متاسفانه تاریخ شاهد زخمهای عمیق و بجا مانده بر پیکر چپ درجهان بوده است . و همین امر باعث پراکندگی و تشدت در صف نیروهای چپ در عرصه داخلی و جهانی گردیده است . چپ علیرغم شکستهای سنگین و فاحش هنوز از این مهلکه رهایی نیافته و از آن درسهای لازم را نه آموخته است و آن را دست مایه تجربه می داند و در روند ادامه حرکت روز مره و زندگی سیاسی مدام گرفتار سیکل باطل می گردد و در نتیجه ره به جایی نمی برد و در نهایت با سردرگمی همراه با ناامیدی وخستگی مفرط برای رهایی از این گرداب اینبارشتابزده به دنبال راهای میانبر می گردد و مارکسیسم علمی منطبق بر مبارزه طبقاتی را از اصول و پایه های اصلی آن که متکی بر آن می باشد وبر آن بنا شده و بر آن استوار است از آن تهی ساخته و یا در بهترین حالت و در شکل خوشبینانه با برداشت و تفسیرهای شخصی وارائه وبا ترمیم آن مارکسیسم علمی را از ابزارهای اصلی آن از درون تهی ویا بی نیاز می سازند و این امردر عمل ره به جایی نمی برد و باز تکرار وباز تولید همان اشتباهات گذشته می گردد و از سویی طبقه کارگر و نیروهای پیرامونی آن را در پراکندگی و سردرگمی نگاه می دارد.
علم مارکسیسم بر اساس کارگر و مبارزات طبقاتی آن بنا شده است و به عبارتی باید گفت اساس مارکسیسم رفع ستم طبقاتی است که در تضاد طبقاتی معنا می یابد و برای رفع و حل آن تضاد را در کار و سرمایه جستجو می کند امری که در یکسوی آن اکثریت طبقه کارگر قرار دارد و در سوی دیگر آن سرمایه و سرمایه دار.و از آن جهت به سرمایه تاکید و اشاره می کنم زیرا سرمایه می تواند شکل دولتی نیز داشته باشد ولی تضاد طبقاتی به شکل و معنای واقعی خویش هنوز باقی است و تنها صاحب سرمایه تعویض شده است مگر اینکه در دوره گذار و بی وقفه باشد و این امری است اجتناب ناپذیرو در غیر اینصورت با هیچ امری و بهانه ای توجیه پذیر نیست . مگر با رفع مالکیت خصوصی و بنای مالکیت اجتماعی برای رسیدن و بدست آوردن چنین شرایط و موقعیتی سخت و دشواراین بدیهی است که طبقه کارگر باید سخت و دشوارکوشش داشته باشد واین در شرایطی است که امروز و در شرایط کنونی سرمایه داری جهانی به شکل مافیایی دارای پدرخوانده جهانی می باشد و از قدرت اقتصادی ونظامی پیچیده استفاده می کند و به طروق مختلف و بسیار پیچیده و بی شمار سدی در مقابل مبارزات طبقه کارگر ایجاد می کند و طبقه کارگر را مستصل و خسته می سازد و بدین امر مبارزه و پیروزی را ناممکن می سازد
طبقه کارگر تنها به قدرت خویش و به توان طبقاتی خود می تواند متکی باشد و گام بردارد تا چشم انداز روشن و مشخصی را پیش رو داشته باشد و این امری است دست یافتنی و عملی امری که در دراز مدت شدنی و عملی می باشد به شرطی که به ابزارهای لازم مجهز باشد و درعین حال سخت کوش و دنبال راهکارهای میانبر نگردد زیرا راهکارهای کوتاه و میانبر نمی تواند نتیجه بخش و ثمربخش باشد و به نوعی می تواند به خودکشی سیاسی ودر بهترین حالت مبارزات طبقاتی اش را به تعویق و پراکندگی بکشاند قدرت گیری سیاسی به نام و انحای مختلف چه از طریق امید به قدرت گیری پارلمانی یا چه رسد به قدرت کودتایی همه و همه ضمن اینکه از پیش شکست خورده می باشند و خطرناکترین آن پراکندگی و تشدت در صفوف طبقه کارگر است که آسیب و صدمات آن برای سالیان درازمدت و حتی به قرنها می کشد که التیام و جبران آن در دراز مدت بسیار سخت است . انحرافات مبارزات نیروهای چپ جهانی و کشور ما نیز گواه بر این مدعا است.
طبقه کارگر نیاز به سازمان و حزب انقلابی خویش دارد و باید در آن و گرداگرد آن سازماندهی شود و شق دیگر و راه دومی ندارد و این تنها راه نجات طبقه کارگر می باشد شدنی است و عملی امری که با کار و سخت کوشی در دراز مدت شدنی است آنان که به دنبال راه سومی هستند سخت در اشتباه می باشند و انحرافاتشان برداشتهای انحرافی از مارکسیسم می باشد . تضاد طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری امری است روبه گسترش و مسجل و به دامنه آن هر روز افزوده می شود و به همان تناسب در کنار آن اقشار مختلف و مزد بگیررا به سمت نزدیکی به طبقه کارگر می راند و منافع آنان را به طیقه کارگراز نظر طبقاتی نزدیک می سازد و این حزب طبقاتی کارگران است که بدون اینکه در آن اقشار کشیده و ادغام شود باید قدرت و توانایی آن را داشته باشد که این نیروها را سازماندهی و کنترل کند . طبقه کارگر به ابزارمبارزاتی طبقاتی ستدیکالیستی و اتحادیهای نمی تواند بی توجه باشد ولی اصل مبارزاتش رافراموش نمیکند و یا مبارزات خویش را تنها معطوف به اینگونه مبارزات نمیکند بلکه وظایف مشخص ومعینی دارد که نباید از آن غافل باشد و آنهم چیزی نیست جز اینکه نفوذ به درون طبقه کارگر و اگاهی بخشیدن و سازماندهی آنان درون هسته یا نطفه های حزبی و گسترش ان . این تنها راه و ستاره درخششی می تواند باشد که رو به درخشیدن میکند و ستاره درخشلن سرمایه رو به افول .
اندیشه مارکسیستی بر مبنای دموکراسی بنیان و تدوین شده است وفتیکه به دنبال برابری و عدالت اجتماعی می باشد و کرامت انسانی را در الویت فرار میدهد و منافع و تامین معیشت و زندگی انسانها در تمام عرصه های زندگی را در نظر دارد و برای آن وبه دست اوردن آن کوشش و تلاش دارد مطمئنا دموکراسی را در ذات و درن خویش به همراه دارد و دموکراسی جزء جدایی ناپذیر آن می باشد و. اما دیکتاتوری پرولتاریا که متاسفانه آنچه برداشت سطحی و کودکانه ازآن هنور بعضی اشخاص با بر داشت نادرست از ان استفاده میکنند توجه ندارند که دیکتاتوری پرولتاریا یعنی سخت کوشی و بی رحمی طبقه کارگردر تصاحب سرمایه و حفظ مالکیت اجتماعی بر مالکیت خصوصی است نه چیز دیگری . طبقه کارگر راه دشوار و سختی در پیش رو دارد و رسیدن به ان نیز دشوار و سخت خواهد بود در غیر اینصورت راههای میانبر راهی خواهد بود که همانگونه راه بین دولتی کردن خمینی و هوگو جاوز فاصله ای نخواهد بود و چپ حامی و نماینده طبقه کارگر شاید در خوش شانس ترین حالت برای مدت کوتاهی از آزادیهای سیاسی برخوردار باشد و به نوعی چشم به تغییر و تحولات از بالا دوخته باشد و ان چیزی نیست یا در آینده قربانی بورزوازی نولیبرالیسم گردد یا باید به جیره خوارگی بپردازد . سخن کوتاه راه رشد عیر سرمایه داری راهی نیست جز سقوط در اعماق و قربانی کردن طبقه کارگر و به عبارتی باید در پایان تاکید کنم اقای مادورو در ونزوئلا راهی ندارد جز تسلیم شدن به اراده اگثریت مردم و چپ ونزوئلا نیز راهی ندارد جز تسلیم شدن به اراده و سازماندهی و اگاهی بخشیدن به طبقه کارگر و جامعه و امروزباید به درستی آموخته باشیم قدرت گیری و انقلاب به رهبری طبقه کارگر و زحمتکشان فرسنگها سال نوری با قدرت گیری از طریق کودتا و پارلمان فاصله دارد .
حسن اردین
19/02/2019.
ا