« وعده ی توفان » محمود درویش
باید که به مرگ ، پشت پا زنم ..
اشک ترانه های ریخته را بسوزانم . .
وبرگ پوسیده ی درختان زیتون را بزدایم .
پس اگر، درپسِ چشمانِ وحشت زده ،
آوازشادی سرمی دهم ..
برای توفان ست که :
وعده ی بهترین شراب ،
ورنگین کمان را به من داده ..
صدایِ گنجشکان بی رمق را
همراه خود برده ،
وبرگ هایِ خشکیده را ،
ازتنه ی درختان استوار، زدوده .
پس که باید ، ازتو، ای زخمی شهر ،
برخود ببالم .
ای آذرخش شب های اندوه مان .
آن گاه که خیابان ، روی ازمن برمی تابد ،
تومرا ازسیاهی شب ،
ونگاه کینه توزان ، نگهبانی .
درپس چشمان وحشت زده ،
آوازشادی سرمی دهم ..
آن گاه که وزش توفان ،
میهن ام را فرا می گیرد ،
ومرا وعده ی شراب ،
ورنگین کمان می دهد .
—————————————————
از مجموعه شعر ٌ آخر اللیل – پایان شب – ٌ
ترجمه ی آزاد از حسن عزیزی . 20.09.19