برلوسکونی: پیشگام پوپولیستی که ایتالیا را به شنزار کشاند
فیلیپ تر
ایتالیا نشان میدهد که بحران دموکراسی و روی کار آمدن پوپولیسم راست، که از سال 2016 مورد توجه قرار گرفتهاند، در واقع از دهه 1990 شروع شده است. سیلویو برلوسکونی که اغلب در خارج از کشور مورد تمسخر قرار می گیرد و در داخل کشور آدم بسیار جنجالی است، به نوعی جلوتر از زمان خود بود. او نزدیک به 20 سال بر سیاست داخلی ایتالیا تسلط داشت و اولین پوپولیست دست راستی بود که بر یک کشور صنعتی توسعه یافته غربی حکومت کرد.
او در مجموع به سه پیروزی بزرگ در انتخابات دست یافت که باید هشداری برای ایالات متحده و هر کشور دیگری باشد که معتقد است ترامپیسم پس از چهار سال پر هرج و مرج مسیر خود را طی کرد. ایتالیا ثابت می کند که سناریوهای بدتری نیز امکان پذیر است. برلوسکونی مانند یک رولی – پولی ( نوعی اسباب بازی کودکان است این کاراکتر پایین تنه خپله ای دارد و به راحتی یه چپ و راست نوسان می کند) سیاسی، مدام به قدرت میرسید و در تناوب با چپ میانهرو، که اکنون بسیار ضعیفتر از 30 سال پیش است، به قدرت بازمیگشت.
سرگذشت هشدار دهنده
برلوسکونی عمدتاً با وعده ماه به ایتالیایی ها و ایجاد احساس خوب در مردم در انتخابات پیروز می شد. او بهعنوان یک تاجر سابق ( بهعنوان دانشآموزی که در کشتیهای تفریحی آواز میخواند و پول خوبی به دست میآورد) و همچنین بنیانگذار چندین کانال تلویزیونی و مالک یک شرکت بزرگ رسانهای، به مردم وعده اشتغال بیشتر می داد و به توهم ها دامن می زد. با توجه به فقدان ماهیت ایدئولوژیک او، استدلال خوبی وجود دارد که پوپولیسم دست راستی برلوسکونی شکلی از سیاست است که بطور عمده بر ارکستراسیون و ارتباطات استوار است.
برلوسکونی سخنران زیر دستی بود که می توانست شنوندگان را به خوبی قانع کند. او همیشه با لبخندی برر لب و کت و شلوارهای سفارشیاش، توجه ها را جلب می کرد. او در این کار به قدری موفق بود که حتی رسانهها و مورخان چپگرا و لیبرال از او به عنوان شوالیه یاد میکردند، لقبی که به معنای واقعی کلمه به معنای سرباز است و بر روی طرحریزی دقیق او از مردانگی اجرا میشد.
زمانی که برلوسکونی فورتزا ایتالیا را تاسیس کرد، یک جنبش جمعی و حزب سیاسی کاملاً متناسب با خودش ایجاد کرد. همه اینها با نوع رهبری کاریزماتیک توصیف شده توسط ماکس وبر در سال 1919 مطابقت داشت، در زمانی که لیبرالیسم و پایه های اقتصادی طبقه متوسط به طور جدی تضعیف شده بود و فاشیسم به عنوان یک جنبش سیاسی در ایتالیا در حال ظهور بود.
پوپولیسم جناح راست به عنوان شکلی از سیاست نیز در ابتدا یک پدیده فرهنگی بود، اما برای درک آن باید تاریخ اجتماعی و اقتصادی ایتالیا را با دقت بیشتری بررسی کنیم. تراژدی سه دهه این کشور (که امیدواریم به این ترتیب به پایان نرسد) نه تنها برای ایتالیاییها، بلکه برای همه در اروپا و غرب مهم است، زیرا این یک داستان هشداردهنده است از آنچه میتواند اتفاق بیفتد وقتی پوپولیستهای راستگرا برای مدت زمان طولانی در قدرت باقی بمانند.
رکود طولانی
رکود اقتصادی ایتالیا پس از سال 2008 تقریباً شش سال به طول انجامید که بسیار بیشتر از هر اقتصاد توسعه یافته دیگری بود. بحران در ایتالیا نشان می دهد که چگونه اولین پوپولیست دست راستی که بر یک کشور بزرگ صنعتی غربی حکومت می کند، کشورش را به فلاکت کشاند
با این حال، تمرکز فقط بر بدهی دولت در اینجا اشتباه است. سیاست مالی در عصر نئولیبرالیسم به یک وسواس تبدیل شد، دورانی که در طول بحران منطقه یورو شدیدتر شد. چیزی که ایتالیا در آن زمان واقعاً به آن نیاز داشت، یک پویایی اقتصادی جدید بود که از خود جامعه بیرون بیاید.
اما این اتفاق نیفتاد، زیرا جامعه ایتالیا با روی کار آمدن برلوسکونی پویایی اجتماعی قبلی خود را از دست داد. بیکاری جوانان رو به وخامت گذاشت و حقوق جوانانی که هنوز شغل داشتند بدتر شد که به پدیده مامونی منجر شد، مردان جوانی که نمی توانستند مستقل بشوند و از خانه والدین خود بیرون بروند. افزایش وابستگی به حمایت خانواده و بحران طولانی مدت ایتالیا را به سوژه ای مناسب برای عوام فریبی پوپولیستی دست راستی برلوسکونی قرار داد.
افزایش مصرف تلویزیون یکی از پیامدهای مستقیم دوران برلوسکونی و فعالیت های او به عنوان یک سرمایه دار رسانه ای بود. تنها از سال 1988 تا 1995، زمانی که ایتالیایی ها هر روز صرف تماشای تلویزیون می کردند، از میانگین دو ساعت و نیم به بیش از سه ساعت و نیم افزایش یافت.
دلیل این افزایش بیش از همه پیدایش کانال های خصوصی جدید بود که انواع و اقسام برنامه های مسابقه، قرعه کشی جوایز، برنامه های گفتگو و اپراهای سریال را ارائه می کردند. استاندارد تلویزیون عمومی نیز در دوران برلوسکونی به شدت کاهش یافت. RAI، ایستگاه تلویزیونی عمومی ملی، در حال حاضر عمدتا سرگرمی های ارزان را در ساعات پربیننده پخش می کند.
در حالی که رسانهها بیحس شدهاند، سیستم آموزشی نیز در همان زمان مورد غفلت قرار گرفته است. ایتالیا از نظر نسبت جوانانی که در مدارس متوسطه آکادمیک یا دانشگاه ها تحصیل می کنند، مدت زیادی از آلمان و فرانسه عقب مانده است. این کشور تا دهه 1990 در حال عقب نشینی بود، اما این شکاف در دوران برلوسکونی بیش از پیش افزایش یافت.
در سال 2018، ایتالیا به مراتب کمترین نسبت فارغ التحصیلان دانشگاهی را در بین تمامی کشورهای عضو اتحادیه اروپا داشت (فقط 26.8 درصد از افراد 25 تا 34 ساله). در مقابل، نسبت جوانان ایتالیایی که فقط سطح تحصیل اجباری را به پایان میرسانند، نزدیک به 35 درصد است (این نرخ بیکاری جوانان در سال 2018 نیز بود – ارتباط بین این دو، مشکل شناخته شدهای است). از نظر هزینه های آموزشی، ایتالیا به مراتب از سایر اعضای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه عقب تر است.
این به اقدامات ریاضتی پس از بحران مالی مربوط می شود، اما کمبود هزینه برای آموزش از قبل با بازگشت برلوسکونی به قدرت در سال 2001 آغاز شده بود. سپس، در جریان بحران منطقه یورو، در اولین بسته ریاضتی در سال 2010، وزیر دارایی جولیو ترمونتی، حدود 8 درصد از بودجه ناچیز آموزش و پرورش را کاهش داد. از نظر زیرساخت اینترنت و دیجیتالیسازی نیز، ایتالیا برای سالها نزدیک به انتهای فهرست کشورهای اتحادیه اروپا باقی مانده است.
سرمایه گذاری مورد نیاز است
ایتالیا به وضوح به یک برنامه سرمایه گذاری گسترده نیاز دارد که بتواند شغل ایجاد کند. قوی ترین تلاش برای شکستن سیاست ریاضت اقتصادی سومین دولت برلوسکونی از سوی جنبش پوپولیست چپ گرای پنج ستاره (M5S) صورت گرفت که در سال 2018 به قدرت رسید، یکی از وعده های تبلیغاتی خود را دنبال کرد و یک reddito di cittadinanza (درآمد پایه) را معرفی کرد. این طرح با یک مدل قدیمی تر در جنوب اروپا از دولت رفاه مطابقت دارد که اساساً بر پایه پرداخت های پولی به جای مؤسسات و خدمات عمومی مستحکم استوار است.
اما این درآمد اساسی برای مدیریت نیاز به تلاشهای بزرگ بوروکراتیک دارد و تقریباً به اندازه وعده داده شده بدون قید و شرط نیست. از آنجایی که این برنامه بسیار پرهزینه بود، دولت مجبور شد محدودیتهای بیشتری را بر آن اعمال کند، به این معنی که تنها حدود یک میلیون نفر از این طرح بهره مند شدند. این به طور همزمان محدودیت های سیاست اجتماعی ملی را در چارچوب اتحادیه اروپا آشکار می کند.
شرایط بد در بازار کار از اواسط دهه 1990 منجر به “خانواده سازی مجدد” جامعه ایتالیا شد. افزایش بیکاری جوانان، نوجوانان ایتالیایی و فارغ التحصیلان دانشگاهی را زمانی که می خواستند وارد بازار کار شوند، بیشتر به شبکه های خانوادگی وابسته کرد. علاوه بر این، جوانان ایتالیایی به طور فزاینده ای قادر به ایستادن روی پای خود نبودند.
در سال 1993، نیمی از مردان ایتالیایی زیر 30 سال هنوز در خانه والدین خود زندگی می کردند. این موضوع بحثی را در مورد مامونی ها (“پسران مامان”) و این سوال برانگیخت که آیا رفتار آنها نتیجه بازار کار دشوار است یا چیزی خاص جنسیتی، زیرا تنها یک چهارم از زنان هم سن هنوز با آنها زندگی می کنند. رکود و بحران مالی این وابستگی را به خانواده طولانی و تشدید کرد. بر اساس دادههای جدیدتر، دو سوم کل مردان و زنان ایتالیایی بین سنین 18 تا 34 در سال 2018 هنوز با والدین خود زندگی میکردند و آمار زنان تا حد زیادی با مردان مطابقت داشت.
با نگاهی اجمالی به آمار درآمد ایتالیا بلافاصله می توان پی برد که چرا روابط خانوادگی دوباره اینقدر مهم شده است. پس از بحران منطقه یورو، ایتالیایی های زیر 35 سال به طور متوسط ماهیانه 540 یورو درآمد مشمول مالیات داشتند. حتی اگر بیکاران را از این آمار کم کنیم، این رقم به اندازه حداقل درآمد قانونی در آلمان و اتریش است.
حقوق اولیه بدبختانه در ایتالیا – که اغلب حتی در بخش هایی با درآمد خوب به 1000 یورو می رسد – به این معنی است که جوانان ایتالیایی معمولاً نمی توانند کرایه محل زندگی خود را بپردازند مگر اینکه مامان و بابا کمک کنند. والدین آنها نیز به محض اینکه این جوانان ایتالیایی خودشان بچه دار شوند، ضروری هستند، زیرا مکان های نگهداری از کودکان و مهدکودک ها کمیاب و گران هستند. اینجا ضرورت وجود دولت اجتماعی در ترکیب با ابتکار آموزش را بیش از پیش در می یابیم.
همبستگی محدود
با این حال، در کل جامعه، محدودیت هایی برای همبستگی ایتالیایی های مسن تر وجود دارد. بحران مالی باعث شد که بیکاری جوانان بین سالهای 2008 و 2014 دو برابر شود و به بیش از 42 درصد برسد. در همان زمان، نرخ اشتغال افراد بالای 55 سال از 33 به بیش از 40 درصد افزایش یافت. این ازدحام نسلی به این واقعیت مربوط می شود که کارگران جوان راحت تر اخراج می شوند.
بسیاری از جوانان ایتالیایی همه چیز را رها کرده اند: حدود یک پنجم بین سنین 15 تا 24 سال کار نمی کنند یا به مدرسه یا هیچ مؤسسه آموزشی دیگری نمی روند. درآمد پایه reddito di cittadinanza وابستگی آنها را کاهش نداده است زیرا شرایط سختگیرانه ای برای پرداخت این درآمد پایه به افراد زیر 30 سال وجود دارد. به طور کلی، یکی از نقاط ضعف درآمد پایه بدون قید و شرط این است که در درجه اول یک راه حل بودجه است. اما نقل و انتقالات دولتی و پول نقد برای دریافت کنندگان رفاه، مشکلات ایتالیا را حل نمی کند،
سرانه تولید ناخالص داخلی جنوب ایتالیا حتی قبل از بحران مالی از 79 به 69 درصد میانگین اتحادیه اروپا کاهش یافته بود.پس از بحران، Mezzogiorno (در ترجمه تحت الفظی این کلمه به معنی ظهر است ولی اینجا منظور تویسنده مناطق جنوبی ایتالیا ست.) از نظر تولید ناخالص داخلی (تعدیل شده برای قدرت خرید) از لهستان عقب افتاد. در اتحادیه اروپا، تنها رومانی و بلغارستان فقیرتر هستند. برای مقابله با مشکلات پیچیده Mezzogiorno و سایر مناطق از نظر ساختاری ضعیف (اگرچه در اینجا مهم است که بین مناطق کشاورزی و پساصنعتی تمایز قائل شویم)، آنچه مورد نیاز است یک اقتصاد توسعه برای جهان توسعه یافته و یک نوع متفاوت از دولت رفاه طراحی شده است. نه در زمینه پرداخت، بلکه در مورد به کارگیری افراد به صورت برنامه ریزی شده و هدفمند، به ویژه در مهد کودک ها، مدارس و کانون های اجتماعی (این بیشتر با مدل نوردیک دولت رفاه مطابقت دارد.)
جدا از لمباردی، پیمونت و بخشهایی از امیلیا رومانیا و توسکانی، ایتالیا حتی تا دهه 1960 کشوری فقیر و از نظر ساختاری ضعیف بود. ثروت آن در سه دهه بعد به سرعت رشد کرد، به ویژه در شمال شرقی و مرکزی ایتالیا. اما این بدان معناست که فقط یک نسل از استاندارد بالای زندگی که به عنوان مثال در آلمان و هلند دیده می شود برخوردار بوده است. این ممکن است یکی از دلایلی باشد که ایتالیایی ها پس از پایان رونق به الگوهای رفتاری قدیمی بازگشتند. پیوندهای خانوادگی و مشتری مداری دوباره اهمیت بیشتری یافت و الگوهای نقش برای مردان و زنان واپسگراتر شدند
خلق و خوی غم انگیز
مهاجرت نیروی کار همیشه یکی از پاسخ های بالقوه به فقر و فقدان چشم انداز بوده است. بر اساس گزارش یورواستات، مهاجرت از ایتالیا در دهه پس از بحران مالی جهانی تقریباً دو برابر شده است. تا زمان شیوع همهگیری، سالانه حدود 150000 نفر در ایتالیا خانههای خود را ترک کرده و به شمال میرفتند. تعداد مهاجران ایتالیایی در بریتانیا بین سالهای 2009 تا 2016 سه برابر شد و تعداد زیادی دیاسپورای ایتالیایی امروزه در لندن وجود دارد.
بسیاری از این مهاجران، دانشگاهیان با صلاحیتی هستند. حتی در برلین، مونیخ و وین، ایتالیاییهای بیشتری را در مترو، کافهها و زمینهای بازی با فرزندان خود میبینید. پوپولیستهای راستگرا از این مهاجرت برای تبلیغ نظریه «جایگزینی جمعیت» راست افراطی خود استفاده میکنند و ایتالیاییهای «خوب» را با مهاجران «بد» از جاهای دیگر مقایسه میکنند.
از دست دادن بسیاری از جوانان چابک از نظر اجتماعی و اقتصادی برای خود ایتالیا آزار دهنده است. مهاجرت نیروی کار از ایتالیا هنوز در مقایسه با اروپای شرقی کم است، اما موضوعی است که به طور خاص در میان دانشگاهیان مورد بحث دائمی است. تقریباً همه شخصی را می شناسند که از آنجا نقل مکان کرده است (و برخلاف مهاجرت کارگران مهمان که در سال 1955 شروع شد، اکنون بسیاری از زنان به دنبال کار در خارج از کشور هستند). این به روحیه تاریک کسانی که عقب می مانند کمک می کند. حتی اگر شغل داشته باشند، دستمزدهای کم آنها را به این فکر میاندازد که آیا آنها نیز باید ترک کنند
جامعه فلج شده
جوزف شومپیتر این نظریه را مطرح کرد که اغلب به آن اشاره می شود مبنی بر اینکه سرمایه داری به سمت «تخریب خلاقانه» گرایش دارد و پیوسته خود را از طریق بحران ها تجدید می کند. شومپیتر نظریه خود را اساساً بر اساس اقتصاد و شرکت ها توسعه داد، نه دولت ها و جوامع سرمایه داری. از این نظر، فقط تا حدی برای ایتالیا و کاهش بلندمدت کل کشور قابل اجرا است. با این حال، آنچه که مربوط به ایتالیا و شاید کل اتحادیه اروپا است، هشدار وی است مبنی بر اینکه سرمایه داری از طریق شکل گیری انحصارات، تمرکز بر رانت های کارآفرینی و کاهش نوآوری، موجودیت خود را به خطر می اندازد..
در ایتالیا، la crisi (بحران)هنوز هیچ انگیزه خلاقانه ای را آزاد نکرده است. در عوض، جامعه را فلج کرده است. این موضوع در مورد شرکتهای بزرگ نیز صادق است و باعث رکود بهرهوری از اواسط دهه 1990 شد. چنین توسعه ای در میان کشورهای صنعتی غربی منحصر به فرد است و به این معنی است که از دیدگاه کارفرمایان، مقدار کمی یا چیزی برای توزیع باقی نمانده است. از این نظر، بحران حتی عمیقتر میشود و بسیار فراتر از یک مشکل مالی است