سرمایه داری جهانی همانند بیماری در عذاب مرگ طولانی از بحرانی به بحران دیگر دست و پا می زند در حال حاضر با مجموعه ای شدید از بحران های متعدد – اقتصادی، اجتماعی، ژئوپلیتیکی و محیط زیستی مواجه است. وضعیت بسیار ناپایدار و قطبی در سطح جهانی و عملاً در همه کشورها وجود دارد. بحران اقتصادی عمیق در حال آشکار شدن است. بنا به قول خود دست اندرکاران سیستم یعنی، کریستالینا جورجیوا مدیرعامل صندوق بین المللی پول : ما در حال تجربه یک تغییر اساسی در اقتصاد جهانی هستیم، از دنیایی با قابلیت پیش بینی نسبی… به جهانی با شکنندگی بیشتر – عدم اطمینان بیشتر، نوسانات اقتصادی بیشتر، رویارویی های ژئوپلیتیکی، و بلایای طبیعی مکرر و ویرانگرتر.
در کنفرانس داووس، که اولین نشست این باشگاه بیلونرهای بین المللی پس از همه گیری کرونا بود، انعکاس روحیه عمیق بدبینی در طبقه حاکم و چشم اندازهای وحشتناک سرمایه داری نمایان بود، هنگامیکه در سخنان خود از خطر رکود اقتصادی؛ رشد بدهی ها؛ ادامه بحران هزینه زندگی؛ افزایش بیکاری ، تورم افسار گسیخته ، جوامع قطبی شده و…صحبت می شد، همانگونه که کلاوس شواب، بنیانگذار آن، در افتتاحیه گفت: «بحران های اقتصادی، زیست محیطی، اجتماعی و ژئوپلیتیکی در حال همگرایی و تلاقی هستند.
بحران هزینه زندگی و شغل” در حال حاضر یک فاجعه برای مردم عادی است.
هر چند استراتژیست های سرمایه داری می توانند بی ثباتی سیستم خود را احساس کنند، اما هیچ راه حلی جز تحمیل ریاضت اقتصادی، دستبرد و دزدیدن دستمزد کارگران و سر شکن کردن هزینه بحرانهای خود بر دوش کارگران و زحمتکشان ندارند.
در سال گذشته عنصر غالب در وضعیت جهانی تهاجم روسیه به اکرایین و جنگ در اوکراین بود که هم اکنون ادامه دارد. این جنگ که بین دو اردوگاه ارتجاعی صورت میگیرد، با بهمنی از تبلیغات و اطلاعات نادرست همراه بوده است . مردم اکرایین در کابوس هر روزه وحشیانه این جنگ و کارگران و فقرا از پیامدهای آن به شکل افزایش سرسام آور قیمت مواد غذایی و سوخت رنج می برند.
تجاوز روسیه به اکرایین و قمار پوتین در این کشور تا حدی بر اساس عقب نشینی قدرت آمریکا در خروج شرم آور آن از افغانستان محاسبه شد به این گمان، که با یک حمله نظامی کوتاه و سریع پیشرویهای ناتو به شرق را معکوس کرده و دولتی تحت حمایت مسکو را ایجاد میکند. اما رویاهای پوتین به سرعت به فاجعه تبدیل شد. عضویت درناتو نه تنها کاهش بلکه اکنون گسترش یافته است. ایالات متحده به سرعت نفوذ سیاسی و نظامی خود را در سراسر اروپای شرقی گسترش داده است. “حوزه نفوذ” روسیه به سرعت در حال عقب نشینی به سمت مرزهای خود و تعداد انگشت شماری از کشورهای حاشیه ای است.
حمله روسیه به اوکراین روندهای اساسی در سیاست جهانی را تسریع کرده است و امکان سوق دادن به نظم جدید جهانی و وضعیت خطرناکی وجود دارد. این نظم جدید از قبل شکل نگرفته است و در طول مسیر وقفه ها و بازگشت هایی وجود خواهد داشت، اما چند ویژگی کلیدی وجود دارد. اول، بازگشت رقابت بین امپریالیستی به عنوان عامل کلیدی در سیاست جهانی و پایان دادن به توهم ترویج شده توسط برخی لیبرال ها مبنی بر اینکه گسترش تجارت و سرمایه گذاری جهانی، رقابت ژئوپلیتیکی را به گذشته تبدیل کرده است. دوم، فشار شدید ایالات متحده و چین برای به خط کردن امپریالیست های درجه دوم و دیگران در پشت پرچم های خود برای تقویت و گسترش بلوک های ژئوپلیتیکی خود. وضعیت تعادل و سمت گیری کشورهای کوچکتر در بین امپریالیستها در حال تغییر است.
ویژه گی دیگر، تبعیت اقتصاد از سیاست، زیرا قدرتهای امپریالیستی رقیب سعی در کاهش وابستگی خود به یکدیگر دارند. وقتی امنیت ملی و زنجیره های تامین بین المللی با هم تضاد دارند، امنیت ملی حرف اول را می زند. و بالاخره ، افزایش احتمال جنگ منطقه ای یا جهانی جدید که شامل دو یا چند قدرت امپریالیستی است. حتی اگر چنین جنگی قریبالوقوع نباشد، تصمیمهایی که امروزه توسط دولتها گرفته میشود، همگی بر اساس اعتقاد آنها به احتمال وقوع آن شکل گرفته است.
دولت آمریکا از تجاوزات پوتین برای تضعیف روسیه استفاده کرده است. تحریمهای عمیق و دردناک را بر روسیه تحمیل کرده و ده ها میلیارد دلار کمک نظامی و مالی را به اکراین فرستاده است. ایالات متحده سعی کرده است تا حد ممکن به پوتین آسیب برساند بدون اینکه درگیری مستقیم بین این دو قدرت ایجاد کند.
آمریکا قدرت خود را بسیج کرده است تا قدرت های اروپایی را با آهنگ خود به حرکت درآورد. از اینرو جنگ، هرگونه ادعای طبقات حاکم آلمان و فرانسه مبنی بر اینکه اتحادیه اروپا ممکن است به عنوان یک بلوک امپریالیستی مستقل ظاهر شود را تضعیف کرده است. در واقع، جنگ اکراین دولت آلمان را وادار کرده است علیرغم برخی مقاومتها، با اولویتهای ژئوپلیتیک ایالات متحده، از جمله قطع انرژی از روسیه، همراهی کند، با وجود اینکه در کوتاه مدت برای سرمایهداری آلمان هزینه دارد. هم اکنون باید قیمت های بالاتری را برای گاز عرضه شده توسط آمریکا و قطر بپردازد. آلمان قرار است هزینههای نظامی خود را در سالهای آینده دو برابر کند و فنلاند و سوئد برای پیوستن به ناتو درخواست دادهاند و به طور قابل توجهی ظرفیت نظامی غرب در مرزهای شمالی روسیه را تقویت میکنند.
از سوی دیگر شکافها هم در داخل ایالات متحده و هم بین ایالات متحده و متحدان اروپایی اش در حال باز شدن است. آمریکا میلیاردها دلار به اوکراین کمک کرده است. اما این میزان دست و دل بازی حتی برای ثروتمندترین کشور روی زمین نشان دهنده تخلیه و اسراف بسیار جدی منابع است. زلنسکی دائماً تسلیحات و پول نقد بیشتری می خواهد. به گزارش فایننشال تایمز: «بحران مالی اوکراین به دلیل فروپاشی فعالیت های اقتصادی بدتر می شود. مشاور اقتصادی زلنسکی، می گوید که کشور به 9 میلیارد دلار در ماه از غرب برای جبران کمبود بودجه خود نیاز دارد. در ادامه این گزارش آمده است که “ایالات متحده 4 میلیارد دلار کمک اقتصادی به اکراین تحویل داده است و انتظار دارد تا ماه سپتامبر 6.2 میلیارد دلار دیگر را توزیع کند. اما وقتی تمام شد، اصلاً معلوم نیست که این سخاوت دوباره تکرار شود. و بورژواهای اروپایی حتی اشتیاق کمتری به دادن پول برای پر کردن سیاهچاله هستند.
در شرایط فعلی دولت روسیه از خروج نیروهایی که در فوریه سال گذشته با تجاوز به اوکراین تصرف کرده، خودداری می کند. پوتین در پیامی برای سال جدید گفت که قصد ندارد مناطقی که نیروهای روسیه تصرف و ضمیمه کردهاند را ترک کند در عوض، در حال آماده شدن برای فرستادن صدها هزار نیروی جدید است. رهبران اوکراین نیز با حمایت نظامی عظیم ایالات متحده، بریتانیا و اروپا مصمم هستند که جنگ خونین را تشدید کنند. دولت آمریکا گفته که تا آخرین سرباز اکراینی به آنها کمک خواهد کرد ! ( به دیگر کلام تا آخرین سرباز اکرایینی اسلحه از آمریکا و کشته از اکرایین ). و این در حالی است میلیونها نفر از مردم اکرایین در سرمای زیر صفر بدون برق و گرما زمستان را میگذرانند.
اما با وجود با اهمیت بودن جنگ اکرایین، برای امپریالیسم آمریکا مساله اصلی رقابتش با چین است. در نشست ژوئن ناتو در مادرید، که در پس زمینه جنگ در اوکراین برگزار شد . دولتهای استرالیا، نیوزیلند، کره جنوبی و ژاپن برای اولین بار در آن شرکت کردند. بیانیه ای که پس از این نشست صادر شد، اولین بیانیه ای بود که از چین به عنوان یک تهدید، “چالشی برای منافع، امنیت و ارزش های ما” یاد کرد. این در واقع به رسمیت شناختن رسمی افول نسبی امپریالیسم ایالات متحده و تهدید ناشی از یک قدرت در حال ظهور است.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، ایالات متحده از یک دوره طولانی هژمونی در نظام جهانی برخوردار شد. اکثر کشورها در چارچوب آنچه که ایالات متحده آن را «نظم مبتنی بر قوانین بینالمللی» مینامد، یعنی شبکهای از نهادها و قوانینی که توسط قدرت ایالات متحده ایجاد و نوشته شده و سیاست جهانی را شکل میدهد، فعالیت میکردند. ایالات متحده و چین در این شرایط، به ویژه پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی در سال 2001، اقتصاد خود را از طریق ادغام نزدیک تر رشد داده و بازسازی کردند.
آن روزها اکنون گذشته است. با رشد چشمگیر اقتصاد چین و افزایش قدرت دولتی که با آن همراه شده است، چین و ایالات متحده برای کنترل در اقیانوس هند و اقیانوس آرام با هم رقابت می کنند: حدود 60 درصد تجارت دریایی از آسیا و حدود یک سوم از طریق دریای چین جنوبی می گذرد. جاه طلبی های چین در آسیا تهدیدی برای ایالات متحده است. آمریکا نمی تواند شاهد خروج ناوگان اقیانوس آرام خود از شرق آسیا باشد.
ایالات متحده در تلاش برای ایجاد یک بلوک دیپلماتیک و نظامی ضد چین با متحدان خود در آسیا از جمله کشورهای ژاپن، کره جنوبی و استرالیا می باشد و قصد دارد بخش عمده نیروی دریایی و هوایی خود را به منطقه اختصاص دهد و سه شریک منطقه ای آن نیز به طور قابل توجهی هزینه های نظامی خود را افزایش می دهند. در نتیجه پیمان بین انگلیس، آمریکا و استرالیا و توافقهای مرتبط، استرالیا متعهد به خرید ناوگان زیردریاییهای هستهای و ارائه پایگاههایی برای ارتش آمریکا برای عملیات علیه چین است. تایوان نقطه اشتعال خواهد بود. تا زمانی که تایوان با آمریکا همسو باشد، چین آن را مانعی برای کنترل خود بر دریای چین جنوبی میداند.
دولت آمریکا اساساً با انجام اقدامات یکجانبه، روش های “رقابت” خود با چین را به متحدان خود تحمیل می کند که نه تنها بر شرکت های آمریکایی بلکه بر هر شرکتی در جهان اعمال می شود. بعنوان مثال از قدرت اقتصادی و دیپلماتیک خود برای جلوگیری از صادرات قطعات کلیدی از سایر کشورها به چین و خرید فناوری هایی مانند جی ۵ از هواوی استفاده می کند. ممنوعیت اخیر صادرات وسایل برای تولید نیمه هادی ها به چین یکی از این نمونه هاست. بزرگترین تولید کننده نیمه هادی ها در جهان یک شرکت تایوانی به نام تی اس ام سی است. اکنون باید برای واردات ماشین آلات به کارخانه های خود در چین از دولت ایالات متحده مجوز درخواست کند.
امنیت انرژی محرک بزرگ سیاست امپریالیستی چه در شرق و چه در غرب بوده است. ایالات متحده اکنون به خوداتکایی در انرژی دست یافته است و پس از میلیاردها دلار سرمایه گذاری در فراکینگ، اکنون صادرکننده و تامین کننده عمده نفت است. این به طبقات حاکم در آمریکا اهرمی در برابر اروپا می دهد. دولت های اروپایی اکنون معادن زغال سنگ را بازگشایی کرده و عمر نیروگاه های هسته ای را که قرار بود تعطیل شوند، افزایش می دهند. وابستگی اتحادیه اروپا به گاز روسیه در مقایسه با قبل از حمله به اوکراین کاهش یافته است. چین فاقد ذغال سنگ و گاز کافی است در همین رابطه نه فقط از روسیه و ایران نفت با قیمت ارزان وارد میکند بلکه همچنین با افزایش ارتباطات با عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ، تلاشهای امریکا برای کنترل و تنظیم صادرات خلیج فارس را مهار میکند.
تنشهای امپریالیستی فزاینده نیز خطر وابستگی بیش از حد اقتصادی را برای امپریالیسم ایالات متحده آشکار کرده است در گذشته نه چندان دور، کنترل بر ذخایر جهانی نفت در خط مقدم تفکر استراتژیک و استقرار نظامی قرار داشت، اما خط مقدم امروز، ساخت سیستمهای محاسباتی و کامپیوتری پیشرفته و مواد و فلزهای کمیاب و سایر مواد معدنی مورد نیاز برای تولید آنهاست. در اکتبر گذشته ، وزارت بازرگانی ایالات متحده برای محدود کردن دسترسی چین به فناوریهای پیشرفته، چه برای کاربردهای غیرنظامی یا نظامی، کنترلهای صادراتی را اعلام کرد. این یک جنگ تجاری با چنگ و دندان و یا به قول مفسران فایننشال تایمز “جنگ اقتصادی کامل” ایالات متحده علیه چین است که توسط رقابت های امپریالیستی به پیش میرود. تاریخ نشان داده است که جنگ های تجاری اغلب پیش درآمد جنگ های گرم هستند.
از سوی دیگر برخی از متحدان ایالات متحده علیه نظم جهانی جدید تحت سلطه بلوک های ایالات متحده و چین واکنش نشان داده اند. اتحادیه اروپا منافع امپریالیستی خود را دارد که با منافع ایالات متحده منطبق نیست، به ویژه در رابطه با چین. اقدامات ایالات متحده برای هدف قرار دادن چین نیز به اتحادیه اروپا آسیب می رساند. آمریکا در تلاش است تا روابط تجاری و سرمایه گذاری با چین را کاهش دهد و متحدان خود را به انجام همین کار تشویق کند، طبقه حاکم ایالات متحده، نمی خواهد که با خروج شرکت های آمریکایی از چین، کمپانی های اروپایی جایش را پر کنند. بنابراین در اولین سال ریاست جمهوری بایدن، ایالات متحده، اتحادیه اروپا را تحت فشار قرار داد تا توافقنامه جامع سرمایه گذاری با چین را که در آستانه نهایی شدن بود، لغو کند. اما دولت آلمان و بسیاری از سرمایه داران آلمانی مشتاق باز نگه داشتن روابط تجاری هستند. در سال 2022، دولت آلمان خرید 25 درصد سهام در پایانه کانتینری هامبورگ توسط شرکت چینی کوسکو را با وجود تلاشهای شدید لابیگری ایالات متحده برای مسدود کردن آن تأیید کرد. شرکتهای آلمانی باسف، الدی، هلا، و سایمن همگی در حال گسترش جاپای خود در چین هستند و در نیمه اول سال 2022 رکورد 10 میلیارد یورو سرمایهگذاری را داشتند، که آمریکا را نا امید کرد. بنابراین، در حالی که ایالات متحده از جنگ اوکراین برای تحمیل امتیازات خود به آلمان و فرانسه استفاده کرده است، هنوز چندان واضح نیست که قدرت های اروپایی در حالیکه که سرمایه داران اروپایی و امپراتوری اتحادیه اروپا در خطر هستند همواره تسلیم شوند.
آنچه مسلم است این استکه یک دوره در سیاست سرمایه داری جهانی در حال پایان است و دوره جدیدی در حال آشکار شدن می باشد. رقابت امپریالیستی خطرناک تر می شود. بودجه نظامی در حال افزایش است. ناسیونالیسم صعودی است. شاید به همین زودی با وضعیتی شبیه به اوت 1914 روبرو نباشیم، اما منطق تحولات به سمت آن لحظه خطرناک سوق داده می شود که جنگ همه جانبه امپریالیستی جهان را به پرتگاه کشاند. سلاحهای وحشتناکی که امپریالیستها در اختیار دارند، و عواقب بکار گیری آن هشداری می باشد از فاجعهای که در صورت وقوع یک جنگ منطقهای یا جهانی جدید در انتظار مردم جهان است.
در مقیاس جهانی، یک وضعیت به شدت قطبی وجود دارد. از یکسو رشد انتخاباتی راستهای افراطی در سوئد، ایتالیا و نروژ همراه با نمایش قدرتمند بولسونارو در دور اول انتخابات برزیل را داریم. در اسراییل حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو جنگ طلب نژادپرست با گرفتن اکثر کرسی ها در پارلمان اسرائیل، کنست، در انتخابات پیروزشد. در چهار سال گذشته هیچ حزبی در اسرائیل نتوانسته دولت باثباتی تشکیل دهد. اما اکنون او تنها میتواند با حمایت نیروهای اولترا راست مانند حزب صهیونیسم مذهبی، به رهبری ایتامار بن گویر، دولت تشکیل دهد. نتانیاهو که رکورد طولانیترین دوره نخستوزیری در اسرائیل را دارد، نمایانگر یک راهپیمایی بیوقفه دولت اسراییل به سمت راست را نمایندگی میکند. نتیجه انتخابات قطعا به معنای تشدید سرکوب برای اعراب در تمام بخشهای فلسطین داخل و خارج از مرزهای اسرائیل است.
از سوی دیگر شاهد موفقیت های انتخاباتی به اصطلاح “چپ” ( البته با رنگ صورتی رقیق شده ) در آمریکای لاتین هستیم . قیامهای تودهای که در گذشته آمریکای لاتین را فرا گرفت، با انتخاب یک سری دولتهای موسوم به «چپ» در شیلی، پرو، کلمبیا و لولا در برزیل، جای خود را به دومین «موج صورتی» داده است. پیروزیهای انتخاباتی محصول جانبی قیامهای انقلابی بود که پیش از آن اتفاق افتاد. با این حال، بدون استثنا، دولتهای «چپ» جدید نسبت به دولتهای نخستین «موج صورتی» کمتر رادیکال هستند. این در حالی است که بحران عمیق تر و شدیدتر شده است. همه این دولتها خود را با سرمایه داری تطبیق داده اند و برخی مانند بوریک در شیلی به سرعت به سمت راست حرکت کرده است. مردم شیلی به رد پیش نویس قانون اساسی جدید رأی دادند. قانون اساسی شامل طرح هایی برای راه اندازی سیستم مراقبت بهداشتی ملی و دادن حاکمیت بیشتر به مردم بومی بود. چشم انداز این اصلاحات، کمپانی های بزرگ به ویژه در صنعت معدن را که نگران سود خود بودند به وحشت انداخت و به شدت برای رد تغییرات تلاش کرده و به توطیه گری پرداختند. بازنویسی قانون اساسی زمانی در میان مردم عادی محبوبیت زیادی داشت و 80 درصد خواهان بازنویسی آن بودند. شکست رفراندوم آزمون بزرگی برای بوریچ خواهد بود.
کاستیو درپرو در انتخابات ریاست جمهوری در ژوئن 2021 با اختلاف اندکی در دور دوم مقابل کیکو فوجیموری، دست راست پیروز شد. استراتژی پدرو حتی در مواجهه با حملات طبقات حاکم این بود که آنها را راضی کند. او در کمتر از سه ماه پس از تصدی پست، جناح چپ را کنار گذاشت. اما حتی اصلاحات بسیار اندک کاستیلو، مانند مقررات سخت تر در مورد شرکت های بزرگ معادن کشور، برای روسا و ثروتمندان قابل قبول نبود. ائتلافی از شرکتهای بزرگ و احزاب جناح راست، پدرو کاستیو، رئیسجمهور را پس از یک کمپین تقریباً دو ساله و با کودتا از دولت برکنار و دستگیر کردند، که اعتصابات و اعتراضات و شورش وسیع مردم را بدنبال داشت.
پیروزی لولا در برزیل انتظارات و امیدهای زیادی را برانگیخته است. با این حال، اگرچه تغییرات قابل توجهی ایجاد خواهد شد، به عنوان مثال در آمازون، اقداماتی علیه قطع جنگل ها خواهد شد، اما دولت او چالشی برای سرمایه داری نخواهد بود. رویدادهای دراماتیکی که شامل یورش هزاران نفر از حامیان بولسونارو به کاخ ریاست جمهوری، کنگره و دادگاه عالی میشود و به معنای کودتا برای براندازی نتیجه انتخابات بود، نشان میدهد که قطبیسازی و آشفتگی در برزیل با پیروزی محدود لولا در انتخابات پایان نیافته است.
علاوه بر شورش گسترده و انقلاب مردم ایران با پیشتازی رادیکال زنان، در سال گذشته شورش در قزاقستان ، اکوادور ، سریلانکا ، پرو ، موج اعتصابات و اعتراضات وسیع در بسیاری از کشورها علیه گرانی ، فقر ، بیکاری و … تظاهرات میلیونی در فرانسه علیه اصلاح قانون بازنشستگی، موج اعتصابات قابل توجه در بریتانیا که بخشهای مختلف از حمل و نقل تا پرستاران، رانندگان آمبولانس، کارکنان پست، معلمان، سلامت و بهداشت را در بر میگیرد را شاهد هستیم.
اینها رویدادهای مجزا نیستند بلکه مانند رعد و برق از آمدن طوفان و تغییرات تند و ناگهانی که در کل وضعیت مستتر می باشد خبر میدهند. احزاب چپ و انقلابی و مارکسیست ها باید برای شوک و انفجارات اجتماعی که مشابه آن برای نسل ها هرگز دیده نشده، آماده باشند. این به معنای تکرار معمولی فرمول ها نیست، بلکه به معنای دفاع جسورانه از برنامه و روش مارکسیستی به گونه ای است که مطابق با این دوران باشد.