در این یادداشت میکوشم فراتر از ضرورت بازخوانی آثار صمد بهرنگی به زمینههایی اشاره نمایم که زیستن بر مدار اندیشه و روش صمد بهرنگی را یک ضرورت تلقی میکند. این رویکرد بر اساس پرسشهایی است که در ارتباط با نحوهی مواجهه با صمد شکل میگیرد. آیا بازخوانی و واکاوی صمد و اندیشه و روشاش کافی است؟ آیا زندگی و آثار صمد موضوع مناسبی برای نمایشگاه عکس و نقاشی و تحقیقات دانشگاهی است یا یک روش مواجهه با جهان پیرامون است؟
اگر چه واکاوی آثار صمد یک ضرورت است اما صرف بازخوانی کافی نیست و باید اندیشه و روش او را زیست این موضوع را از دو منظر میتوان مورد ارزیابی قرار داد. یکی از این وجوه شرایط عینی جامعه است و دیگری واکنشهای مخالفان به اندیشه و روش صمد است. بررسی وضعیت اجتماعی نشان از اقبال جامعه به اندیشه های برابریخواهانه به صورت عام و اندیشه های بهرنگی به صورت خاص دارد. بررسی مطالبات جنبش های اجتماعی از کارگران و زنان تا دانشجویان و معلمان به ما نشان می دهد که عدالتخواهی در محور مطالبات این جریانات اجتماعی قرار دارد. عینیت این رویکرد در میان معلمان با مطالبات برابری خواهانه ای بارز میگردد که در طی سه سال اخیر و به کمک شبکه های اجتماعی مطرح شدهاند این مطالبات برابری خواهانه اجتماعی در کنار مطالبات معیشتی و رفاهی با تأکید بر آموزش کیفی، برابر و رایگان و نفی ساختار تبعیض آمیز نظام آموزشی یک رویکرد هژمونیک در نرح مطالبات بوده است که ناظر به تغییر در مناسبات اجتماعی به سمت یک ساختار برابر است. به همان اندازه که دولت و مجلس در راستای بنگاهی کردن آموزش و حمایت از بخش خصوصی به آموزش عمومی تعرض نموده اند به اشکال مختلف اقشار مختلف جامعه به خصوص معلمان به این سیاست های ضد آموزشی واکنش نشان داده و در برابر آن مقاومت کرده اند. از این منظر ضرورت بازخوانی و زیست اندیشه ی صمد در دل تضادهای امروز بیرون میآید و به نظر میرسد جایگاه در خور خود را در جامعه بیشتر از قبل بارز خواهد نمود. اما وجه ی دیگر از ضرورت و اهمیت بازخوانی و زیست اندیشه های صمد در بررسی واکنش مخالفان وی بارز میگردد. برای درک این اهمیت کافی است به این مسأله دقت نماییم که چرا و چگونه اندیشه ی برابری خواهانه به صورت عام و راه صمد به صورت خاص طی همین چند سال اخیر مورد هجمه قرار گرفته است. هرچند طی این 48 سال که از مرگ صمد میگذرد؛ صمد در عین محبوبیت و مقبولیت عمومی، همواره مورد هجمه ی برخی خواص و جریانات بوده است.
رسانه های سرمایه و بازار در قالب فحشنامه و به کمک شومن های رسانه ی ملی و حامیان و هواداران هنر و ادبیات حامی وضع موجود چهرهای که ازصمد و همراهاناش در طی دهه ی 40 و 50 ارائه می کنند چهرهای است که با تروریسم و خشونت تداعی میگردد. این وارونه سازی حقیقت در سایهی حمایت گسترده ی کارتل های بزرگ رسانهای جهانی مانند بی بی سی صورت میگیرد که در حال تئوریزه کردن و عادی سازی ارزشهای منبعث ازنئولیبرالیسم هستند؛ نئولیبرالیسمی که تمام شئون زیست انسانی را در سود ورقابت خلاصه میکند تا بیشتر بتواند 99 درصد جامعه را به استثمار بکشد.
پیروان وطنی مذهب نئولیبرالیسم، چنان آئینی این ارزشها را حفظ و پاسداری می کنند که از نسخه ی اصل خود فقط در میزان نرخ استثمار بالاتر قابل تشخیص هستند. در یک چنین شرایطی که مجلس و دولت به عنوان حامیان سیاست های نئولیبرالیسم بدون کمترین خطا عمل میکنند تا عرصه هایی مثل آموزش و بهداشت را کالایی نمایند؛ طبیعی است روبنای فرهنگی طبقه ی مسلط هر چه در توان دارد را بسیج می کند تا هر چیزی را که رنگ وبوی مقاومت در برابر سرمایه سالاری دارد را با برچسب های خاص از میدان به در نماید و سرکوب کند. خشونت و تروریسم یکی از این برچسب هاست. از همین منظر در سال هایی که در وسیعترین شکل ممکن معیشت و زیست مردم مورد هجوم واقع شده است و به واسطه ی هشت سال تاراج اموال عمومی در قالب اختلاسهای میلیاردی، فیش های نجومی امروز توجیه می شوند و حتی فضای عمومی شهری چون ارث تقسیم میگردد. همه ی کسانی که دست در جیب مردم دارند هر صدایی از جنس مردم را با برچسب خشونت به محاق میبرند. در این میان صدای صمد و راه صمد یکی از این مقوله هایی است که باید در اثر تکرار زیاد با برچسب خشونت طلب بودن از میدان خارج شود درراستای این رویکرد، جوانان مبارز و انقلابی دیروز برچسب روشنفکران تروریست میخورند و کتابهای صمد بهرنگی مصداق ترویج خشونت و تروریسم میگردد. این وارونه سازی صورت میگیرد تا خشونت و ستم نهفته در مناسبات سود و سرمایه ی طبقه ی مسلط و ایدئولوژی حاکم پنهان بماند. اما تا زمانی که تضادهای بنیادی منبعث از سرمایه سالاری وجود دارد فقر و نابرابری را نمی توان از بطن و قلب جامعه جدا نمود بنابراین اندیشه و زیست صمد را هم به عنوان آنتی تز این شرایط نمی توان با تبلیغات پوشالی از بطن جامعه حذف نمود. در جامعه ای که هیولای سرمایه بر زندگی مردم سکوت مرگباری را تحمیل کرد است. در جایی که خودکشی و خودسوزی زحمت کشان و کارگران یک راه حل تحمیل شده و آنسوی زشت مناسبات بازار رقابتی است در جایی که کودکان ناامید از فردا خودکشی میکنند. درست درهمین بزنگاه هولناک تاریخی که فرودستان از کلیه تا چشم خود را میفروشند تا زنده بمانند. جایی که واژه ی امید با تکرار بر لبان برخی از محتوای رهایی بخش خود خالی میگردد و ترجمان سودای بازگشت به قدرتِ باندهای ثروت و قدرت میگردد همان کسانی که زمانی امید نسلی انقلابی را به مسلخ برده اند.
بازخوانی آثار صمد برای فرودستان و ستمدیدگان حامل بارقه ای از امید است به خصوص قهرمان تاریخی قصه های صمد، ماهی سیاه کوچولو، امید رسیدن به دریا و رهایی را دارد. آری در حالی که شومنها و جاده صاف کن های سیاستهای دستِ راستی تولیدات هنری و ادبی خود را در برجها و مگامالهای مرکز، رونمایی میکنند احتمالا در میان حاشیه نشینان و نردشدگان کسانی دارند کتاب اولدوز صمد را ورق میزنند و به شهری فکر میکنند که مردمانش قدر انسانهای فداکار، شجاع و با صداقت را میدانند و مبارزان راه آزادی و برابری را مشتی جوان ماجراجو و رمانتیک و فدایی جهل تلقی نمی کنند و در سالهای بعد وقتی برخی شومنها و ژورنالیستها پس از مرگ، روند تجزیه در خاک و فراموشی در بین افکار عمومی را سپری میکنند اندیشه ها و راه صمد به گُل خواهد نشست به شرطی که افراد معتقد به راه صمد، فراتر از بازخوانی آثار او، راه صمد را تجربه و زندگی کنند.