مقدمه: کلکتیو ۹۸ در نظر دارد برای فهم بهتر قیام ژینا سلسله مصاحبه هایی را از فعالان چپ داخل که درگیر مبارزه اند منتشر کند. این مصاحبه ها متنوع خواهند بود و نظرات مصاحبهشونده لزوماً بازتاب دهندۀ مواضع کلکتیو98 نیست.
مصاحبه زیر با یک دانشجوی علوم انسانی (زن، ۳۶ ساله، متاهل، مستاجر و اهل تهران) انجام شده است.
- به عنوان کسی که اتفاقات اخیر را در داخل کشور به شکل میدانی از خیابان تا دانشگاه دنبال کردهاید میتوانید روایت خود را از دو ماهی که گذاشت با ما در میان بگذارید؟ آیا قیام ژینا را یک گسست ارزیابی ی کنید یا تداومی از وقایع پیش از آن؟
حدود دو ماه پیش، خبر آمد که زنی ۲۲ ساله به نام ژینا (مهسا) امینی، اهل سقز ،که برای تفریح به تهران سفر کرده بود، توسط گشت ارشاد بازداشت شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بر اثر ضربات وارده در بیمارستان بستری شده است. من و اطرافیانم خشمگین از اتفاق رویداده و نگران بابت جان این عزیزمان اخبار را دنبال میکردیم، بهویژه اخبار مربوط به حضور مردم در اطراف بیمارستان را و در حال آمادهشدن برای مراجعه به بیمارستان و همراهی با مردم بودیم که خبر مرگ او رسید. بهرغم اینکه سالهای اخیر هر روز خبری از سیر صعودی وقاحت و قساوت رژیم میشنیدیم و آن را زندگی میکردیم، بهتزده شدیم و بهشدت غمگین و خشمگین، چراکه این بار، عزیز کشتهشده ما به دست جمهوری اسلامی، در میانه زندگی روزمرهاش بوده و نه حتی در حال مبارزه و اعتراض. بار دیگر بر ما و به گمانم بر همه اثبات شد که جمهوری اسلامی اساساً با هستی هر کسی که مطابقت کامل با الگوها و هنجارهایش ندارد، مشکل دارد و میتواند هر لحظه جان و زندگیمان را از ما بگیرد!
البته تا حد زیادی هم ناامید بودیم که باز هم این خبر سریع در بین اخبار گم میشود و نام ژینا نیز بین نامهای متعدد دیگر از کشتهشدگان عزیزمان بعد از مدتی فراموش میشود. در تحلیلهایمان بارها از غیرسیاسی شدن و انفعال مردم حرف زده بودیم، یأس و خمودگی و افسردگی را زندگی میکردیم و در چشمان و حرکات مردم کوچه و خیابانمان شاهد بودیم، باور نداشتیم که جملهای که بر مزار ژینا نوشتهاند، «تو نمیمیری، نامت سمبل و رمز میشود»، چیزی غیر از شعاری رومانتیک باشد! اما خوشبختانه اشتباه میکردیم؛ ژینا (مهسا) امینی شد اسم رمز اعتراضات بزرگ مردم، اسم رمز مبارزه و انقلاب.
چند روز اولِ تظاهرات مردمی در تهران در اطراف میدان انقلاب، خیابان کارگر، بلوار کشاورز، میدان ولیعصر و خیابان فاطمی در شهر تهران حضور داشتم ولی متأسفانه به دلیل ناتوانیام از تحمل بار ترس و اضطراب در هنگام مقابله با نیروهای پلیس (ضربان قلبم به شدت بالا میرفت، نفسم بالا نمیآمد، پاهایم قفل میشد و نمیتوانستم بدوم یا در لحظه حمله نیروهای پلیس تصمیم درستی بگیرم و همینها احتمال بازداشت خودم و حتی همراهانم را بالا میبرد)، در روزهای بعد نتوانستم چندان حضور پررنگی در خیابانها داشته باشم و سعی کردم بیشتر از راههای دیگری (از شعارنویسی بر دیوارهای شهر و دانشگاه، شعار دادن بر پشت بام، شرکت در برخی تظاهرات و اعتراضات دانشگاه و بحث و گفتوگو بهصورت مجازی و غیرمجازی درباره آنچه در خیابانها جاری است و چه باید کرد) به مردمم کمک کنم و سهمی در این مبارزه باشکوه داشته باشم.
بر اساس مشاهداتم، مهمترین چیزی که در خیابان همه را بهتزده و در عین حال امیدوار و پرانرژی میکند، حضور پررنگ و پرشور و جسارت دختران و پسران نوجوان و بسیار جوان است که واقعاً تحسینبرانگیز و برای من شخصاً و بسیاری دیگر از همچون من که به هر دلیلی (از ضعف جسمی گرفته تا هراس و اضطراب) قادر نیستند چنین شجاعانه ایستادگی و نبرد کنند، رشکبرانگیز است. درباره آن چندان توضیح نمیدهم چون عکسها و فیلمها بهترین توصیفکنندة این شجاعت هستند.
موضوع دیگری که چشمگیر است، همراهی زنان و مردانی تقریباً مسن در چنین تجمعاتی است که به نظر من کمتر به آن پرداخته شده است. آنها قطعاً بهلحاظ جسمی توان کمتری از نوجوانان و جوانان دارند، اما جسارت و شجاعت آنها و حمایتهای بیدریغشان مثالزدنیست. حتی سهم آنها در جایگاه پدران و مادران این نوجوانان و جوانان را که دستپرورده آنها هستند، هم باید در نظر داشت. حتی بسیاری دیدهام که پدر یا مادر با دختر یا پسرشان در تجمعها شرکت میکنند و پابهپای هم شعار میدهند و اعتراض میکنند.
در طرف مقابل، یعنی در بین نیروهای پلیس هم مهمترین چیزی که به چشم میآید، تعداد بسیار زیاد نیروهای لباس شخصی است که بهلحاظ ظاهر و پوششان بسیار متنوعاند، بهطوریکه در اکثر مواقع تشخیص و تمیز دادن آنها از معترضین بسیار سخت است. آنها لابهلای مردم و خودروهایی که با بوقزدن و ایجاد ترافیک برای نیروهای گاردی در اعتراض مشارکت میکنند، میچرخند، بعضاً شعار هم میدهند و در مواقع حمله گاردیهای پیاده یا موتوری، همراه با مردم میدوند و فرار میکنند، اما در شناسایی و سپس در بازداشت لیدرها و سرشعارها به گاردیها کمک میکنند، گاهی در بین معترضین فریاد میزنند فرار کنید و یا هنگام فرار معترضین را به کوچههای اطراف میکشانند و آنها را به اشتباه میاندازند، تا هم جمعیت را متفرق کنند و هم در جاهای خلوت، با همکاری یکدیگر یا همراه با گاردیها معترضین را بازداشت کنند. آنهایی هم که سوار بر موتورهای متنوعشان در بین خودروها بوق میزنند یا شعار میدهند، سعی میکنند خودروهایی را که همراه مردم هستند شناسایی کنند و سپس شیشههای این خودروها را خرد میکنند یا پلاک آنها را برمیدارند.
من شخصاً چند مورد را، حتی در خیابانهای خلوت و پیش از شروع تجمعها، دیدهام که وقتی یکی از لباس شخصیها وسط خیابان اقدام به بازداشت یک نفر کردند، ناگهان تعداد زیادی لباس شخصی از اطراف به او پیوستند و برای بازداشت و انتقال آن فرد با یکدیگر همراهی کردند. این مسئله بهشدت احساس امنیت معترضین را به خطر میاندازد. همواره به فردی که کنارت ایستاده یا با تو همقدم است، باید شک کنی. باید همیشه گوش به زنگ باشی و وقتی برای اعتراض میروی، در تمام لحظاتش، حتی در کوچههای بسیار خلوت و پیش از شروع تجمع نسبت به اطرافیانت حساس و هشیار باشی.
اما در دانشگاه تهران، جایی که در آن تحصیل میکنم، تجمعهای بزرگ و زیادی شکل گرفته که بسیاری از آنها با ضرب و شتم، شناسایی و بازداشت دانشجویان از سوی بسیجیها، حراست دانشگاه، نیروهای لباس شخصی غیردانشجو و انتظامی مواجه شده است، با سرکوبی شدید و وقیحانه که دیگر بدون هیچ تعارفی، مرزها و تابوها را میشکند. اما همچنان هر چند روز یک بار دانشجوها تجمعهای اعتراضی خود را شکل میدهند.
بهرغم اینکه عملاً دانشگاهها دو سال تعطیل بود و به همین دلیل فرصت ارتباطگیری و انتقال دغدغهها و تجربهها میان دانشجویان سالهای بالاتر و ورودیهای سالهای کرونا و پس از آن بسیار اندک بوده، در بین دانشجویان همدلی و همبستگی زیادی را شاهدیم که حتی میتوان گفت این همبستگی و همدلی، مانند بُعد و گستره و تداوم خود اعتراضات، در مقایسه با اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ هم بسیار بیشتر است. گروههای مختلفی به تجمعات اعتراضی میپیوندند و شعارها همدلانهتر خلق و فریاد زده میشوند، این امر با توجه به اینکه این بار شعارها در مقایسه با اعتراضات گذشته، تماماً کلیت نظام را نشانه گرفته و بسیار رادیکال هستند، اهمیت بیشتری مییابد.
به طور خلاصه، دانشجویان در میدان اعتراض عالی کار میکنند اما در حاشیه ماجرا، از رعایت نکات امنیتی و تلاش برای کاهش هزینهها و شناساییها و بازداشتها گرفته تا شیوههای مختلف رایزنی و یا مقابله با مقامات و مسئولان دانشگاهی برای حمایت از دانشجویان بازداشتی و غیره، متأسفانه مسئله کمبود تجربه دیده میشود و اینجا خلأیی که به دلیل دو سال تعطیلی در دانشگاهها و فارغالتحصیل شدن بسیاری از دانشجویان قدیمی، ایجاد شده است، خودنمایی میکند. بار دیگر اهمیت مکتوب کردن تجربیات سالهای مختلف جنبش دانشجویی و کار نهادی و انتقال تجربیات در مواقع مختلف مطرح میشود!
دربارة بخش دوم سؤال هم، به نظر من این اعتراضات را باید تداوم اعتراضات پیشین و اساساً محصول تجربیات سیاسی سالهای گذشته دید، هرچند از لحاظ بعد، تداوم و مطالبات رادیکال انقلابی گسستی از اعتراضات پیشین است. برای مثال، اتفاقات سالهای ۹۶ و ۹۸ در بستر دانشگاه، که از مطالبات صنفی دانشجویان فراتر رفت و با اعتراضات سیاسی در جامعه پیوند خورد و این پیام را فریاد زد که «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، توانست بعد از مدتها یعنی از سال ۸۸، دانشگاهها را زنده و پویا کند، دانشجویان را در کنار کارگران و معلمان و بازنشستگان و اعتراضات صنفی-سیاسی آنها قرار دهد، و واقعیت روز جامعه یعنی همدستی اصلاحطلبان و اصولگرایان در کلیت نظام و استبداد و استثمار آن را بازتاب دهد و در نهایت جنبش دانشجویی را یک قدم به جلو ببرد؛ اکنون به پشتوانه این تجربه، در سال ۱۴۰۱ بسیاری از مسائل از جمله همین همسرنوشتی دانشجویان با اقشار دیگر، و همین شکست پروژه اصلاحطلبی به امری بدیهی بدل شده است و نیازی به توجیه و تفسیر ندارد و بهسادگی در شعارها و بحثها و مطالبات نمود پیدا میکند.
مثال دیگر را میتوان در بستر خیابان و جامعه دید؛ اینکه اکنون اکثریت مردم جامعه از کل نظام عبور کردهاند و خواهان دگرگونی ساختاری عمده هستند و به این باور رسیدهاند که دیگر جای گفتوگو و سازش و اصلاح نیست، ناشی از تجربه شکست پروژه اصلاحات و اصلاحطلبان بهویژه بعد از تجربه ریاست جمهوری حسن روحانی و کشتار وقیحانه مردم در آبانها و دیماههای سالهای گذشته است.
شاید بتوان اینطور مسئله را صورتبندی کرد که مردم همه راههای ممکن را امتحان کردند و نظام یک قدم به عقب نگذاشته که هیچ، هر روز وقیحتر از پیش، مردم را به قعر فقر و فلاکت و استبداد کشانده و بحرانهایی را رقم زده است که تمام اقشار و طبقات، از فرودستان گرفته تا طبقه متوسط و تمام شهرها از حاشیهترینها گرفته تا پایتخت را در برمیگیرد (مثلاً در حادثة شلیک عمدی سپاه به هواپیمای اکراینی، یا آلودگیهای زیستمحیطی و بحران آب و هوا و فرونشستها، بیکاری و تورم افسارگسیخته و فقدان امنیت اقتصادی-اجتماعی، بحران مسکن، بلاتکلیفی نسل فعلی و نسلهای آتی و …).
- محورهای اصلی و مرکزی قیام اخیر از نظر شما چیست؟ آیا میتوان بهزعم شما آن را یک «انقلاب» نامید؟ کسانیکه در میدان مبارزهاند خود را چگونه تعریف میکنند؟
من معتقدم شعار اصلی این خیزش مردمی بازتاب محورهای اصلی آن است: «زن، زندگی، آزادی». زن به مثابه جزئی است که بازنمایاننده کل مطرودین و گروههای تحت انواع ستم و تبعیض است، و اکنون وقتی قشرها و طبقات مختلف فارغ از جنسیت، سن، قومیت، مذهب و محل سکونت خود (از شهرهای کوچک در حاشیه کشور گرفته تا کلانشهرهای مرکزی) حق زنان را فریاد میزنند و نسبت به تبعیض و ستمی که بر بدن و حیات زنان تحمیل میشود، اعتراض میکنند، در واقع نسبت به کلیت سیستمی اعتراض میکنند که نابرابری و تبعیض جزو ماهیتش است و همه را به انحاء و درجات مختلف تحت ستم قرار داده است. در واقع «زن» در این شعار، بار فریاد حقخواهی برابریطلبانهای را به دوش میکشد که خواست تمام معترضین در میدان مبارزه امروز ایران است. معترضین همچنین «زندگی» را فریاد میزنند و مطالبه میکنند، چراکه این سیستم برخورداری از یک «زندگی معمولی» را از آنها از طریق انواع بحرانهایی که رقم زده، از بحران اقتصادی گرفته تا بحران محیط زیست، دریغ کرده است. معترضین خواستار حل تمام این بحرانها و بهرهمندی از رفاه و بهزیستی و شادی هستند. محور مهم دیگر این خیزش مردمی همان «آزادی» است، چیزی که این رژیم استبدادی، در تمام ساحتها از پوشش و خوراک و سبک زندگی گرفته تا ساحت اندیشه و سیاست، از مردم دریغ کرده است. بنابراین محورهای این خیزش و مطالبات مردم هم شامل مسائل فرهنگی-اجتماعی میشود، هم بعد اقتصادی را دربرمیگیرد و هم ساحت سیاسی را نشانه گرفته است، و همین شاید یکی از مهمترین دلایل ایجاد همبستگی و فراگیر شدن این خیزش باشد.
شعار «بهش نگین اعتراض، اسمش شده انقلاب» یکی از شعارهای مهم مردم در این اعتراضات است و من معتقدم این شعار برآمده از این آگاهی در بین مردم است که مطالباتشان، یعنی برابری و رفع تبعیضها و ستمها، زندگی و رفاه و بهزیستی، و آزادی و رهایی، با وجود و تداوم جمهوری اسلامی، این رژیم تبعیضآمیز، مرگآفرین و استبدادی محقق نخواهد شد. به همین دلیل است که کلیت نظام را نشانه میگیرند و فریاد میزنند «مرگ بر خامنهای» و «جمهوری اسلامی، نمیخوایم، نمیخوایم» و «امسال سال خونه، سید علی سرنگونه» و… . بنابراین ایده انقلاب و عبور از جمهوری اسلامی در بین مردم بسیار گسترده است، بهرغم نگرانیهایی که بر اساس تجربه سرنوشت انقلاب ۵۷ نسبت به فردای انقلاب دارند، اما این مردمِ جان به لبرسیده، هیچ راهی برای اصلاح و مدارا با جمهوری اسلامی، این رژیم فاسد، نمیبینند و خواستار سرنگونی آن هستند.
به نظر من نیز، همین مطالبات، شعارها، همدلیها و همبستگیهای بعضاً بیسابقه میان مردم از طبقات و گروهها و گرایشات مختلف نشانگر اتفاقاتی فراتر از اعتراضات مقطعی و موقت است و حتی میتوان گفت با کمرنگ یا بعضیاً بیاثر شدن مرزها و شکافهای میان مردم، این انقلاب به لحاظ اجتماعی-فرهنگی و در سطوح غیرساختاری سیاست آغاز شده است.
- مطالبات اصلی مردمی که در اعتراضات مشارکت میکنند چیست؟ به عبارت بهتر چه امیدهایی شکل گرفته است؟ کجا خواستههای معترضین متمایز از یکدیگر و حتی متضاد با هم است؟ کدام خواسته مشترک جلوه میکند؟
مطالبات را در سؤال قبلی توضیح دادم. آنها خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار ساختار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جدیدی هستند. و با توجه به گستردگی اعتراضات و تداومی که حدود دو ماه داشته است، این امید در دل معترضین ایجاد شده که «ما میتوانیم انقلاب کنیم» و تنها یک قدم به پیروزی مانده است. این خواست سرنگونی جمهوری اسلامی و شعار اصلی «زن زندگی آزادی» بین همه کسانی که در جایجای این کشور جانشان را به خطر میاندازند و در برابر نیروهای سرکوب ایستادگی میکنند، مشترک است.
اما قطعاً تنوع دیدگاه و بعضاً تضاد هم وجود دارد و باید نسبت به آن هم آگاه بود و راهحلی دموکراتیک و غیرسرکوبگرانه برای آن اندیشید. برای مثال، در برخی تجمعها و در بین معترضینی که کنار هم ایستاده و همقدم و همصدا هستند، بعضاً از یک سو شعار «رضا شاه روحت شاد» داده میشود، و از سوی دیگر شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر». هر چند که من معتقدم تمام مردمی که شعار اول را میدهند (صرفنظر از قصد پروپاگاندای رسانهای سلطنتطلبان)، لزوماً سلطنتطلب نیستند و باید معنای این شعار را در بین آنها بیشتر بررسی کنیم (باید دید آیا تکتک آنها نوستالوژی خود ساختار شاهنشاهی را دارند و خواستار بازگشت سلطنت هستند یا برای نمونه خواستار آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و توسعه اقتصادی-صنعتی هرچند نامتوازن و نابرابر در سالهای پیش از انقلاب ۵۷ هستند) اما در هر صورت این دو شعار در ضدیت با هماند، اما مردم در همان لحظه بدون هیچ تقابل و تنشی با یکدیگر کنار میآیند و مجدداً شعارهای مشترکشان را سر میدهند. یا نمونه دیگر، شعار «مرد میهن آبادی» است که گاهی در ادامه شعار «زن زندگی آزادی» سر داده میشود. به نظر من این دو بخش شعار ضد هم هستند اما برای همه مردم لزوماً اینگونه نیست. یا مثلاً شعارهایی که بهنوعی سکسیستی هستند یا محتوایی ضد اتنیکهای مختلف یا معلولین و غیره دارند، برای همه معنای یکسانی ندارند.
در واقع مسئله اینجاست که از یک سو، همه معترضین نسبت به مسائلی از جمله سکسیزم و مردسالاری، ناسیونالیسم و نژادپرستی و … آگاهی و حساسیت یکسانی ندارند و از سوی دیگر، گرایشات و رویکردهای افراد درباره موضوعات مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متنوع و متفاوت است، و همه اینها بستر بسیاری از تضادها و تقابلهای گفتمانی و بعضاً عملی میشود. بخشی از این تضادها و تقابلهای گفتمانی را باید از طریق راهحلهای دموکراتیک کمرنگ یا حل کرد، و برای بخشهای دیگر که بهویژه آنهایی که ضدبرابری و ضدآزادی هستند تدابیری همچون آموزش و تمرین و فعالیتهای مدنی-سیاسی آگاهیبخش در بین مردم اندیشید. من معتقدم همچنان راه درازی برای بسط و هژمونیکسازی ایدهها و گفتمان آزادیخواهی و برابریطلبی در جامعه در پیش داریم، در واقع ما نهصرفاً به انقلاب در ساختار سیاسی نیاز داریم، بلکه به یک انقلاب اجتماعی-فرهنگی عظیم نیز نیازمندیم تا آنچه دهههاست جمهوری اسلامی، این رژیم تبعیضآمیز و اقتدارگرا، از طرق مختلف، از نظام آموزشی و رسانهها و مغزشویی خانوادهها و تکتک افراد گرفته تا سیاستهای خرد و کلان در حوزههای مختلف، کاشته است، متحول سازد. خوشبختانه این روزها و شبها این امید زنده شده است که جامعه بهنحو خوبی در این مسیر یعنی انقلابی نه صرفاً سیاسی، بلکه همچنین اجتماعی-فرهنگی گام برمیدارد.
- نقش گروههای میانجی یعنی نهادهایی چون شوراهای دانشجویی، اتحادیههای کارگری یا شورای هماهنگی معلمان در قیام اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟ کدام نهادها تونستهاند بیش از همه در پیوند نزدیک با مردم معترض، نقش مؤثرتری ایفا کنند؟
در اعتراضات اخیر نقش این گروههای میانجی چندان پررنگ نیست. برای مثال در دانشگاهها، برخلاف سالهای ۹۶ و ۹۸ که شوراهای صنفی دانشجویان نقشی اساسی داشتند، امروز دانشجویان چند قدم از این شوراها جلوتر هستند و خودشان ترتیب تجمعها را میدهند، شعار و آکسیون خلق میکنند و با یکدیگر هماهنگ میشوند. یا در بین اصناف مختلف، از جمله سندیکاها و شوراهی کارگران و معلمان، ما چندان فعالیت یا فراخوانهای جدیای نمیبینیم. مردم کف خیابان نیز از هیچ نهاد و سازمانی خط نمیگیرند و خودجوش، به صورت دستههای کوچک دوستانهای که به یکدیگر میپیوندند یا بهصورت محلی، فراخوان میدهند و تجمع و در مقابل نیروی سرکوب مبارزه میکنند. این مسئله، همچون بیسر یا بدون رهبر بودن اعتراضات، از یک سو میتواند سرکوب آن از سوی جمهوری اسلامی را سختتر کند چراکه نمیتواند با بازداشت رهبر و یا تعطیلی نهادی مشخص، اعتراضات را خفه کند، اما از سوی دیگر باعث میشود هماهنگی و سازماندهی بین معترضین کمتر، اعتراضات پراکندهتر و هزینهها بعضاً بیشتر شود.
با این حال، نهادهایی همچون شورای صنفی دانشجویان کشور، شورای هماهنگی معلمان یا سندیکاهای کارگری تا به امروز نقش مهم و مثبتی در اطلاعرسانی و رساندن پیام و تصویر مردم و بعضاً همراهی با مردم از طریق بیانیههای صنفی-سیاسی مختلف ایفا کردهاند که البته به نظر من کافی نیست و باید بیش از این با مردم همراهی کنند و نقشی فعالتر در آگاهیبخشی و سازماندهی و هماهنگی میان مردم ایفا کنند.
- مایل هستید در صورت امکان کمی بیشتر از استراتژیها و تاکتیکهای کلان و خرد معترضین در پیدا کردن همدیگر در خیابان، خلق و پخش شعارها، حمایت جمعی در برابر نیروهای سرکوب، انتخاب مکانها یا روزهای اعتراض، اتحاد یا عدم هماهنگی آنها در سطح عملی و مواردی از این دست توضیحاتی به ما بدهید. به زعم شما کدام استراتژیها تا کنون مؤثرتر بوده است؟ آیا روش اعتراض مردمی در صورت فروکش کردن قیام تغییر خواهد کرد؟ اگر بله به چه سمتی متمایل خواهد شد؟
همانطور که گفتم اکثر قریب به اتفاق تجمعات و اعتراضات و اکتهای مختلف همچون دیوارنویسی و پخش تراکت و خلق شعارها و … بهصورت خودجوش بین مردم شکل میگیرد و میتوان گفت عدم سازماندهی و هماهنگی نهادی مشخص سبب میشود استراتژیهای کلان و متمرکزی شکل نگیرد. اما تاکتیکهای خردی بهویژه بهصورت آزمون و خطا شکل میگیرند و از طریق آموزش در فضای مجازی و تجربه میدانی بین مردم تکرار میشوند. برای نمونه، به نظر من همین عدم تمرکز تجمعات در منطقهای خاص و محلهمحور شدن اعتراضات و شکلگیری نوعی سازماندهی محلی در برخی مناطق تاکتیکی بود در پاسخ به استراتژی نیروی سرکوب در جلوگیری از شکلگیری تجمعات بزرگ؛ به عبارت دیگر نیروی سرکوب طی سالهای اخیر مثلاً در خیابان انقلاب و چهارراه ولیعصر تهران که پیشتر محل تجمعهای گسترده مردمی بود، تدابیری همچون کشیدن خط ویژه عبور و مرور خودروهای غیرشخصی و نردهکشی در وسط خیابان و سر چهارراهها برای محدود کردن تردد عابرین پیاده و در مقابل باز کردن راه برای تردد خودروها و موتورهای پلیس اندیشیده و پیاده کرده است تا بهراحتی از همان ابتدا مانع از تمرکز جمعیت و شکلگیری تجمعات بزرگ شود و راحتتر بتواند جمعیت را متفرق و سرکوب کند. مردم در پاسخ به این مسئله، کمتر در خیابان انقلاب متمرکز میشوند و مثلاً امسال تجمعات اعتراضی خود را در بلوار کشاورز شروع کردند که در کنار پارک لاله است و خیابانهای بزرگی در اطرافش است و در نتیجه راه فرار برای معترضین بازتر است؛ همچنین در این بلوار، نبود خط ویژه، تردد و جابجایی موتورها و خودروهای سرکوب را سختتر میکند و آنها را در ترافیک این بلوار گیر میاندازد. پراکندگی اعتراضات در محلههای مختلف که بهویژه از سال ۹۸ آغاز شده است، پراکندگی نیروهای سرکوب را نیز در پی دارد و آنها را کمشمارتر و خستهتر و گیجتر میکند.
نمونه دیگر از هماهنگیهای تاکتیکی خودجوش میان مردم را میتوان در مواقعی دید که نیروی سرکوب قصد بازداشت افرادی را دارد، بارها شاهد بودیم و هستیم که ناگهان افراد دیگر با جسارت و هماهنگی خاصی به سمت نیروهای گاردی و لباس شخصی حملهور میشوند و تمرکز آنها را به هم میریزند و یکدیگر را نجات میدهند. در شعار دادنها و اقدامات میدانی مثل آتش زدن سطلهای زباله هم، همه سعی میکنند از اینکه بار سرشعار و لیدر بودن بر دوش یک نفر باشد جلوگیری کنند و در دل تجمعات افراد به صورت رندوم سرشعار میشوند و یا در مواقع حمله نیروهای گاردی سعی میکنند با فریاد زدنها مثلاً در این باره که «توی کوچههای فرعی نروید دستگیر میشوید»، یکدیگر را راهنمایی و هدایت کنند. یا مثلاً برخلاف سالهای ۹۶ و ۹۸، مردم انرژی خود را صرف آتش زدن مغازهها و بانکها نمیکنند بلکه هدفمندتر خودروها و موتورها و محلهای تجمع نیروهای سرکوب را نشانه میگیرند. همه اینها قطعاً نکات مثبت و فوایدی دارد ولی همانطور که پیشتر گفتم، میتواند آسیبهایی هم داشته باشد که باید دربارهشان جدیتر فکر کرد.
درباره بخش بعدی سؤال، من معتقدم احتمال سرکوب جدیتر و فروکش کردن اعتراضات زیاد است. همین اکنون هم میبینیم که بهرغم تداوم تجمعات اعتراضی در دانشگاهها، تعداد تجمعات عمومی و تعداد تجمعکنندگان کمتر شده و شعار دادنها بر روی پشتبامها کاهش پیدا کرده است، اما حتی اگر همینها نیز فروکش کند، من بر این باورم که همچون آتشی زیر خاکستر خواهد ماند، و با توجه به بحرانهای جدیای که در حوزههای مختلف بهویژه اقتصاد و محیطزیست وجود دارد، بهزودی دوباره این آتش شعله خواهد کشید. جمهوری اسلامی که ناتوان است از حل این بحرانها، در سرکوب همیشگی این اعتراضات نیز ناتوان خواهد بود. اما شیوه اعتراضی مردم به نظرم تفاوت جدیای نخواهد کرد، قطعاً مردم همانطور که در طی این سالها و حتی در این چهل و چندی روز از یکدیگر آموخته و سال به سال و روز به روز در عمل و در شعارهایشان پیشروتر شدهاند، از این به بعد هم باتجربهتر و پختهتر عمل خواهند کرد اما شیوه اعتراضشان را تغییر چندانی نخواهند داد (برای مثال به سمت مبارزه مسلحانه نمیروند).