تاریخ جوامع طبقاتی مملو از قیام های انقلابی است، اما هیچ نظام طبقاتی به اندازه سرمایه داری جوشش انقلابی ندیده است. در طول تاریخ بیش از 250 ساله آن، هیچ دهه ای نبوده که در آن مبارزات انقلابی در جایی رخ ندهد، و یا امواج انقلابی بطور دوره ای چندین کشور را فرا نگرفته باشد. جدیدترین آنها بهار عربی در سال 2011 بود که در آن، انقلاب ها یکی پس از دیگری در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا فوران کردند.
نتایج انقلاب ها بسیار متفاوت است. برخی از انقلابها دولت ها را سرنگون کردند، ارتش های امپریالیستی را شکست دادند و رژیم های سرکوبگر چند صد ساله را سرنگون کردند. برخی دیگر پیش از اینکه ادعای هر گونه پیروزی کنند به طرز وحشیانه ای شکست خورده اند. بسیاری از آنها نتایج متناقضی داشته اند که عناصر پیروزی و شکست را با هم ترکیب کرده اند.
صرف نظر از نتایج، انقلاب ها امکاناتی را می گشایند که هیچ شکل دیگری از مبارزه ایجاد نمی کند. اصلاحات آهسته و تدریجی معمولاً، صرفاً تغییرات کوچکی در قوانین و سیاستها ایجاد میکند. اعتراضات و اعتصابات منظم می توانند پیروزی های محدودی به دست آورند و در پیشبرد آگاهی سیاسی مهم باشند، اما به تنهایی، حتی در صورت توده ای شدن ، شکل جدیدی از جامعه را ایجاد نمی کنند و نمی تواند پیچ و مهره هایی را که نظم اجتماعی موجود را در کنار هم نگه می دارد وبهم چفت میکند، به همان شکلی که انقلاب ها می توانند از هم بگسلد و از بین ببرد.
انقلاب کیفیتا متفاوت است. در انقلابها کسب وکار طبق معمول، سیاست طبق معمول و زندگی روزمره طبق معمول همه به حالت تعلیق در می آیند. همه نهادها و بخشهای جامعه متاثر از انقلاب هستند و تقریباً همه مجبور به جانبداری از این یا آن می باشند.
ولادیمیر لنین، انقلابی روسی، دو ویژگی مهم موقعیتهای انقلابی را توصیف کرد: طبقه حاکم دیگر نمیتواند به شیوه قدیمی به حکومت ادامه دهد، و ستمدیدگان دیگر حاضر نیستند با روش قدیمی اداره شوند.
ناتوانی طبقه حاکم در ادامه حکومت به روش قدیمی، با سرپیچی گسترده مردم از قوانین و کنوانسیون های سرکوبگرانه آنها نمایان می شود. مردم فضاهای عمومی را تصرف می کنند، ساختمان های دولتی را اشغال می کنند، برای پیوستن به جنبش دست به اعتصاب می زنند و شروع به گرفتن جنبه هایی از جامعه به دست خود می کنند. طبقه حاکم دیگر کنترلی ندارد و پریشانی وآشفتگی آن قابل لمس است. در جریان انقلاب تونس در سال 2011، یکی از کارفرمایان درباره این وضعیت اینگونه میگوید: «امروزه همه چیز را می بینیم، کارگرانی که از شر مقاماتی که دوست ندارند خلاص می شوند، شهروندانی که تصمیمات هیچ مرجعی در دادگاه را به رسمیت نمی شناسند و حتی دولتی که قادر نیست به خیابان ها «نه» بگوید.
پس از جنگ جهانی اول و انقلاب موفق روسیه، مبارزات انقلابی در سراسر اروپا از جمله در مرکز کلیدی صنعتی آلمان آغاز شد. این وضعیت باعث شد، لوید جورج، نخست وزیر بریتانیا، نامه ای به ژرژ کلمانسو، نخست وزیر فرانسه، ارسال کند و در آن اینگونه میگوید: ” کل نظم موجود، در همه جنبه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اش، توسط توده ها از این سر تا آن سر اروپا زیر سوال می رود“.
در انقلاب ، در حالی که طبقه حاکم بطور مرگباری احساس خطر می کند، برعکس، این احساس در میان توده ها متفاوت است. میلیون ها نفر از لگد مال شدگان و ستمدگان برای اولین بار، می توانند تا حدودی بر زندگی و جامعه اطراف خود کنترل داشته باشند. چند روز پس از فوران انقلاب مصر در سال 2011، مردم سرکوب ظالمانه سلطنت حسنی مبارک را در هم شکستند و تظاهرات مداومی را در سراسر کشور ، از جمله اشغال عظیم توده ای میدان مرکزی قاهره برپا کردند. یکی از معترضان این تجربه را اینگونه توضیح داد: ” انگار برای اولین بار است که در زندگی خود سرمان را بلند کرده ایم ، خورشید را دیدهایم و دیگر هرگز به پایین نگاه نخواهیم کرد“.
در بوداپست در سال 1956، پلیس امنیتی به تظاهراتی مسالمت آمیز آتش گشود و جنبش انقلابی توده ای علیه دولت استالینیستی مجارستان آغاز شد. کریس هارمن مورخ مارکسیست در مورد تأثیر فوری انقلاب بر شرکت کنندگان آن نوشت: ”انرژی کل جمعیت در عرض چند دقیقه از دور عادی زندگی روزمره، با نگرانیهای اساساً خصوصی آن، به بحثها و جدلهای شدید در مورد آنچه که اخیراً اتفاق افتاده بود و نحوه واکنش آنها تبدیل شد. سیاست عملی/کاربردی تبدیل به یک امر عمومی و مردمی شد. یک و نیم میلیون نفر توده مقتدر شروع به فکر کردند که چگونه باید کنترل جامعه را خود در دست بگیرند و بر طبق آن عمل کنند“.
در اکثر انقلاب ها کمیته های مردمی برای هماهنگی و سازماندهی بهتر مبارزه تشکیل می شود. در انقلابهای عربی، کمیتههای انقلابی محلهای و دیگر کمیته های اجتماعات / کامیونتی به وجود آمدند. در برخی کشورها، مانند سودان در سال 2019، کارگران نیز کمیتههای فعالی را در محل کار خود راهاندازی کردند که شروع به سازماندهی اعتصابات و طرح مطالبات کردند. در مجارستان در سال 1956، شوراهای انقلابی کارگری سه روز پس از وقوع انقلاب تأسیس شدند. کریس هارمن میگوید: ”هنگامی که مردم مجارستان در تار و پود نظم از هم گسیخته قدیم نفوذ کردند از این ارگان های جدید قدرت که مستقیماً تحت کنترل خودشان بود، برای ایجاد نظم جایگزین شروع به استفاده کردند. وظایفی مانند اداره کارخانهها، توزیع مواد غذایی، انتشار روزنامهها همگی از دستگاه در حال فروپاشی دولت قدیم به ارگانهای جدید قدرت مردمی منتقل شدند“.
مردم با ایجاد این کمیته ها، نه تنها نشان می دهند که توانایی های خلاقانه و سازمانی لازم برای اداره جامعه را دارند، بلکه این کار را به شیوه ای بسیار شایسته، دموکراتیک و منطقی تر از طبقه سرمایه دار انجام می دهند.
اما همه انقلاب ها یکسان نیستند. بین انقلابهایی که همچنان به عنوان انقلابهای سیاسی باقی میمانند، مانند قیامهای اخیر بهار عربی، و انقلابهایی که تبدیل به انقلابهای اجتماعی میشوند، مانند مجارستان در سال 1956، تفاوت اساسی وجود دارد.
انقلابهای سیاسی نیازمند تغییرات سیاسی هستند – معمولاً حذف دولتها یا سیاستمداران خاص یا حقوق دموکراتیک بیشتر. در مقابل، انقلابهای اجتماعی تار و پود نظم قدیمی را در هم می شکنند، به محیطهای کاری و فرآیند وسیعتر تولید گسترش مییابند و شیوه های جدیدی برای انجام کارها و اداره جامعه ایجاد میکنند که بر هر بخش از زندگی و جامعه تأثیر میگذارد. در انقلاب های اجتماعی طبقه ای متفاوت قدرت سیاسی را به دست گرفته و اقتصاد و جامعه را به نفع خود سازماندهی مجدد می کنند. طبقه سرمایه دار خود مجبور بود برای شکست نظام فئودالی و ایجاد وضعیت جدید بر اساس اصول خود، این نوع مبارزه انقلابی را به راه بیندازد.
برای استقرار جامعهای بر اساس اصول سوسیالیستی، انقلاب در مقیاسی گستردهتر از هر چیزی که پیش از این انجام شده، مورد نیاز است. انقلاب سوسیالیستی فقط یک اقلیت حاکم را با اقلیت دیگر جایگزین نمی کند. بلکه جامعه ای بدون هر گونه تمایز طبقاتی ایجاد می کند. جامعهای عاری از استثمار و ستم را به وجود میآورد که در آن تولید برای نیازهای انسانی است و منابع به صورت جمعی و دموکراتیک کنترل میشوند.
طبقه کارگر تنها نیروی اجتماعی است که قادر به ایجاد جامعه ای سوسیالیستی می باشد. نفع این طبقه پایان دادن به استثمار و ستم بر خود و در نتیجه راه انداختن مبارزات انقلابی علیه طبقه سرمایه دار است. منافع حیاتی و بنیادی طبقه کارگر با هر گونه ستم و استثمار تضاد آشتی ناپذیر دارد از این رو منافع آن ایجاب میکند که از مبارزات همه توده های زحمتکش بر ضد استثمارگران و از مبارزات آزادیخواهانه ملتهای زیر ستم علیه قدرتهای امپریالیستی و سلطه طلب در سراسر جهان پشتیبانی کند و به این مبارزات یاری رساند. مبارزه کارگران در تاریخ منحصر به فرد است، زیرا مبارزه آنها برای رهایی، مبارزه برای نابودی تمام جامعه طبقاتی و رهایی بشریت است.
از اینرو مبارزه طبقه کارگر علیه طبقه سرمایه دار مبارزه ای بین المللی و جهانی است. نظام سرمایه داری، نظامی جهانی است و کارگران و سرمایه داران که طبقات اصلی شیوه تولید سرمایه داری هستند، طبقاتی جهانی اند. محتوا و نیز هدف اصلی مبارزه طبقاتی کارگران علیه سرمایه داران عبارت است از نفی استثمار و هر نوع بهره کشی انسان از انسان در سطح جامعه و محو طبقات و نظام طبقاتی در کل جهان.
همه انقلاب ها توسط طبقه کارگر رهبری نمی شوند. بسیاری از آنها در ابتدا توسط نیروهای طبقه متوسط رهبری می شوند که به دنبال گرد هم آوردن لایه های قابل توجهی از مردم در پی شور میهن پرستی یا ناسیونالیسم هستند.
با عمیق تر شدن انقلاب ها، نیروها یا رهبران میانه رو، بیشتر تمایل پیدا میکنند که به اصلاحات معدودی بسنده کنند، در حالی که بخش های رادیکال تر و تحت ستم اغلب می خواهند برای دستاوردهای بیشتری بجنگند ، برای این که کارگران بتوانند نقش رهبری بیشتری ایفا کنند و سازمان های مستقلی را ایجاد کنند که بتوانند در مورد جهت گیری مبارزه تصمیم بگیرند. در چنین روندی شانس بیشتری برای رشد جنبش به یک انقلاب اجتماعی وجود دارد. توازن نیروهایی که وارد هر انقلابی می شوند در این فرآیند بسیار مهم است. اگر سازمانهای رادیکال و انقلابی و سنتهای تثبیت شده در سازماندهی کارگری وجود داشته باشد، انقلابها به احتمال زیاد در این جهت توسعه خواهند یافت.
در طول تاریخ سرمایه داری چندین انقلاب کارگری رخ داده است که با کمون پاریس در سال 1871 شروع شد. در قرن بیستم، انقلابهای کارگری در روسیه در سالهای 1905 و 1917، در آلمان 23-1918، چین 1925-27، اسپانیا 1936-37، مجارستان در سال 1956، شیلی در سال 1973، پرتغال در سالهای 1974-1975 و لهستان در سالهای ۸۱-۱۹۸۰ رخ داده است.
در همه اینها کنترل کارگران بر جامعه تا حدی شامل بود. به عنوان مثال در لهستان در سال 1980، هزاران محل کار توسط کارگران اعتصابی اشغال شد و تحت رهبری کمیته اعتصاب کارخانه کشتی سازی گدانسک، تولید را با شرایط خود از سر گرفتند. رانندگان تراموا و کارگران اعتصابی راه آهن به سر کار بازگشتند و وسایل نقلیه خود را با پوسترهای تزئین کردند که در آن نوشته شده بود: ما هم در اعتصاب هستیم، اما برای آسان کردن زندگی شما تلاش می کنیم. آنها همچنین سازماندهی باز گشایی نانوایی ها، کارخانه های کنسروسازی و خدمات ضروری برای استفاده کارگران را بر عهده گرفتند.
یکی دیگر از ویژگی های مهم انقلاب های کارگری مسلح شدن طبقه کارگر است. در برخی جاها، مانند اسپانیا و مجارستان، این اتفاق تقریباً بلافاصله رخ داد. در برخی دیگر، بحث های جدی انجام شد. در هر صورت، این یک گام حیاتی در شرایطی است که دولت سرمایه داری دیگر قادر به کنترل نیروهای سرکوب گر خود نیست و این نیروها به شدت تضعیف شده اند.
در بسیاری از انقلاب های کارگری، وضعیت قدرت دوگانه پدید می آید که شامل ساختارهای قدرت کارگری است که با دستگاه دولتی قدیمی رقابت می کنند. این وضعیت در هیچ کجا به اندازه ماه های منتهی به قیام اکتبر در روسیه 1917 پیشرفته نبود. لنین وضعیت را این گونه توصیف کرد: ” قدرت دوگانه در وجود دو دولت مشهود است. یکی دولت اصلی، واقعی و عملی بورژوازی است، «دولت موقت» لووف و شرکاء، که تمام ارگان های قدرت را در دست دارد. دیگری یک دولت مکمل و موازی است، یک دولت “کنترل کننده” به شکل شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد ، که هیچ ارگانی از قدرت دولتی را در اختیار ندارد، بلکه مستقیماً بر حمایت اکثریت آشکار و مسلم مردم، کارگران و سربازان مسلح استوار است”.
اینکه آیا کارگران می توانند در این مرحله قدرت را به دست گیرند یا خیر، امکان پذیر بودن یا نبودن سوسیالیسم را تعیین میکند. تاریخ انقلابها چیزهای زیادی به ما میآموزد، اما یک نکته کلیدی این است که طبقه حاکم با تمام قدرت، حیله گری و وحشیگری خود قدرت را حفظ خواهد کرد. این در تمام مراحل یک انقلاب ، اما به ویژه زمانی که موازنه نشان میدهد که کل نظم اجتماعی آنها در خطر است، صادق است.
تنها یک بار آنهم در روسیه ۱۹۱۷ بوده است که وضعیت قدرت دوگانه در مسیر قدرت گرفتن کارگران به پیش رفت. کارگران توانستند تحت رهبری حزب بلشویک، که آغازگر قیام بود، قدرت را به دست گیرند و شوراهای کارگری را به عنوان نهادهای مستقل اقتدار تأسیس کردند. قیام از حمایت عمیق طبقه کارگر بسیار آگاه و دیگر لایه های تحت ستم برخوردار بود.
اما برای اینکه سوسیالیسم در نهایت موفق شود، باید در سطح بین المللی گسترش یابد. همانطور که لوید جورج اشاره کرد، انقلاب روسیه الهام بخش قیام های چشمگیری در سراسر اروپا و فراتر از آن بود. متأسفانه، همه این انقلاب ها شکست خوردند، مهم ترین آنها انقلاب آلمان بود. طبقه کارگر روسیه در انزوا از قدرت اجتماعی برای ایستادگی در برابر نیروی کامل اقتصادی و نظامی سرمایه بین المللی برخوردار نبود. بر خلاف روسیه، فقدان احزاب انقلابی به اندازه کافی قوی در آلمان و جاهای دیگر، یک ضعف اساسی بود.
وقتی صحبت از انقلاب میشود هم قطعیت ها و هم عدم قطعیت های زیادی وجود دارد. قطعا بی عدالتی ها و تضادهای سرمایه داری موقعیت های انقلابی را بوجود آورده و تصریح خواهد کرد. در انقلاب ها مسلما پتانسیل مبارزه برای براندازی نظم اجتماعی نهفته است. و بدون شک سوسیالیسم تنها از طریق انقلاب به وجود می آید.
اما اینکه آیا یک انقلاب میتواند از انقلابی سیاسی به انقلابی اجتماعی پیشروی کند و اینکه آیا میتواند در سرنگونی طبقه حاکم موفق باشد، نتایجی است که تنها بوسیله فاکتورها و عوامل ذهنی سیاسی و از همه مهمتر، سطح آگاهی طبقاتی، وجود سازمان های انقلابی و در نهایت تعادل نیروهای سیاسی مشخص میشود.
همانطور که رزا لوکزامبورگ انقلابی آلمانی می گوید: پیروزی سوسیالیسم از بهشت فرود نخواهد آمد. تنها با زنجیره ای طولانی از آزمونهای قدرت بین قدرت های قدیمی و جدید می توان پیروز شد. پرولتاریای بین المللی… بدین طریق یاد میگیرد که با تلاش تاریخ را در دستان خود بگیرد، …. و با در دست گرفتن سکان زندگی اجتماعی ، خود سکاندار رسیدن به هدف تاریخی اش میشود.
برای پیروزی در مبارزات آینده ، رشد ، گسترش و ایجاد نیروها و استحکامات انقلابی، درس گیری از زنجیره طولانی مبارزات انقلابی پیشین اهمیت زیادی دارد.