین راهحل ریشهای نام مشخصی دارد: انقلاب. سرنگونی جمهوری اسلامی تنها بخشی از این انقلاب است و نه همۀ آن؛ در عوض انقلاب، یعنی تضمین اینکه منابع عمومی جامعه از اقلیت حاکم بازپس گرفته و صرف رفع نیازهای همان اکثریتی شود که آن را رقم میزنند. با این فرایند و تضمین حقوق دمکراتیک اقلیتهای ملی تحت ستم است که بلوچستان خواهد توانست از تمام عقبماندگیهایی که تاریخاً به آن تحمیل شده، جهش کند. اعتراضات امروز سیستان و بلوچستان هم استعداد و ظرفیتش را برای این آینده نشان داد و هم تکانی بود به مایی که ضعفها و کمکاریهایمان را یادآوری کند.
این بحران غیرسازمانیافتگی نیروهای چپ رادیکال و وظایف مغفولشان در حوزه سازماندهی را نمیتوان به یکباره رفع کرد، اما در گام اول میتوان و باید ۱-در حوزۀ همبستگی عملی با اعتراضات از داخل و خارج ۲- دفاع از حقوق دموکراتیک اقلیتهای ملی و ۳- کمک به تشریح ریشهها و راهحل نابرابری و تبعیض ساختاری در این مناطق در کنارشان حضور داشت.
کمیته عمل سازمانده کارگری – اسفند ۹۹
منبع:
https://ksazmandeh.wordpress.com/2021/02/25/کشتار-سوختبران-بلوچ-اعتراضات-سیستان/
[1] در سومین روز اعتراضات، مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان، در یک فایل صوتی عموم مردم منطقه را به ارامش، کنترل احساسات و خویشتنداری دعوت کرد و گفت که پاسگاهها و ادارات دولتی اموال عمومی و متعلق به مردم هستند و نباید به آنها حمله شود.
[2]برای مثال رجوع شود به اعترافگیریهای اجباری از تعدادی از جوانان معترض به تجاوزهای گروهی به دختران ایرانشهری:
[3] در روز سوم اعتراضات به کشتار سوختبران (6 اسفند) و درحالی که خبر این اعتراضات داغ بود، فرماندۀ پلیس تهران در یک نشست خبری صحبت از دستگیری فردی با جلیقه انتحاری میکند که به ادعای آنها قصد داشته در مرکز تهران عملیات خرابکارانه انجام دهد. این سناریوی نخنما و پوسیده هم از سوی برخی عوامل جمهوری اسلامی در خارج از کشور (نزدیک به نایاک) به زبان انگلیسی پوشش داده میشود و هم از سوی خبرگزاریهایی مثل رادیو فردا، بیبیسی و ایران اینترنشنال.
https://www.isna.ir/news/99120604168/
[4] برای آشنایی با ابزارهای مورد استفاده در شرایط اینترانت :
اینفوگرافی:جعبه ابزار پیشنهادی در جنگ علیه اینترانت
[6] از جمله این مصادیق همپیمانی: خارج کردن گروه انصارالله از فهرست سازمان های تروریستی، انتصاب یکی از مبلغان جمهوری اسلامی به سمت مشاور در وزارت خارجه آمریکا و پایین کشیدنِ فتیلۀ بیانیههای تصنعی «حقوق بشری» در امور ایران.