جامعه بشری در معرض عواقب هرج و مرجی که در نتیجه تلاقی بحران ها و پاندمی ها پیش آمده قرار گرفته است. وضعیتی که تهدیدی برای حیات ما در این سیاره است.
آنچه بیش از هر چیزی نگران کننده است این است که ما شاهد واکنش فراخور این فروپاشی در حال وقوع نیستیم.
ما شاهد تظاهرات ها، اعتصابها، حتی برخی قیامهایی با ماهیت شورشی مانند آنچه این روزها اکوادور را تکان میدهد هستیم، اما گرایش عمده به سمت سکون است، به سمت بازگشت به حالت عادی و نرمال، حالتی از زندگی روزمره که همه ما خواهان آن هستیم.
دلایل عدم واکنش به این سطح از چالش ها، متنوع است. یکی از آنها این است که اشکال قدیمی کنش جمعی که به ویژه توسط جنبش کارگری ابداع شده است، اکنون با توجه به چالش هایی که با آن روبرو هستیم، پاسخگو نیستند. فرهنگ سیاسی جدید یک شبه متولد نمی شود، اگرچه تجارب خوب و قابل ستایشی در برخی مناطق را شاهد هستیم.
چند روز پیش، یک اندیشکده مستقل فرانسوی the European Laboratory of Political Anticipation
که به تجزیه و تحلیل و پیش بینی تحولات اقتصادی جهانی از منظر مستقل اروپایی اختصاص دارد، در سرمقاله خبرنامه ژوئن خود نسبت به برخی مسائل محوری هشدار داد.
این موسسه تینک تنک فرانسوی در این بررسی هشدار می دهد که ما با “بحران همه جانبه تمدن 500 ساله“ روبرو شده ایم. بحرانی که ما را به سمت “یک قرون وسطی جهانی جدید“ سوق خواهد داد. مشکل بزرگ این دوره ظاهراً «تاریک» تاریخ این است که «شرایط انتقال به یک سازمان دهی سیستماتیک جدید هنوز آماده نشده است و به همین دلیل است که این انتقال ناگزیر نمی تواند به شیوه ای مهار شده رخ دهد. “
در مجموع می توان گفت که سال های در پیش رو دراماتیک خواهند بود. این موسسه فرانسوی تخمین میزند که این گسست بزرگ، با توجه به فلج شدن دولتها، کمبود، فقر گسترده، قحطیهای «بیسابقه» و فجایع طبیعی، که باعث ایجاد یک فروپاشی ناشی از رشد ناپایدار نابرابری میشود، حتی همین امسال نیز ممکن است رخ دهد.
دومین نکته اصلی و هشدار این گزارش در رابطه با روند عادی سازی بحران هاست. «بحران های بالقوه وحشتناک بی سابقه، پی در پی رخ می دهند بدون اینکه تأثیری غیرقابل برگشت بر زندگی روزمره ما داشته باشند. این که مردم دوباره به روال عادی زندگی خود باز می گردند ترس ما را از این بحران های بی سابقه کاهش می دهد ».
این موضوع ما را به عنوان جنبش ها و مردم مخالف نظام سرمایه داری کاملاً به چالش می کشد. ما آمادگی رویارویی با سقوطی که شاهد آن هستیم را نداریم. بر این نقطه ضعف می توان با سازمان دهی های جمعی که قادر به تضمین بقا و زندگی در شرایط مرگ و نابودی هستند غلبه کرد. بحران اوکراین به ما میآموزد که شرطبندی روی ایالات متحده، همانطور که چپهای اروپایی انجام میدهند، مسیر بدی است. عواقب این عدم آمادگی عظیم است.
نویسندگان این بررسی فرانسوی در یادداشت مقدماتی شان می نویسند که حتی ایالات بزرگ در شمال کره زمین نیز قادر به توقف فروپاشی نیستند. به همین دلیل است که نظام به سرکوب و میلیتاریسم روی می آورد.در واقع دست به قمار سیاسی با این ابزار می زنند. این بررسی تخمین می زند که “تنها راه برای حفظ آنچه از نظام باقی مانده است تشدید کنترل بر توده ها است.” کنترل از طریق فناوریهای جدید تسهیل میشود و این شیوه کنترل «قدرت بیسابقهای را به صاحبان قدرت میدهد».
صاحبان قدرت استراتژی به کار می گیرند که مدتها در دورههای گذار تاریخی دیگر آزمایش شده است: نظامیگری و جنگ برای طراحی مجدد دنیای در حال فروپاشی. این گزینه ایالات متحده و اتحادیه اروپا و همچنین روسیه و چین و هر قدرت بزرگ دیگری است، صرف نظر از نوع گفتمان آنها.
برخی می گویند که چین این گونه عمل نمی کند، اما آنها فراموش می کنند که پکن چگونه اعتراضات مردمی را در هنگ کنگ سرکوب کرد، مانند هر کشور دیگری که برای هژمونی مبارزه می کند به خشونت پلیس و خشونت مسلحانه متوسل شد.
صاحبان قدرت دههها با آنچه «دموکراسی» و «پیشرفت» می خوانند بخش قابل توجهی از مردم را در خواب نگه داشته اند، آن بخش از جامعه را که همچنان بر این باور است که دولت یا رهبران سیاسی ناجیان ما هستند، یا آنها که فکر می کنند داشتن پول در لحظات بحرانی فروپاشی فایده ایی به حالشان خواهد داشت. این فردگرایی ما را مجازات می کند.
زاپاتیستاها هفت سال پیش، در مورد قریب الوقوع بودن یک طوفان ساختاری هشدار دادند، اما تعداد کمی فوریت این فراخوان برای سازماندهی را درک کردند…
جهانی که ما می شناختیم دیگر نیست. سرمایهداری به همان شکلی که متولد شد فرو میپاشد همان طور که مارکس می گفت : « از تمام منافذش چرک و خون می چکد». آنچه ما مردم باید به عهده بگیریم این است که اشکال جمعی از قدرت، مراکز قدرتی از پایین ایجاد کنیم تا بتوانیم از فروپاشی و هرج و مرج، جان سالم به در ببریم.