این شعر را باز نشر می کنم تا سیه روی شود آنکه در او غش باشد….
با : ه . الف. سایه حسن حسام
« دیر است گالیا
به ره افتاده کاروان »
« بر من دگر
فسانه دلدادگی مخوان»
تو سایه ی کدام بختکِ وهمی
بر شعرِ تابناکِ جسارت.
ای شاعرِ بزرگ!
در چله ی زمستان
با جامه ی شبانی
همساز ِگله ی گرگانی؟!
« اما دراین زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب »
تو؛
نوحه خوانِ خونِ جوانانِ سربدار
یا روضهخوان ِدیو و ددانی؟
ای شاعرِ بزرگ!
« اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا بباد رفته هزار آتش جوان »
و تو به هیئتِ درویشان میرقصی
در فصلِ عاشقی
بر شطِ خونِ درخشانِ عاشقان
کز خنجرِ برهنهی بیداد
بر خاک خفتهاند
ای شاعر بزرگ!
« یاران من به بند…
در هرکنار و گوشهی این دوزخ سیاه »
پیرانه سر تو اما
شولای ترس بر سر کردی
شب گیر گشتهای بتمامی
ای شاعر بزرگ!؟
20/5/2017
پاریس از دفتر های شعر »این جا برقص»
در پانویس این شعر آورده بودم :
* دیراست گالیا خطابی اعتراضی است به شاعر معاصر ایران و عضو حزب توده هوشنگ ابتهاج (ه- الف- سایه) . وی هنگام رای دادن به کاندیدای ریاست جمهوری حکومت اسلامی حسن روحانی ، با نشان دادن ورقه رای ، عکسی به یادگار گرفتند تا تاریخ ادبیات ، مماشات چهل ساله اورابا رژیم شکنجه و کشتار و سانسور ِاسلامپناهان ِقدار فراموش نکند
از یاد نبریم! شاعر « دیراست گالیا » ی ما به گفته خود استحاله شده بود و می گفت : “کربلایی ام ”
مصارع داخل گیومه از شعر ماندگار : “دیراست گالیا” ، اثر زیبای ه الف سایه نقل شده است