جهان ما در پرتو تسلط بلامنازع نظام سرمایه داری، همچون سالهای گذشته درگیر ابرچالش هایی است که نه تنها موجودیت اکثریت ساکنان دنیا بلکه موجودیت کل سیاره زمین را با خطر جدی بقاء مواجه کرده است. از میان این بحرانها و معضلات متعدد، میتوان روی چند بحران تاکید نمود: ۱- ادامه پاندمی کرونا برای دومین سال متوالی ۲- گسترش روزافزون فقر و فاصله طبقاتی در همه کشورهای جهان ۳- خطر انقراض زمین به دلیل فقدان اراده جدی و فوری برای مقابله با تغییرات اقلیمی 4- رشد فزاینده بحران پناهندگی و مهاجرت، و گسترش سیاستهای نئوفاشیستی و مهاجرستیز در دنیا. ۵- آرایش جدید قدرتهای امپریالیستی و تمرکز امریکا و متحدینش بر ابرقدرت نوظهور: چین
تداوم بحران جهانی کرونا
الگوی توسعه سرمایه داری که مبتنی بر کسب حداکثر سود و استثمار بشریت و طبیعت است، از یکطرف زمینه های جهش و یا پدیداری ویروسهای خطرناک و به شدت مسری را فراهم کرده و از سوی دیگر در تمام سالهای گذشته با زدن خدمات بهداشتی عمومی و رایگان و یا کاهش امکانات درمانی و تخت های بیمارستانی، جان میلیونها انسان را در دوره پاندمی گرفته است. بحران جهانی کرونا بیش از هر زمان این درماندگی و ناتوانی را به معرض نمایش گذاشت. بحرانی که سبب شد تا این تاریخ، بیش از ۲۷۰میلیون نفر بیمار شوند و پنج و نیم میلیون نفر جان خود را از دست بدهند که البته اکثر کارشناسان آمار واقعی بیماران و جانباختگان را چند برابر ارزیابی میکنند، بویژه در کشورهای استبداد زده که هیچگونه شفافیت در اطلاع رسانی وجود ندارد. مثلا در ایران، رژیم اسلامی با وقاحت اعلام میکند تنها حدود ۱۳۰ هزار نفر در دو ساله اخیر جان خود را بر اثر کووید -۱۹ از دست داده اند.
در بطن این بحران، در حالیکه بخشهایی از نظام سرمایه داری به سودهای کلان دست یافته و به شدت بر ارزش سهام شان افزوده شده است ( مثلا فقط در امریکا ده سرمایه دار برتر، بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار بر ثروت خود در دوره پاندمی افزوده اند) اکثریت مردمان جهان و حتی بخشهایی از اقتصاد سرمایه داری ضربه شدید خوردند، به همین خاطر شاهد رشد بیکاری و فقر و گرسنگی بودیم. اینجا بود که هم به خاطر نیاز فوری میلیاردها نفر از ساکنان کره زمین و هم برای اینکه ادامه پاندمی کرونا، عملا بسیاری از اقتصادیات سرمایه داری را دچار اختلال کرده بود، مجبور شدند تولید واکسن را در دستور روز قرار دهند. این مسئله از یکطرف میلیاردها دلار به جیب کمپانیهای دارویی سرازیر کرد و از سویی دیگر شکاف عمیق میان کشورها و دولتهای دارا و ندار را بار دیگر آشکار کرد. یعنی تبعیض سیستماتیک و مشمئزکننده در توزیع واکسن. از یکطرف کشورهای ثروتمند چند برابر جمعیت خود واکسن سفارش داده یا وارد کرده اند و حتی صحبت از دوز سوم میکنند، اما اکثر مردمان “جهان سوم” حتی قادر نشده اند اکثریت جمعیت کشور خود را واکسینه کنند و یا برای تامین هزینه های خرید آن درمانده اند. در اینجا قانون آهنین “کپی رایت” در نظام “بازار آزاد” سبب شده که تولید واکسن با سرعت لازم در همه کشورها صورت نگیرد و هزینه سنگین آن تامین نشود، چرا که شرکتهای دارویی مایل نیستند از سودهای عظیم میلیاردی صرف نظر کنند و یا با گذشتن از “حق مالکیت دانش” (کپی رایت) زمینه را برای تولید انبوه واکسن در کشورهای توسعه نیافته فراهم نمایند. نتیجه این که تا این لحظه فقط حدود ۴۳ درصد مردمان جهان به طور کامل دو دوز واکسن را دریافت کرده اند.
گسترش فقر و نابرابری طبقاتی
اگر چه افزایش فاصله طبقاتی و نابرابری، همزاد نظام سرمایه داری است، اما در هیچ مقطعی از تاریخ بشریت شاهد چنین فاصله عظیم و هر دم فزاینده میان دهک ثروتمند جهان و دهک های پائین و زحمتکش نبوده ایم. هر سال که از عمر نظام جهنمی سرمایه داری میگذرد تعداد کمتری از ابرسرمایه داران بخش عمده تری از ثروت جهان را در اختیار خود میگیرند. این روند در کنار عوامل مضاعفی چون پاندمی کرونا، افزایش تغییرات اقلیمی، لم یزرع یا غیر قابل سکونت شدن بسیاری از مناطق، تداوم جنگ و آواره گی و … سبب شده تعداد افراد دچار گرسنگی و سوء تغذیه مداوم، به رقم هولناک یک میلیارد نفر برسد. بعلاوه در بسیاری از کشورها نیز که ظاهرا مردم، گرسنه نیستند، کیفیت مواد غذایی به شدت پایین آمده و مواد شکم پرکن بی خاصیت جای مواد پروتئینی و دارای مواد معدنی و دارای ویتامین را گرفته است. این مسئله یعنی “گرسنگی پنهان” بویژه بر رشد جسمی و فکری کودکان تاثیرات دامنه داری به جای میگذارد که مثلا کاهش قد بر اثر سوء تغذیه یکی از عوارض آن است. به همین خاطر در برخی کشورهای سرمایه داری شاهد تلاشهایی برای بستن مالیات بر ثروت و نه فقط بر درآمد هستیم. مثلا بزرگترین سرمایه دار جهان که صاحب کمپانی آمازون است، سالهاست که مالیات نمیدهد چون تمام درآمد هنگفت خود را صرف توسعه اختاپوس آمازون میکند تا مالیات به دولت پرداخت نکند. بدین ترتیب روزبروز بر ثروت چنین سرمایه داران و شرکتهایی افزوده میشود بی آنکه حاضر باشند حتی به اندازه کارگران و حقوق بگیران ثابت مالیات بپردازند. تازه این تنها روش فرار آنها از پرداخت مالیات نیست، بلکه با استفاده از بهشت های امن مالیاتی، پولشویی، حساب سازی و انواع تقلب ها و ترفندهای مختلف سعی میکنند از پرداخت مالیات و حسابرسی فرار کنند. انتشار “اسناد پاندورا” در ماههای اخیر تنها گوشه کوچکی از این فساد نظام مند را به معرض نمایش گذاشت. در سالهای قبل نیز “اسناد پانامایی” و “اسناد پارادایز” همین نوع فساد و فرار مالیاتی را برملا کرده بودند، اما هیچ اقدامی برای مقابله با آن صورت نگرفت زیرا چنین پدیده ای همزاد نظام سرمایه است و تنها با نابودی آن در کل دنیا میتوان از شر آن خلاص شد، به همین خاطر تلاشهایی از جنس اقدام برای وضع مالیات بر ثروت را باید به عنوان یک راه حل مطالباتی و موقت ارزشگذاری کرد و ضمن حمایت از آن، دچار این توهم نشد که با چنین اقداماتی میتوان به نابرابری طبقاتی در نظام جهانی سرمایه داری پایان داد.
خطر جدی انقراض زمین و اهمیت جنبش حفظ محیط زیست
ما در قطعنامه جداگانه ای به این مسئله مهم و حیاتی مفصل تر خواهیم پرداخت، اما در گزارش سیاسی سالانه نیز حتما باید تاکید کنیم که بحران ناشی از تغییرات اقلیمی و پدیده گرمخانه ای کره زمین، همچنان یکی از مهمترین چالش های جهان ما است. شاید هیچ بحران و معضلی، حیاتی تر و فوری تر از تلاش برای مقابله با “تمدن فسیلی” نیست، تمدنی مبتنی بر سوختهای فسیلی که دارد به تدریج اما با سرعت، سیاره زمین را فسیل میکند. متاسفانه تمام هشدارهای دانشمندان و فعالان زیست بوم و کنفرانسهای متعدد سازمان ملل در دهه های اخیر نتوانسته اکثریت دولتها را وادار کند که یکبار برای همیشه، اقدام به تدوین استراتزی فوری برای پایان دادن به غارت طبیعت و استفاده از سوختهای فسیلی و تغییر الگوی مصرف و توسعه نمایند. اقدامات ناچیز و رفرمیستی تا کنونی نتوانسته است خطر انقراض را از روی سیاره زیبای ما بردارد. اجلاس بین المللی اخیر در گلاسکو بار دیگر این ناتوانی و درماندگی را به اثبات رساند. به همین خاطر شاهد رشد روزافزون آگاهی مردم بویژه جوانان و رشد بی سابقه جنبش حفظ زمین هستیم. اکنون همگان دریافته اند که دود تغییرات اقلیمی فقط به چشم کشورهای “جهان سوم” نمی رود بلکه به شکلی فزاینده دامن کشورهای ثروتمند امریکای شمالی و اروپای غربی و … را نیز گرفته است و نظام سرمایه داری دیر یا زود ناگزیر است برای حفظ خود هم که شده به اقدامات مربوط به مقابله با تغییرات اقلیمی و کاهش گازهای سمی شدت بخشد و این میسر نیست جز با فشار دائمی جنبش حفظ محیط زیست.
بحران پناهندگی و درماندگی نظام سرمایه داری
آمار پناهجویان و پناهندگان به رقم بیسابقه هفتاد میلیون نفر رسیده است. نظام سرمایه داری همواره با راه اندازی جنگ، حمایت از رژیمهای استبدادی و ارتجاعی، غارت ثروت و منابع طبیعی کشورهای عقب نگه داشته شده، گسترش فقر و نابرابری و افزایش تغییرات اقلیمی که سبب نابودی مناطق مسکونی انسانها در بسیاری از کشورها شده، دائما مشغول بازتولید این نوع از بحران انسانی بوده است. دهها میلیون انسان از افریقا، آسیا و امریکای لاتین به سوی امریکای شمالی و کشورهای اروپایی و یا کشورهای همسایه فرار میکنند به امید اینکه لقمه نانی برای خود و عزیزانشان فراهم کنند. آنها اگر در محل سکونت خود از امکانات اولیه اشتغال، آموزش، بهداشت و تغذیه بهره مند بودند هیچگاه حاضر نبودند مصائب آواره گی و پناهندگی و تحقیر و شکنجه و زندان را بجان بخرند. نظام سرمایه داری حاضر است تریلیونها دلار صرف جنگ و یا بودجه نظامی و تولید تسلیحات نظامی و حتی میلیاردها دلار صرف کنکاش در سایر سیارات و ستارگان کند، در حالیکه با همین بودجه های کلان میشد به معضل گرسنگی، فقر، بیکاری، بی خانمانی، بی بهداشتی و بی سوادی در جهان پایان داد. به همین خاطر نظام سرمایه داری دارد تقاص فجایعی را می پردازد که خود آفریده است. اروپای غربی صدها میلیون دلار به دولتهای یونان و ترکیه میدهد تا مانع از ورود چند میلیون پناهجوی بی پناه به خاک اروپا شوند و یا دولت امریکا صدها میلیون دلار در مرزهای جنوبی خرج میکند تا با توحشی وصف ناپذیر مانع از ورود پناهجویانی شود که اغلب از کشورهایی می آیند که متحد امریکا بوده اند. فجایع هولناکی که در تمام سالهای اخیر در دریای مدیترانه و یا دریای مانش بر اثر واژگونی قایق پناهجویان رخ داده تنها گوشه ای از این تراژدی را به نمایش میگذارد و ماهیت دولتهای مدعی حقوق بشر را رسوا میکند.
این بحران در عین حال سبب رشد افکار و جریانات نئوفاشیست در کشورهای غربی از یکسو و جریانات خشک اندیش مذهبی از سویی دیگر شده است. حتی احزاب لیبرال و سوسیال دمکرات که تا کنون به مدارا با بخشی از پناهجویان مشهور بودند، اکنون برای اینکه در رقابتهای انتخاباتی از احزاب دست راستی افراطی و نئوفاشیستی عقب نمانند، خود سردمدار سیاستهای ضد پناهندگی شده اند. تو گویی همبستگی در این دنیای واژگونه، دیگر معنایی ندارد و بازگشت اجباری به کشور بحران زده مبداء و یا مرگ و بیماری و خودکشی در کمپ های غیرانسانی پناهندگی سرنوشتی است که در انتظار میلیونها پناهجو است. غرب حاضر نیست تاوان بحرانهایی را بدهد که خود ایجاد کرده است. خاورمیانه و افغانستان که در دو دهه گذشته تریلیونها دلار صرف جنگ و ویرانی شده و آخرش هم چیز دندان گیری حاصل شان نشده است شاهدی بر این مدعاست. برای مثال افغانستان را دودستی تقدیم طالبان ادمخوار میکنند. اما اگر فکر میکنید از این جنگ افروزیهای بیست ساله در افغانستان و یا جنگ سرد دوره قبل از فروپاشی اتحاد شوروی درس گرفته اند، اشتباه میکنید، آنها قرار نیست از این پس بودجه دولت خویش (حاصل مالیات اکثریت مزد و حقوقبگیر جامعه) را صرف رفاه و آسایش مردمان کنند.
آرایش نوین جهانی و عمده شدن رقابت امریکا و چین
ایدئولوگ های بورژوازی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی و بلوکش فریاد زدند که “جنگ سرد” به پایان رسیده و از نظم نوین جهانی و حتی “پایان تاریخ” سخن گفتند. اکنون به دنبال شکست های پی در پی سیاسی و نظامی امپریالیسم امریکا در خاورمیانه و به چالش کشیده شدن هژمونی امریکا توسط قدرتهای نوظهور، با شتاب جنگ سرد جدیدی را کلید زده اند که میتواند به درگیریها و رقابتهای منطقه ای و بین المللی ویرانگر مبدل شود. امریکا و متحدینش الویت جدیدی در سیاست خارجی خود پیدا کرده اند: مقابله با ابرقدرت نوپا: چین که به لحاظ اقتصادی می رود تا از امریکا پیشی بگیرد و به لحاظ نظامی به سرعت توان خویش را افزایش میدهد. امپریالیسم و سرمایه داری قدرتمند چین (که با هیچ سریشمی نمیتوان آنرا به سوسیالیسم و کمونیسم چسباند علیرغم بجای ماندن برخی دستاوردهای اجتماعی ناشی از انقلاب توده ای 1949، به طور مخفیانه و با چراغهای خاموش دارد توان نظامی خود را برای مقابله احتمالی با امریکا و متحدینش افزایش میدهد و از سویی دیگر – بر خلاف امریکا و غرب – به جای احداث پایگاههای نظامی در دیگر کشورها و یا لشگرکشی به اقصی نقاط جهان و یا صرف هزینه هنگفت در این زمینه، با استراتژی مبتنی بر “دیپلماسی اتوبان” یعنی با سرمایه گذاری عظیم اقتصادی در دیگر کشورها از اعطای وام تا ساخت اتوبان و زیربناهای پایه ای تا غارت منابع معدنی و طبیعی … به سرعت نفوذ سیاسی اقتصادی خود را در دنیا گسترش میدهد. بدین ترتیب بار دیگر رقابت قدرتهای امپریالیستی غرب و شرق دارد جهان را به سوی یک دور جدید از رقابتهای هسته ای، نظامی، سیاسی و اقتصادی سوق میدهد که منطق آن همچون جنگهای جهانی اول و دوم مشترک است: تقسیم بازارهای جهان و کسب بخش بزرگتری از کیک اقتصاد دنیا و صد البته حفظ و یا گسترش نفوذ سیاسی خود در جهان و این میسر نیست مگر با اعمال فشار سیاسی، اقتصادی و نظامی که میتواند فجایعی بزرگتر از جنگهای جهانی اول و دوم ببار آورد. این خود بار دیگر ثابت میکند که تحمیل این یا آن رفرم و مطالبه مثبت بر جهان سرمایه داری، اگر چه مفید و مهم است، اما به هیچوجه نمیتواند ذات این نظام جهنمی را تغییر دهد، نظامی که بند نافش را با جنگ، آواره گی، کشتار، فقر و نابرابریهای عظیم طبقانی گره زده!
ایران در سالی که گذشت
بی تردید فجایع ناشی از تداوم پاندمی کرونا، گسترش بی سابقه گرانی و تورم و فقر و بیکاری، یکدست شدن حاکمیت در پی نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری، بن بست برجام و ادامه تحریم ها، جنگ سایبری و در گیریهای محدود نظامی میان رژیمهای اسرائیل و ایران، عزم فاشیستی رژیم برای حفظ خود به هر قیمت و سرکوب هر نوع صدای مخالف از یکطرف و تداوم کم سابقه جنبش کارگران، معلمان و بازنشستگان، مبارزه مردم برای آب و معیشت و منزلت، مقاومت جانانه زندانیان سیاسی، نافرمانی غرور انگیز زنان و جوانان، جنبش حفظ محیط زیست، نقش جنبش دانشجویی (علیرغم افت آن در دوره دو ساله پاندمی کرونا) و نیز مبارزه اقلیتهای ملی و مذهبی از سویی دیگر، مهمترین مسایل ایران در سالی که گذشت بوده اند.
– رژیم اسلامی که با شیوع پاندمی کرونا قرنطینه را متعلق به دوران طاعون و قرون وسطا میدانست و حاضر نشد به اندازه اقدامات کشورهای دیگر، تلاش جدی برای اعمال محدودیت و قرنطینه انجام دهد و طبق آمار رسمی حدود هفت میلیون شهروند را بیمار کرد و جان صدها هزار نفر را گرفت، حاضر نشد با تامین معاش مردم آنها را تشویق به قرنطینه کند و یا به داد بیکارانی برسد که بر اثر کرونا شغل و درآمد خود را از دست دادند. اما هیچکدام از این اعمال ضد مردمی را نمیتوان با فتوای جنایتکارانه خامنه ای مقایسه کرد که درست در اوج پاندمی، در حالیکه جهان به سوی واکسیناسیون پیش میرفت، فرمان ممنوعیت ورود واکسن های امریکایی و انگلیسی را صادر کرد. تاخیری دست کم هشت ماهه که جانهای بسیاری را گرفت وهنوز هم ادامه دارد. هر چند با ورود وسیع واکسن های چینی، روسی و کوبایی این بحران اندکی فروکش کرده است، اما بر طبق استاندارهای بین المللی هنوز رقم تلفات در ایران به نسبت جمعیت، بسیار بالاست و روزانه کماکان هزاران نفر مبتلاء و صدها نفر جان خود را از دست میدهند.
– گسترش کم سابقه تورم، گرانی و فقر از جمله مهمترین مسایل ایران امروز است. عملکرد ساختاری نظام سرمایه داری، درماندگی و سیاستهای خانمان برانداز رژیم اسلامی، تداوم کمکهای میلیاردی رژیم ایران به نیروهای متحد و یا نیابتی خود در خاورمیانه، الویتهای نظامی، امنیتی و تبلیغاتی رژیم در زمینه بودجه، تداوم تحریمهای اقتصادی بین المللی و … عواملی هستند که در یک کر واحد مشغول کاهش روزانه سفره اکثریت تهیدست شهر و روستا هستند. انواع گوشت، میوه جات و سبزیجات به سرعت دارد از سبد غذایی مردم حذف می شود و این مسئله تاثیرات دامنه داری بر سلامت جسمی و روانی مردم بویژه کودکان به جای میگذارد. آمار خودکشی، بزهکاری، خودفروشی و طلاق در حال افزایش و آمار ازدواج و تولید مثل به شدت در حال کاهش است. بر این مسئله باید بحران فزاینده بیکاری و نیز بحران و گرانی مسکن را افزود. اگر تا کنون مردم عادی صاحب خانه و کاشانه ای نشده اند، بعید است که حتی بعد از بیست سال کار بتوانند با این حقوق های ناجیز اقدام به خرید مسکن کنند. اجاره نشینان مجبورند بخش عمده دستمزد خود را صرف هزینه مسکن کنند و بر اثر رشد تصاعدی بهای مسکن و اجاره بهای خانه ناگزیر از کوچ به حاشیه شهرها شده اند امری که سبب می شود وقت زیادی از زندگی شان صرف رفتن به محل کارشان شود که فرسنگها از محل زندگی شان فاصله دارد. جمعیت حاشیه نشین کشور به رقم هولناک بیست میلیون نفر رسیده است. رسانه ها و مقامات رژیم نیز اعتراف میکنند که شاهد سوء تغذیه مزمن کودکان و کاهش وزن و قد آنها در برخی مناطق ایران هستیم. به اعتراف مقامات رژیم بیش از شصت میلیون انسان در حول و حوش خط فقر زندگی میکنند. چهل درصد انها زیر خط مطلق فقر هستند. قیمت بسیاری از کالاهای مصرفی دیگر نه فصلی و ماهانه بلکه هفتگی در حال افزایش است. تورم چهل یا پنجاه درصدی که در مورد برخی اقلام مصرفی بیش از صد درصد است سفره اکثریت محروم جامعه را کوچک تر کرده است.
– در بطن این بحران همه جانبه، رژیم در یک نمایش مضحک انتخاباتی که با تحریم اکثریت مردم ایران روبرو شد تصمیم گرفت به “ماه عسل” جناح “اصلاح و اعتدال” پایان دهد و با یکدست کردن هر سه قوه زیر بیرق ولی فقیه، خود را برای ابرچالش ها و ابر جنبش های پیش رو آماده کند. آنها با گزینش ابراهیم رئیسی ( جلاد هیات های مرگ در کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و مهره برجسته قوه قضائیه در تمام سالهای پس از آن) تصمیم استراتژیک خود را گرفته اند: حاکمیت باید به هر شیوه فاشیستی که شده حفظ شود و سیاست تشدید سرکوب در کنار وعده های سرخرمن پوپولیستی در دستور کار قرار گرفته است. در تاریخ حیات ۴۳ ساله جمهوری اسلامی هیچگاه رژیم اینچنین خود را در محاصره اکثریت عظیم جویای نان، آب، کار و آزادی ندیده است.
– اما رژیم که کماکان بن بست برجام و تداوم تحریمهای اقتصادی را تجربه میکند به روشنی فهمیده است که رابطه اش با امریکا و متحدین غربی اش دائما با چالش های مختلف مواجه خواهد بود. از اینرو رویکرد استرتژیک چرخش بیشتر به سوی شرق و مشخصا دو قدرت: چین و روسیه را در برابر خود نهاده است. به همین خاطر بعد از سالها تلاش توانست به عضویت کامل گروه شانگهای درآید. در سالهای گذشته امضای توافقنامه ۲۵ ساله با چین و نیز تدارک برای بستن توافقنامه های مشابهی با روسیه و … در همین راستا است که صورت میگیرد. اما مسئله این است که حتی چین و روسیه هم در صورت عدم بازگشت طرفین به برجام و برچیده شدن تحریمهای اقتصادی عمده، کمک چندانی نمیتوانند برای رژیم بحران زده باشند. بسیاری از شرکتها و بانکهای چینی و روسی از ترس جریمه و تحریم های امریکا قادر نیستند در مقیاس کلان به داد اقتصاد رژیم ایران برسند. ضمن اینکه هر دو کشور نیز نگران دستیابی رژیم ایران به سلاح هسته ای اند و همچنان که در جریان صدور قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل نشان دادند در این زمینه حاضر به باج دادن به رژیم اسلامی نیستند. بنابراین دو گزینه در برابر رژیم ایران قرار دارد: نخست، پذیرش ادامه محاصره و تحریم مثل کره شمالی اما با برخورداری از ظرفیت تولید بمب اتمی با هدف تضمین بقای خود و دوم تدارک برای نوشیدن جام زهر سوم یعنی تن دادن به خواستهای امریکا و اتحادیه اروپا برای امضای یک توافقنامه جدید که رژیم را از حق غنی سازی در درجه بالا منصرف کند و بر فعالیتهای موشکی و منطقه ای آن لگام زند. ضمن اینکه در صورت چنین توافقی نیز قرار نیست همه تحریمهای اقتصادی، نظامی و سیاسی برچیده شوند. اخیرا در اسناد لو رفته رژیم فاش شده که در صورت تداوم تحریمها، نرخ برابری دلار ظرف پنج سال آینده ممکن است به بیش از ۲۵۰ هزار تومان برسد و حتی در صورت برچیده شدن تحریمها نیز باز دلار به بیش از ۵۵ هزار تومان خواهد رسید. از همین رو “عقلای نظام” معتقدند که بدون بازگشت به برجام حفظ نظام در درازمدت امکان پذیر نخواهد بود.
– در بطن این بحران تمام عیار، اکثریت مردم ایران اگر چه خواهان برچیدن تحریمهای اقتصادی امپریالیستی هستند، اما توهمی ندارند که قرار نیست اثرات اقتصادی احتمالی بازگشت به برجام، سبب بهبود معیشت و رفاه آنها شود، کمااینکه وقتی به مدت پنج سال توافق برجام برقرار بود و یا در اکثر دوران حاکمیت رژیم اسلامی اثری از چنین نوع تحریمهایی نبود، باز گرانی و تورم و بیکاری و فقر و بی حقوقی برجا بود، هرچند در مقاطعی در میزان آن تحولاتی صورت میگرفت. اکثریت اردوی کار و رنج با گوشت و پوست خود احساس میکنند که تداوم حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه داری عامل اصلی بحرانها و بدبختی های آنهاست و مادام که این رژیم مبتنی بر جنایت و غارت، بر سریر قدرت است، ماجرا به همین گونه تداوم خواهد داشت. به همین خاطر مردمان ایران و در راس آنها جنبش کارگری پنجه در پنجه حکومت و طبقه حاکم از حقوق انسانی برای برخورداری از رفاه و آزادی دفاع میکند.
ما در قطعنامه جداگانه ای سعی کردیم اهمیت ویژه جنبش کارگری و مبارزات دلیرانه آن در سال گذشته را بررسی کنیم اما همین قدر در این گزارش، میتوان گفت که بدون شک اعتصاب سراسری کارگران پیمانی نفت در بیش از صد شرکت و چند دور حرکات سراسری معلمان در دهها شهر، مهمترین حادثه جنبش کارگری ایران بودند که البته باید به تداوم مبارزات کارگران هفت تپه، اعتراضات سراسری بازنشستگان و دیگر بخشهای اردوی کار و رنج نیز اشاره کرد، مبارزاتی که سالهاست جنبه صرفا اقتصادی و صنفی ندارند و مطالبات طبقاتی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز در آنها مشاهده می شوند. البته در کنار جنبش کارگران- معلمان – بازنشستگان، باید به سایر جنبش های اجتماعی نیز اشاره نمود که کم و بیش به مقاومت، نافرمانی، اعتراض و خیزش ادامه میدهند، همچون جنبش ملیتهای تحت ستم ( بویژه خیزش زحمتکشان خوزستان و بلوچستان در ماههای گذشته)، جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش حفظ محیط زیست، جنبش روشنفکری، جنبش دادخواهی خانواده های جانباختگان و مقاومت دلیرانه انبوه زندانیان سیاسی عقیده تی در شکنجه گاههای رژیم اسلامی که عملا علیرغم همه فشارها، زندانبانان رژیم اسلامی را به تنگ آورده اند. این اعتراضات، مقاومتها و جنبش ها در شرایطی تداوم دارند که بسیاری بر این باورند که ادامه بحرانها و ابرچالش های کشور، بویژه فقر، بحران اقتصادی کم سابقه و بحران آب و زیست بوم نوید بروز خیزشهای انقلابی جدید را میدهد. خیزشهایی از جنس دی 96 و آبان 98. خیزش اخیر دهقانان و مردم اصفهان و چهار محال و شعارهای سرنگون طلبانه آنها نمونه ای از این فضای انقلابی و انفجاری را بازتاب میدهند.
بنابراین
- بر بستر این بحرانها و چالش ها و جنبش ها، بدون شک وظایف دشواری بر دوش کارگران پیشرو و فعالین سوسیالیست و انقلابی در ایران و نیز احزاب و سازمانهای چپ و انقلابی قرار دارد. باید پذیرفت که با وجودیکه جنبش کارگری در ایران مهمترین و بزرگترین جنبش است، هنوز گفتمان سوسیالیستی به گفتمان عمده و راهنما تبدیل نشده است. جهتگیری ضدسرمایه داری و عصیان علیه نابرابری طبقاتی در جای جای جنبش کارگران و مزد و حقوق بگیران و نیز در خیزشهای تهیدستان مشهود است، اما این هنوز به معنای اعتقاد به یک بدیل سوسیالیستی و انقلابی برای پی افکندن یک بدیل مبتنی بر دمکراسی شورایی نیست. برای غلبه بر این معضل، سوسیالیستهای انقلابی و آزادیخواه باید از یکطرف بر پراکندگی و جداسریهای خود لگام زنند (تلاش بی وقفه برای گسترش شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست از یکطرف و نیز تلاش برای شکل گیری یک بلوک بزرگ سوسیالیستی و موثر را باید در صدر وظایف خود قرار داد) و از دیگرسو، باید از ابزارهای نوین رسانه ای و ارتباطی استفاده بهینه کرد، باید فعالین و تشکلهای کارگری ایران را به ایجاد تشکلهای سراسری و شوراهای همکاری و … تشویق کرد، باید تشکل ستیزی، انفراد منشی را مورد نقد قرار داد و در همه حال فریاد زد که “چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است” ! البته در کنار نقد حزب گریزی و تشکل ستیزی، باید تشکلها و احزاب موجود نیز نقد سازنده ای از گذشته و کارنامه خود داشته باشند و هم به لحاظ مناسبات درون تشکیلاتی و نظری و درک از وظایف احزاب و سازمانها و تشکلها، خود را به روز کنند. نباید از دیده پنهان نگه داشت که بخشی از معضل بی تشکلی در طیف وسیع منفردین چپ، اشتباهات و انحرافات خود احزاب و سازمانها بوده که باید هم در عرصه تشکیلاتی و هم در عرصه سیاسی و نظری مورد نقد قرار گیرند.
- در کنار این مهم، باید در بطن جنبشها و خیزشهای مردمی به موضوع مهم ” دفاع مشروع” و حق طبیعی مردم برای مقابله با خشونت و قهر فاشیستی ماشین سرکوب رژیم پرداخت. در این راستا به نقد گفتمان هایی نشست که در راستای انقلاب هراسی، کماکان بنام “پرهیز از خشونت و ضرورت مبارزه مسالمت آمیز” عملا مردم را به مصالحه با سیستم حاکم ترغیب میکنند. ما گرچه معتقد نیستیم که هنوز وارد “موقعیت انقلابی” شده ایم و تاکتیکهای مربوط به قیام مسلحانه توده ای را زودرس و حتی مخرب میدانیم، با این همه دفاع مشروع را در نبردهای خیابانی حق مسلم مردم میدانیم که رژیم هر صدای اعتراضی آنها را به بیرحمانه ترین شکل ممکن سرکوب میکند. ما علاوه بر تاکید براین امر واقفیم که مهمترین الویت جنبش باید اولا کمک به گسترش تشکل یابی و سازماندهی در محیط کار و زندگی باشد و ثانیا ضرورت سراسری شدن اعتراضات و اعتصابات، همبستگی متقابل آنها و همزمانی اعتراضات و خیزشهای خیابانی با اعتصابات سراسری و عمومی کارگری. باید کل ایران را برای قوای قهریه رژیم نا امن کرد، باید جنبش را آنچنان سراسری و توده ای نمود که قوای سرکوب رژیم ذله و خسته شوند و روحیه خود را ببازند. این میتواند همچنانکه انقلاب ۵۷ نشان داد سبب شکاف در قوای نظامی و حتی پیوستن بخشهایی از انها به صفوف انقلاب شود.
- چپ معتقد به گفتمان و بدیل سوسیالیستی همچنین، در کنار مشارکت موثر در مبارزات طبقاتی و مطالباتی جاری برای دستیابی به رفاه و عدالت اجتماعی باید اهمیت ویژه ای برای خواستهای آزادیخواهانه و دمکراتیک قائل شود و در همه عرصه های مربوط به حقوق شهروندی، در مبارزه عمومی علیه استبداد سیاسی مذهبی حاکم مشارکت نماید. در این راستا علاوه بر حضور در تشکلهای غیرحزبی دمکراتیک در داخل و خارج کشور، باید فعالانه از آزادی بی قید و شرط اندیشه، بیان، تشکل، زندانیان سیاسی و عقیده تی، از جنبش دادخواهی علیه مجازات اعدام و شکنجه، علیه نابرابریها و خشونت جنسی و جنسیتی، علیه نژادپرستی، شوونیسم و ناسیونالیسم، در دفاع از حفظ محیط زیست و نیز حقوق حیوانات، از همه آنچه که مترقی و انسانی خوانده می شود، حمایت کند و در برابر رژیم حاکم و اپوزیسیون راست از آلترناتیوی دفاع کند که مبتنی است بر آزاد ترین، انسانی ترین و دمکراتیک ترین خوانش از سوسیالیسم!
سرنگون باد رژیم اسلامی سرمایه داری
زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم
آذر 1400 – دسامبر 2021
***************************************************************
توجه: در ارتباط با گزارش سیاسی فوق که با اکثریت آراء به تصویب رسید، رفقای “گرایش اقلیت” پیشنهادی شامل چهار پارگراف ارایه نمودند و خواهان حذف سه بند پایانی گزارش سیاسی مصوب (که با شماره های 1، 2 و 3 مشخص شده اند) و جایگزینی آنها با بندهای پیشنهادی خود بودند، این طرح توسط اکثریت کنگره رد شد. در زیر، پیشنهاد رفقای “گرایش اقلیت” را ایضا مشاهده می کنید.
___________________________________
با توجه به نکات یاد شده ما تاکید می کنیم :
اول – برای پاسخگویی به وضعیت موجود، چپ باید در بطن پشتیبانی سیاسی و عملی مبارزات مردم، هم هنگام ایستار فکری خود را بازتعریف کند و رویکردی خلاق متناسب با نبرد سیاسی-طبقاتی مردم را به معرض نمایش بگذارد. این امر بدون تصور روشن از پیکار برای دموکراسی و پیکار برای سوسیالیسم شدنی نیست. ازاینرو ضروری است بار دیگر تاکید کنیم: مبارزه برای ارزشهای دموکراتیک نافی مبارزه برای سوسیالیسم از همین امروز نیست و نباید باشد. بیتوجهی به مبارزه برای دموکراسی، اما به اندازه ی انحلال هویت چپ در یک جنبش عمومی ضد استبدادی به ما آسیب می رساند. ما باید به طور موازی و بر روی دو پا حرکت کنیم و نمی توانیم یکی را فدای دیگری سازیم. در یک سطح، باید آماج خود را نه هم چون بدیلی برای قدرت، بلکه نیروی در برابر و علیه قدرت حاکم سازمان دهیم. این تجمع بدیلی برای دولت نیست، بلکه معطوف به تقویت جامعه مدنی و گفتمان دموکراتیک در مبارزه ی مردم علیه استبداد است؛ برنامه ی اجرایی دولت آینده نیست، بلکه منشور همکاری نیروها در برابر دولت مستقر است. به علاوه از منظر چپ این تجمع خصلت تاکتیکی دارد، یعنی با درهم شکستن استبداد حاکم، فلسفه ی وجودی خود را از دست می دهد، حال آن که در سطح دیگر استراتژی سوسیالیستی امری پایدار در برابر هر شکل دولت بورژوایی چه استبدادی چه دموکراتیک به شمار می رود. فرادستی چپ بدون مداخله موثر و پیگیر در پیکار علیه استبداد، بدون دفاع از حقوق ستم دیدگان و کسب هژمونی در میان آنان که از نابرابری جنسی یا ملی یا مذهبی رنج می برند، ناممکن است.چپ جدید سوسیالیست تنها در پیکار برای دموکراسی و از طریق مبارزه برای آن است که میتواند شرایط مساعدی برای پیشروی جنبش طبقاتی معطوف به سوسیالیسم فراهم سازد. سوسیالیسم بر روی خرابه های مناسبات سرمایهداری ساخته نمیشود، بلکه بر شالوده های نهادهای دموکراتیک بنا می شود. راهی جدا از این مسیر به جهنم می انجامد.
دوم – از منظر ما سوسیالیسم رابطه ای ماهوی و ذاتی با دموکراسی دارد. سوسیالیسم یا دموکراتیک است، یا سوسیالیسم نیست؛ معهذا هر مبارزه برای دموکراسی، ضرورتا و ذاتا سوسیالیستی نیست، و نمیتوان مبارزه ی دموکراتیک و ضداستبدادی را با مبارزه طبقاتی یکسان انگاشت. رویکردی که مبارزهی ضداستبدادی را با مبارزه ی طبقاتی مخدوش میکند از دریافت این حقیقت ساده باز می ماند که این دو نوع مبارزه چه از حیث نیرو و چه به لحاظ هدف یک سان نیستند. نیروهایی که در مبارزه اولی در کنار هم اند، در مبارزه دومی دچار شکاف و تجزیه می شوند. هنر مبارزه این است بدون آن که خصلت و صفوف همگانی مبارزه ضداستبدادی آشفته و پراکنده شود چپ بتواند با تلاش خود در بسیج و به میدان آورن نیروی طبقاتی معطوف به سوسیالیسم سهمی درخور ادا کند. درهم ریختن سطوح این دو مبارزه و نادیده گرفتن منطق و الزامهای هر سطح از آن میتواند پی آمدهای زیانباری برای چپ و جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه ی کشور ما داشته باشد.
سوم – امروزه مبارزه برای سوسیالیسم دیگر نمیتواند با باور افلاطونی به آن تداعی شود. سوسیالیسم نیاز سوزان بشریت است و پاسخ در خور در گرو نقد همه جانبه بیراهه رویهای گذشته و طرح سخنان روشن اثباتی در پیوند با امکانپذیر بودن سوسیالیسم و نه صرفا مطلوبیت آن در جهان امروز است. سوسیالیسم مشارکتی بدیل عملی و مطلوب نظام سرمایه داری است و چپ ایران باید به سهم خود در تبیین و ترویج این بدیل بکوشد. رویکردی که میگوید نمیتوان در باره سوسیالیسم از همین امروزه طرحهای اثباتی ولو کلی و عام -ارائه کرد، سترون بودن خود را به نمایش می گذارد و سهمی در این رابطه ایفا نمیکنند. گل این جاست و چپ باید در این میدان هنرنمایی کند.
چهارم- گردآوری همه مدافعان راه آزادی و سوسیالیسم در یک حزب فراگیر، پلورالیستی و دموکراتیک کماکان وظیفه ی اساسی ما محسوب میشود. بعد از فروپاشی شوروی و سنگینی آوار ناشی از آن، و در فضای “پایان تاریخ”، میل به همپگرایی در میان چپهای ایرانی بالا گرفت، معهذا در تمام این سالها در کنار گرایش به اتحاد و نوسانهای آن، فقدان یک فرهنگ انتقادی نسبت به گذشته، کوتاهی و خودداری از تامین الزامات تجدید آرایش چپ، امر بازسازی در نیمهی راه متوقف شده یا بازگشت به گفتمانهای سنگواره و جزمی دیده میشود، که به سهم خود به جای سرزندگی و شادابی وحدت چپ را از درون تهی میسازد. سرنوشت تراژیک نسل ما نشان میدهد که بازسازی یک چپ کمونیست، رادیکال، فمینست و اکولوژیک در افق مشهود اگر نگوییم ناممکن، کاری سخت دشوار به نظر می رسد.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران
زنده باد آزادی،زنده باد دموکراسی، زنده باد سوسیالیسم
آذر ۱۴۰۰