ا
اگر به تاریخچه جنبش زنان در ایران، خصوصا در حوزه های اجتماعی و سیاسی، در قبل و بعد از اسلام توجه کنیم، متوجه خواهیم شد همه این تاریخچه توسط مردان در لباس ها، دیدگاه ها و جایگاه های مختلف اجتماعی نوشته شده اند.همه نگارش های موجود با اتکا به خصلت مردسالاری، یعنی برتری و پیشتازی مردها و با اتکا به قوانین و قواعد و سنت های موجود و مذهب، نگاشته شده اند.
در تاریخ نگاری ها یا نامی از زنان برده نشده و یا در مورد آنها بسیار مبتذل نوشته شده است. این نابرابری نگارش به ما اجازه می دهد تا به جرات بگوئیم تاریخ نگاران نخواسته اند خردمندانه تاریخ واقعی و خصوصا وجود واقعی زنان را نگارش کنند.
آن واقعیت تاریخی یعنی حضور دائمی زن ها در کنار مردها و همه رهبران ستمگر را را نمی توان کتمان کرد.
چگونه می توان باور کرد مادران بابک ها، مزدک ها، مانی ها و ده ها قهرمان استوره ای چنین فرزندانی تربیت کرده، ولی خود انگیزه های دگر اندیشی نداشته اند؟ پدر های همه و یا اکثریت مبارزان تاریخ بشریت یا در جنگ از کشته شده، یا اسیر حاکمان بوده، یا در زمین های زراعی مشغول کشت و زرع و بیابانگردی بوده اند. آنها هرگز نمی توانسته اند در تربیت فرزندان خود نقش برجسته داشته باشند. این واقعیت را هم اکنون نیز بصراحت می توانیم ببین که مادر ها نقش اصلی فرزندان را دارند. لذا هیچ انسان دگر اندیشی اگر زمینه های دگر اندیشی در او مهیا نشده باشد، نمی تواند دگر اندیش باشد.
اما اگر به تاریخ هزاران ساله گذشته تا نیمه های قرن بیستم مراجعه کنیم، جز در موارد معدودی، نمی توان حضور زنان را در دگرگونی های اجتماعی مشاهده کنیم. پیشتازی ها همواره نصیب مردها بوده است. هر جا نامی از زن برده شده، حتما بخاطر تزئین نوشتارها به زیبائی زنانه و ارضاء خواسته های جنسی قهرمان ها بوده است، داستان های شاهنامه چنین هستند! تمامی تاریخ نویسان در نوشتار خود به این نابرابری جنسی متکی بوده اند. با خواندن داستان های قدیمی، متوجه دروغ های تلخ عدم حضور زنان در تنش های اجتماعی و سیاسی می شویم.
به همین جهت است که تاریخ مبارزات اجتماعی زنان در تاریخ زیر نگاه مردسالاری نویسندگان مستتر می باشد. ما نمی دانیم در طول تاریخ چندین هزار ساله زن های ستم کشیده در کف جامعه چه نقشی داشته اند! می دانیم که نقش و نگار فرش های کهن با دست ها و سلایق آنها خلق شده اند. وقتی به موزه آثار قدیم می رویم و آثار ارزنده از دوران نوسنگی و یا دوران سفال را مشاهده می کنیم، ناخودآگاه فکر می کنیم این آثار را مردها خلق کرده اند!
اما اکنون اثبات شده است که در دوره های مختلف زندگی بشر تا کنون زن ها در خلع آثار هنری شرکت داشته اند! ده هاسال است که مورخین معتقد بوده اند آثار نقاشی بر دیوارههای غار” ال کاستیلو” متعلق به مردهای نئاندرتال می باشند! این دانشمندان هرگز به خود اجازه نداده بودند فکر کنند که غیر از مردها، زن های نئاندرتال هم در غارها زندگی می کرده اند! خوشبختانه اکنون با بررسی های علمی و قانع کننده ای ثابت شده است که نتیجه گیری های مزبور، نتیجه گیری های مردانه بوده است، اعتراف کرده اند که این نقاشی ها متعلق به زن های نئاندرتال می باشند. از این گذشته اثبات شده که اکثر ابزار های اولیه ای که انسان برای زراعت و یا بریدن مورد استفاده قرار می دادند توسط زن ها اختراع شده اند.
این ها تنها نمونه بارزی از حضور زنان در عرصه هنر و تغییرات اجتماعی می باشد که توسط مردها بغارت رفته اند.
تاریخ نگارها از کشتار مرد ها و مقاومت آنها در مقابل بیگانگان بسیار نوشته اند، اما از کشتار زن ها و مقاومت آنها در مقابل دشمنان کمتر خوانده و شنیده ایم! غالبا نوشته شده دشمن پس از کشتن و اسارت مرد ها، زنها را بدون مقاومت به زن ها تجاوز و آنها را اسارت برده اند! از این نوع نگارش که در اکثر جنگ های باستانی و بعد از اسلام می توانیم به وفور بخوانیم! ولی هیچگاه نامی از رزمندگان زنی چون زنان کرد برده نشده، لذا بر صحت آنها باید تردید کرد.
با زبان ساده می توان تاکید کرد که گرسنگی، بیماری، فلاکت و…..، همانقدر که مردهای جامعه را زیر فشار قرار می داده اند، به همان اندازه نیز زن ها از این بلایا رنج می برده اند!
به نظر می رسد به همان اندازه که مردها برای دگر گونی و رهائی مبارزه کرده اند، زن ها نیز در صف مبارزه بوده اند.
با اتکا به گفتار بالا می توان بروشنی تاکید کرد که نقش زن ها در طول تاریخ تعیین کننده بوده است. آنچه که می تواند ما را در این راستا کمک نماید توجه به ابداع و خلاقیت هائی است که زن ها در بوجود آوردن آنها نقش بسزائی داشته اند. در دو صده اخیر آنچه که کم و بیش از حرکات زن ها برای دست آوردن حقوق خود ثبت شده، نشانگر تلاش آنها برای از بین بردن موقعیت فرودست خود در جامعه می باشد.
همزمان با شروع دگر گونی های اجتماعی و انقلاب های ضد فئودالی در جهان، کم کم صدای زن ایرانی نیز از قعر ظلمت و عقب ماندگی جامعه فئودالی شنیده شد. این صدا در طول تاریخ نوشتاری وجود نداشته است و حتما اولین بار نبوده و فقط در صدو هشتاد سال قبل اتفاق افتاده است، اما آنچه مکتوب است نشان می دهد که زنی ایرانی با نام زرین تاج معروف به قرةالعین با اراده ای برابری خواه با مردان بر خلاف رسم و عرف زمانه حجاب درید و در برابر مردان ظاهر شد، با آخوند ها و رجال سیاسی به بحث و مجادله پرداخت. این حرکت را نباید از دیدگاه مذهبی، بلکه با توجه به زمان وقوع آن حرکتی دانست که در تاریخ مبارزات زنان ایران و خاورمیانه بعنوان نقطه عطف مبارزات برابریخواهانه ضدحجاب، بر پیشانی جنبش برابریخواهی زنان ثبت شده است.
می دانیم مبارزات سیاسی و اجتماعی مردان تقریبا غالبا رادیکال و تهاجمی می باشند، مردها برای کسب درخواسته های خود عمدتا از حرکات تند و سریع سود می جویند، یا بهتر است بگوئیم سریعا رادیکال می شوند. زن بعنوان مادر یا همسر، فارغ از نوع درخواست های مردها، همواره در حمایت از آنها حرکت کرده اند این حمایت ها اکثرا با فداکاری های بی چون و چرا و تا پای جان وجود داشته و اکنون نیز نمونه های آن را مشاهده می کنیم.
مبارزات زن ها بر خلاف مردها به ندرت حالت شورش و رادیکال داشته است. یکی از دلائل آن در تنگنا بودن موقعیت اجتماعی آنها می باشد. یکی از حربه هائی که حاکمان و زورگویان علیه زن ها بکار برده اند، اسیر کردن مردها بوده و می باشد! با این کار عواطف انسانی زن ها را تحت فشار قرار می دهند، وقتی گفته می شود آنها مورد ستم مظائف قرار می گیرند، یعنی هم در خانه و هم در جامعه.
تاکید باید کرد که آزار و اذیت زنان توسط مردها همواره برائت قانونی داشته و دارد. روشن است که این آزار و اذیت در گذشته شدیدتر بوده اند. وقتی در قرن 21 پدری سر دختر خود را می بردو یا مردی سر بریده زن خود را بربر وار در خیابان در انتظار مردم تظاهر و راهپیمائی می کند، حتما در تاریخ غم بار گذشته ایران، سر هزاران زن بیگناه بریده شده، بدن های زن های بیشماری لهیده شده، زبان های زن های بیشماری قطع گردیده، در داستان ها خوانده ایم که گیسوی زن ها را بر دم چهارپا بسته وچهارپا را می رهانیدند، تا پیکر زن روی زمین کشیده و متلاشی شود. از انداختن زنان ها درون چاه ها شنیده ایم و اعمال متفاوت شکنجه که در قرآن نیز به آنها اشاره شده است مثل سنگسار، سوزانیدن و هزاران جنایت دیگر!
وجود چنین سرکوب های وحشیانه ای موجب شده است تا درخواست های زنانه با درخواست های مردانه مباینت نداشته باشند. بر همین منطق مردان جامعه همیشه زن ها را در مبارزات شان تنها گذاشته اند.
درخواست های زنان گرچه همگانی می باشند، اما بدیل حرکت های اجتماعی غیر روشنفکری شناخته نمی شوند، زن های پیشرو در مقایسه با جمعیت ده ها میلیونی زن در ایران بسیار اندک هستند، به همین سبب تنها یک زن عمامه آخوند را لگد کوب می کند، اما به نظر میرسد این خواست عمومی تر باشد که بدلیل سرکوب های ذکر شده تعداد بسیار قلیلی از زن ها بی حجاب بر بلندی ها رفته و روسری خود را بر چوب آویزان می کنند!
زن ها فعالیتهای خود را بر گرد خواسته های بلقوه خود سازمان می دهند، آنهادر گروههای خاص با درک مشترکی از خواسته ها و ایده ها گرد می آیند، حرکت های آنها صرف نظر از نوع و شکل حامل دگر اندیشی در آداب و سنن رایج می باشند.
عمده ترین تلاش زن ها در دوران مشروطه را می توان در سالهای 1286تا 1311 مشاهده کرد. در این سال ها که هنوز زن پدیده ای “حیوانی، شهوانی و حتی شیطانی”! به شمار می آمد، جنبشهای اجتماعی توسط گروهای ناراضی از وضع موجود شکل می گرفت، آنها نظم اجتماعی را به چالش می کشیدند، برای تغییر یا اصلاح آن فعالیت می کردند. در این دوره فقط زن های ثروتمند درگیر این امر نبودند، بلکه زن های عادی نیز داخل مبارزه شده بودند.قابل توجه است بدانیم تاریخ نگار ها اعتراف کرده اند که زن های سطوح بالای جامعه یا در انقلاب مشروطه حضور داشته و یا مشوق مردان نهضت بوده اند.
با این وجود اما با تمام فداکاری هائی که زنان در انقلاب مشروطه داشته اند، از آنها برای تدوین قانون مشروطه حتی نظر خواهی هم نشده و با آن ها مانند مهجوران و مجرمان برخورد شده و از حق رای محروم گردیده اند.
پس از انقلاب مشروطه حرکت های زن ها در منزلگاههای مهم تاریخ خود را در اشکال مختلف نشان داده است. آنها در جایگاه زنانه کوشش نمودند از حقوق اجتماعی خود دفاع و برای احقاق آن در انجمنها و جمعيتهاي زنانه طرفدار حقوق زنان، به فعالیت برخیزند. در تاریخ نوشتاری بوجود آمدن چنین تشکل هائی را منصوب به سطوح بالایی جامعه قلمداد کرده و لذا نمی توانیم اثری از حرکات اجتماعی اقشار پائین دست را مشاهده کنیم!
زن ها اما در ادامه فعالیت خود تشکل های کاملا دمکراتیکی چون جمعیت نسوان وطنخواه بوجود آوردند. این تشکل یکی از سازمانهای رادیکال شناخته شدهٔ زنان در تهران بود که در سال ۱۳۰۱ توسط تعدادی از زنان روشنفکر تشکیل گردید، آنها انجمن های سری و نیمهسری زیادی بوجود آوردند، پس از تاسیس مجلس، سازمان حقوق زنان و غیره تشکیل دادند که در امر آموزش دختران، گسترش صنایع ملی، تحصیل زنان بزرگسال (برگزاری کلاسهای اکابر)، حمایت از دختران بیسرپرست و تأسیس بیمارستان برای زنان فقیر، و…. از جمله درخواست های آنها بشمار می رفت. از حرکات برجسته این تشکل سوزاندن جزوه زن ستیز “مکر زنان” بود، هرچند هیچ کدام از روزنامههای آن روزگار خبری درباره این حرکت اعتراضی زنان در اسفندماه ۱۳۰۱ شمسی در میدان توپخانه ننوشتند؛ اما این اقدام متهورانه خیلی زود از میدان توپخانه فراتر رفت و در همه جای پایتخت شنیده شد. اعتراضی که بیتردید یکی از نخستین حرکتهای جدی فمینیستی در آغاز شکلگیری جنبش برابری خواهی زنان در ایران بشمار می رود. این گروه نهایتا در سال 1312 توسط رضا خان سرکوب و ممنوع گردید.
بعد انحلال این انجمن ها، رضا خان در یک حرکت مدرن گرائی دستور ممنوعیت حجاب توسط زنان را صادر کرد، این در حالی بود که اکثریت زنان جامعه معنای برابری حقوق سرکوب شده خود را نمی دانستند و حتی اجازه شرکت در انتخابات را هم نداشتند.
در دوران محمد رضا پهلوی سازمان های اصیل زنان هرگز تحمل نشد، هر حرکتی مورد تعقیب و سرکوب قرار گرفت، بعد از تلاش های روشنفکران در ده سوم تا در سال 1331، سازمان ها و انجمن های متفاوتی با حضور زنان پیشرو و سیاسی تشکیل شد، ازجمله “انجمن زنان پیشرو” “حزب جنگل اجتماعيون”، “حزب دمکرات ایران”، “كانون بانوان شوراي عالی زنان” که همه آنها بعد از کوتای 28 مرداد و سرکوب فعالان جنبش ترقی خواهی، منحل و حاکمیت سعی نمود حرکت اعتراضی زنان را در تشکل های “زنان بی آزار” در انجمن زنان درباری به ریاست اشرف پهلوی متمرکز کند. در این دوره روحانیت با استفاده از حمایت دستگاه سلطنت، بر تلاش خود را جهت جذب زنان در محافل مذهبی و خرافی شدت داد! در انقلاب سفید وقتی به زن ها حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داده شد، آنها فاقد سازمان و تشکل غیر وابسته به حاکمیت بودند. زنانی که به مجلس راه می یافتند، اجازه دفاع از حقوق ریشه ای خود را نداشتند. مخالفین با سیاست های حاکم طرد و یا مجبور به ترک ایران می شدند.
پس انقلاب شکست خورده پنجاه و هفت که زنان و مردان علیه نا برابری های جنسی و حقوقی با دیدگاه های ترقی خواهی، بی سابقه علیه حکومت پهلوی حرکت نمودند، تنها چند هفته پس از سرنگونی شاه، خمینی سرنوشت زنان را در حکومت اسلامی ترسیم نمود. او یک روز قبل از هشت مارس همان سال در مدرسهی فیضیه قم از لزوم رعایت حجاب در ادارات گفت: «زنهای اسلامی عروسک نیستند. زنان اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند نه اینکه خودشان را بزک کنند. زنها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار میکنند، زنها باید وضع خودشان را عوض کنند… باید زنان با حجاب اسلامی باشند.»
اعتراضات سریع زنان علیه این دیدگاه ارتجاعی بعلت خواب آلودگی سیاسی مردم و نوجوانی نیروهای مترقی، دیدگاه مردسالاری در جامعه، از پشتیبانی بر خوردار نشد. پس از آن بودکه قوانین ارتجاعی یکی پس از دیگری به تصویب عوامل رژیم اسلامی رسیدند.
همه می دانیم در رژیم اسلامی “مرد حق دارد هرلحظه تصمیم بگیرد همسر خود را حتی بدون اطلاع او طلاق دهد. زن در مورد اقامتگاه خانواده حق رای و نظر ندارد و باید در خانهای اقامت کند که شوهر برای او انتخاب کرده است ولو این اقامتگاه اجباری بعلت وجود ساکنانی ناسازگار، جهنم داغ اضداد باشد. زن برای سفر نیازمند اجازه مرد است. قانون مدنی دختر را در هیچ سنی برای تصمیم درباره ازدواج خود صالح نمی شناسد، او را فاقد شعور و ادراک می داند و این حق را به پدر می دهد. چند همسری را حق مسلم مرد می شناسد و علاوه بر چهار زن عقدی ، به او اجازه ازدواج منقطع “صیغه” می دهد، به هر تعداد که بخواهد. مادری که طفل را دردامان میپروراند حق ولایت بر فرزند خود را ندارد و این حق را قانون به پدر تفویض کرده است. حفاظت طفل، پس از طلاق به پدر و جد پدری واگذار شده و مادر در مورد پسرتا دوسال ودخترتا 7 سال حق نگهداری و سرپرستی دارد. قانون ارتجاعی اسلامی به شوهر حق می دهد که همسر خود را از اشتغال به شغلی که مورد علاقه او است، به بهانه مصالح خانوادگی باز دارد. مرد را مجاز میدانند که اگر بخواهد از مسافرت زن ممانعت بعمل آورد و……و…….. اینها ظلم و تبعیض هائی هستند که از استبداد قاجاریه و صفویه و پهلوی به ارث رسیده و زنان ایران قبل از انقلاب شکست خورده 57 علیه آن ها به پا خاسته بودند.
اما اکنون که چهل و چهار سال از آن تاریخ می گذرد، زن ها نه تنها از هیچ یک از خواسته های خود عقب نشینی نکرده اند، بلکه چون اجداد خود شجاعانه برای تغییر کلیت چنین سیستمی مبارزه می کنند.
اکنون زنان در حرکت های ترقی خواهی پیشتاز و در طول مبارزات پرافتخار آنها شاهد جان شیفتگان خردسالی هستیم که در هیچ نقطه ای از جهان به مانند آنها نمی توان به سادگی مشاهده کرد، آنها نه تنها در تجمعات مدنی بلکه خود را شریک کارگران مبارزی می دانند که علیه رژیم به پاخاسته اند. آنهادر تمامی مبارزات جاری مثل زاینده بود و حرکات صنفی معلم ها در سراسر کشور همواره حضوری خیره کننده دارند. به جرات می توان گفت در هیچ کجای دنیا نمی توان مادران داغداری را چنین تنها مشاهده کرد که پیگیر و دادخواه در مبارزه ای مداوم حضور داشته باشند.
باید اعتراف کرد که زنان پرچم مبارزه علیه رژیم را بر دوش می کشند، آنها خستگی ناپذیر در مبارزه ای نفس گیر، با اراده ای مستحکم به بزرگترین دشمن رژیم اسلامی تبدیل شده و توانسته اند در سنگر های زیادی ضربات اصلی را به رژیم وارد نمایند.
هشتم مارس را روز ماندگار تظاهرات زنان در سال 57 علیه فتوای خمینی جنایتکار بنامیم، روز تلاش زنان فداکاری بنامیم که جان خود را در راه آزادی و برابری انسان ها فدا کرده اند و یااکنون در زندان های رژیم دربندهستند! روزی بنامیم که در آن سنگر مداوم زنانه علیه ستم و در دفاع از حقوق انسانی بنا نهاده شده است!
هشتم مارس برتمامی زنان فداکار کار و زحمت کش و مدافعین حقوق انسانی چه آنها که در زندان ها بسر می برند و آنها کهه در خیابان ها مشت های خود را علیه ارتجاع و سرمایه کثیف بلند می کنند و آن زنانی که بخاطر داشتن همسر، برادر و یا پدر مردسالار نمی توانند در مبارزات جاری علیه حاکمیت آزادی ستیز شرکت نمایند، مبارک باد.