گوشی شنوا داشته باشیم. لاکان
پیروان ساده لوح عقل سلیم و قطعیت ها می پندارند، که هر سوژه نوینی را می توان در قالب امرپیشین و نهادینه شده در ذهن، تعریف و تفسیر نمود.تا در گفتمان آین همانی باشد، که میل و رؤیأ خواستار آن است. این مطابقت بخشیدن موجب میگردد، تا سوژه نوین در پیله های تنیده شده در پیرامونش از اصل خود تهی به عنوان یک امرتطبیق یافته اما واژگون، بازنمائی شود . انگار ناظری ، در مقابل یک تابلوی امپرسیونیستی برداشت حسی خود را مورد تائید قرارمی دهد، که درآن سوژه در هاله ای از رنگ، نور،زمان و مکان قرار داده شده است. تا ناظر، احساس آزادی در انتقال نگاهش را داشته باشد . اما نگاه نقاش سوژه نا محسوس را به مراتب محسوس تری در محیطی که سوژه در آن قرار گرفته را فراهم می آورد ،( تابلوی، کفش زن دهقان اثر وانگوگ یا طلوع خورشید اثر مونه )
برای فهم دقیق تر، یک گروه اجتماعی در دورون جامعه با گرایش های گوناگون، ساختار ذهنی اش متاثر از فرهنگ کهن ، عادات قدیم از یک ویژهگی متعلق از محیط کار و زندگیش شکل گرفته،در هاله ای ازآنچه از دیگرگروه ها اجتماعی در او خود نمائئ میکند. همان طور که سنگ طلا درکوره قیمت می یابد، و خلوص هر قشری و گروهی به درجه های متفاوت به هستی خود ،متناسب با تاثیر روابط فلسفی و فرهنگی که از دگر گروه های اجتماعی تاثیر گرفته خود را بیرون ریزی میکند. در اینجاست که ناظر به این جمع بندی می رسد، که میل یا خواست و یا آگاهی و رؤیا ی شناسنده گروه در مطابقت است با انچه درذهن ناظر نهادینه شده است دراعتراض و یا تحکیم وضع موجود خود را عریان می سازد. اما با چشم و نگاه جدی به مسئله را تعقیب کردن متوجه امری می شویم که اختلاف نظر همگانی است.اما هستی اجتماعی آنها نشانه وابستگی شان به قشر خاصی است .اما میل و رؤیای های انها بیانگر یکی نیست. واما همین زیستگاه است، که مفاهیم ،عدالت، انزجار، همدردی،شادمانی واز هستی یگانه ای الهام میگیرد . عقل سلیم یک برداشت کلی دارد سفید و یا سیاه ، خاکستری وجود ندارد . تنها با کنار زدن هاله این خصلت امانت گرفته شده از دیگری است، که می توان به هستی اجتماعی یا سوژه نوین را باز شناخت، و روند حرکت انرا دریافت. شکست عقل سلیم درگرو فاصله گرفتن ا ز مدعیانی که فلسفه ما درتثبیت انچه که هست طبیعی .غیر قابل تغییر و عام است .، انچه که طبیعی است بر هستی اجتماعی تابعیت الزام اوری درخود دارد. وکه هستی ها اجتماعی منفصل و مستقلاند. با این استدلال نگاه تاریخی خود را ارزش گذاری می کند، وسیاست و تدبیر ، جدیت، حاصل آور است. این بینش ناتوان از درک سوژه نوین است. این جزم اندیشی. درلباس سرخ و سیاه نیست ، چون از ذهن پیشین تابعیت می کند. اما “کشف حقیقت می تواند بر پایه می اندیشم تأکید کند که اندیشه فلسفی است. و این وضعیت است که باز اندیشی را الزام آور می کند.آنچه مقاومت می کند، میل است که از تن دادن سر باز می زند. وبعد تخیلی انسان در میدان متغیر نوسان دار ….میل و شوق اورا از حیوان متمایز می کند” (فروید) انسان تنها هستی تصویر ساز و خیال پرداز است . میل به خوردن و نوشیدن، میل به رابطه جنسی، میل داشتن به زندگی واگاه بودن به نیستی و میل به قدرت و سرکوب و سرانجام میل به برتری بر دیگری” و ” این تنها انسان است که اشک در آستین دارد” (شاملو) و این رؤیای آدمی یست که همچون هوا لازمه زیستن است . درستایش آزادی ، عدالت و کنار زدن شر .این رویاهاست که هاله انسان را از دریافت حقیقت باز میدارد. و مانع دسیدن به ـ .این رؤیاست که هم ایستا و هم در حرکت است.ایستا در امر پیشین در حرکت برای آروز ها بدست نیامده ها سرخورده گی و موفقیت های نارس، شادکامی و یا سوگوار، در این فضاست که از بازنگری نشانی دیده نمی شود . میل و رویأ موجب می گردد تا آدمی کار تحقیق را نیمه کاره رها ، وبه سنگر وفاداری امر پیشین پناه برد، و اجازه ندهد تا اندیشه از چارجوب پذیرفته شده قوانین جزمی عبور کند. و تجربه را پس می زند. و تحلیل بر پایه قوانین جزمی، آیه وار، با ایمانی راسخ، در انطباق با میل و رویأ مدام باز سازی میشود. تا در ثبت عادات قدیم در تفکر عملکرد داشته باشد .”اما فلسفه مدرن، انسان مدرن ناچار است ،مدام به تجدید تفکربا واقعیت های نوین دست یازد ،مانند نوشته ای بر ساحل شنی که مدام توسط امواج دریا محو میگردد تا [ زمینه] نا اندیشیده به لحاظ تاریخ به پیشینه شان هم عصر و معاصرند ” (فوکو) و این میل و رویأ ماست که امری را مقدس و شورش اندیشه را را سرکوب می کند. در آشوب بازاری که فریاد می زنیم، آیا با گذشته حرف نمی زنیم گذشته ای که همین چند لحظه قبل اثبات نکردیم ما انسان های هستیم که با فلسفه روز عمل میکنیم نه با میل و رؤیاها . ایا در نقطه ایستاده ایم که میل اگاهانه به عقب نشینی داه گریزی نداشته باشد؟
گفتار ها: از کتاب فروید در مقام یک فیلسوف نوشته : ریچارد بوتبی است.