خدا نور
خدای رقص و شادمانی
برای کودکان محروم بلوچ
با لبان تف کرده و گلوهای خشک شان
در برهوت گرسنگی و فقر و خاک و تشنگی
لبخند می آورد
ولی فقیه
خدای تاریکی و ظلمت
خدای جهل و استبداد و فریب
خشمگین از این شادمانی ها ،
فرمان مرگ صادر کرد
مرگی تدریجی در میانه میدان شهر
با قفل و زنجیر
با گلوله ای در پشت
دربند به میله ای آهنین
با کاسه ای آب در فاصله ای نچندان دور
اما دست نیافتنی
خدا نور را کشتند
اما جاودانه شد
و رقصش در دیوار های ایران بزرگ می چرخد.