انسانها قادرند رنج های بسیاری را تحمل کنند، ولی
بدون شک تاب تحمل یک چیز را ندارند : بی عدالتی!
ز. فروید
مطالب این فایل صوتی را شنیدم (۱) و راستش از پاسخ تند و پرخاشگرانه ی جناب سلیمانی به یکی از حاضرین «اتاق گفتمان» لیبرال ها در کلاب هاووس متحیر شدم و لازم دانستم به نکاتی که ایشان در مخالفت با مواضع جریانات چپ و در ضدیت با اندیشه های مارکسیستی بیان کرده و میکند ، پاسخ کوتاه و درخوری ارائه کنم تا فعالین جنبش انقلابی مردم ایران تصور نکنند که کمونیست ها میدان مبارزه نظری را در برابر لیبرال های وطنی و افراد کم و بیش تازه وارد امر «سیاست ورزی» خالی کرده و یا زبانم لال سکوت معنا دار شان در قبال پیروان نئولیبرالیسم و مریدان «لیبرتینیسم»، دال بر بی احترامی به ساحت این خوبان و دانشمندان است !
پس بد نیست با هم به بررسی پاره ای از موضوعات این فایل صوتی بپردازیم و ببینیم مشکل جناب سلیمانی با نیروهای چپ در کجاست ؛ خرده گیری و اعتراض او به فعالین جنبش کمونیستی از سر چیست ؛ چه نکاتی را میتوان از این دوستان آموخت ؛ و سرانجام ما تا چه حد در این زمینه قادر به میانجیگری و کمک فکری برای روشن شدن قضایا و چه بسا حل و فصل اختلافات هستیم .
من پیشاپیش شنیدن این فایل صوتی (بویژه از دقیقه ی ۵۳:۲۴ به بعد) را به همه ی علاقمندان مباحث سیاسی و خصوصا به آنهایی که مجذوب «افکار لیبرالیستی» شده یا توهم این «گفتمان نو» برشان داشته ، توصیه می کنم .
بنیان های بحث و مشکل درک موضوعات
آقای سلیمانی به «دوستان مارکسیست خود» ایراد میگیرد که از فهم مبانی بحث سیاسی عاجزند و قادر نیستند اساس و بنیان موضوعات مورد مناقشه را بدرستی تشخیص دهند! چرا !؟ زیرا ظاهرا یکی از حاضرین در اتاق «گفتمان» ایشان در خلال «فرصت یک دقیقه پرسش از استاد» معترضانه گفته است که مالکیت خصوصی و سرمایه سبب جنگ افروزی های آمریکا در عراق و افغانستان و … شده و آقای سلیمانی و دوستان او نباید در برابر اینگونه تجلیات ستم و بربریت نظام سرمایه داری سکوت کنند .(۲)
در برابر طرح یکچنین انتقاداتی از سوی یکی از فعالین جریاناتی که خود را «مدافع پیگیر دیکتاتوری پرولتاریا» میداند، جناب سلیمانی سخت برآشفته میشود و به عوض آنکه پاسخی معقول و منطقی به انتقادات این فرد بدهد یا خطای احتمالی او را گوشزد کند، عمدا یا سهوا به بیراهه میزند؛ با عصبانیت وسط صحبت او می پرد ، حرفش را مدام قطع می کند و پس از بیرون راندن وی ، بدون هیچ ملاحظه ای او را «نفهم» می خواند . (۳)
این رفتار متاسفانه تنها به شخص حاضر در اتاق محدود نشده و جناب امیری سلیمانی بدون هیچگونه مقدمه و هشداری، دون کیشوت وار بر ضد کل جنبش چپ و علیه همه ی مارکسیست ها و کمونیست ها اعلان جنگ میدهد و با یکمشت الفاظ سراسر مغلطه آمیز ، فهم و درایت آنان را اینچنین زیر سئوال میبرد :
(۵۶:۳۰) : «من همیشه با این دوستان مارکسیست مشکلات عمیقی دارم و اون، عدم فهم مطالب در مبنای خودشه ! من هیچوقت نفهمیدم این بحث مالکیت چه ربطی به بمب اتم داره !؟ …»
(۱:۴۹:۱۰) : «ببخشید دوستان ، من ایشون رو فرستادم پائین ! ببینید ، وقتی کسی سطح بحث رو بلد نیست ، بدنبال پاسخ میگرده ، خب مشکله ! من میگم ربط مالکیت با ریختن بمب در کشورهای دیگر چیه !؟ یعنی چطور شما یک مقدمه ای رو با یک نتیجه ای بهم می چسبونید که سنخیت با همدیگه نداره !؟
این فقط معیارش اینه که من طرف مقابلم رو ابله فرض کنم . وقتی برا اینکه نشان بدم حرفم درسته ٬ یک مقدمه ای رو به یک نتیجه ای بچسبونم و بعد بگم که ببین چقدر دقیق من صحبت کردم ! خب برای پاسخ دادن به این ادعای شما طبیعیه من بگم اینها نشانه نفهمی طرف مقابله !
نفهمی هم توهین نیستا ! یعنی فهم اینکه تو مقدمه بحثت با نتیجه ای که داری میگیری ٬ چه ربطی بهم داره !!؟» (ایمان سلیمانی – فایل صوتی بالا – ۱:۴۹:۱۰ تا ۱:۵۰:۰۸)
اینکه «نفهم» یا «بی شعور» خواندن انسان ها تا چه اندازه تلاشی است برای تحقیر و خوار شمردن مخالف نظری، موضوع روشنی است و جناب سلیمانی بیهوده میکوشد چنین تلاشی را در پس این مدعا که «هرکس مقدمه سخنش با استنتاجش مطابقت نداشته باشد، مرا ابله فرض کرده» لاپوشانی کند . به همین ترتیب ، او باید این نکته را نیز نیک بداند که «فهمیده» و «فرهیخته» خواندن افراد هم الزاما بمعنای تکریم همه ی جوانب شخصیتی آنان یا تجلیل از کل دیدگاه هایشان نبوده بلکه تنها مهر تائیدی است بر صحت یک سخن معین یا یک موضعگیری مشخص در یک زمان خاص!
بواقع همه ی ما در زندگی عادی خود به دفعات با افرادی روبرو میشویم که در حین بررسی یک موضوع یا یک پدیده، فهم و درایت شاخصی از خود نشان میدهند ؛ مثلا عناصر و اجزاء آن را کاملا زیر و رو می کنند ، جوانب مختلفش را مورد توجه و مطالعه ی دقیق قرار می دهند و نهایتا به روابط این اجزاء بدرستی پی میبرند ؛ اما همین اشخاص در عرصه دیگری بویژه هنگامیکه بحث خاستگاه یا پای منافع طبقاتی شان به میان کشیده میشود، ممکن است سخت دچار کوته بینی شوند به نحوی که نه فقط از درک روابط درونی یک پدیده غافل بمانند بلکه حتی از پذیرش اجزاء متشکله آن نیز با خشک مغزی تمام سرباز زنند . در ضمن ، چنانچه این کوته بینی با خود بزرگ بینی و فضل فروشی در کلیه ی زمینه ها تلفیق گردد، در آن صورت میتواند به حماقتی محیرالعقول بدل شود که تنها عاقبتش رفتار منتهی به ریشخند دیگران و استهزا خویش است .
از اینرو ٬ تحقیر فعالین چپ و توهین به آنان از سوی جناب سلیمانی و یارانش فی نفسه اهمیت چندانی ندارد. آنچه برای من و برای همه ی مارکسیست ها قطعا حائز اهمیت است ، اینستکه ببینیم این دوستان لیبرال با چه «استدلال» و «دانش» و «درایتی» وارد کارزار نظری بر ضد ما مارکسیست ها شده اند!؟ انتقادات و ایرادات آنان دقیقا چیست !؟ و بالاخره ما چه نکات مهمی را می توانیم از اینان بیاموزیم !؟
برای بررسی این موضوعات بهتر است «فرعیات» را کنار بگذاریم و با طرح ایرادات و پرسش های جدی جناب استاد امیری سلیمانی به اصل موضوع بپردازیم :
۱ – (۵۶:۳۰) : «من همیشه با این دوستان مارکسیست مشکلات عمیقی دارم و اون، عدم فهم مطالب در مبنای خودشه!
۲ – (۵۶:۴۰) : «من هیچوقت نفهمیدم این بحث مالکیت چه ربطی به بمب اتم داره !
۳ – (۱:۴۹:۲۳) : «من میگم ربط مالکیت با ریختن بمب در کشورهای دیگر چیه !؟
حتما شما هم در اینجا مثل من ، از خود می پرسید جناب سلیمانی از کدام «دوستان مارکسیست» خود سخن میگوید ؛ چه انتقادات و ایراداتی را به آنها وارد میداند و با استناد به چه ادله ای آنان را نادان فرض میکند ! شوربختانه ایشان تاکنون هیچ پاسخ و سندی در این زمینه ارائه ننموده ؛ برنامه ها و بیانیه های هیچکدام از جریانات کمونیست
ایرانی را بررسی نکرده و از همه مهمتر ، حتی یک جمله از منابع اصلی یا از متون کلاسیک نظریه پردازان مارکسیسم را مورد مطالعه و نقد و بررسی قرار نداده ؛ منتها تا بخواهید علیه آنان حکم صادر کرده است !
بنابراین جای بسی خوشوقتی است که فایل صوتی بالا منتشر شد و در اختیار ما قرار گرفت تا با بررسی مستندات آن، هم با گفتمان لیبرال های وطنی بیشتر آشنا شویم و هم بتوانیم نشان دهیم که آیا این فعالین جریانات چپ و گروه های مارکسیست هستند که از درک مبانی و پایه های بحث عاجزند ؛ یا برعکس این خود «استاد» سلیمانی و مکتب خانه ی لیبرال اوست که عملا از درک پاره ای از موضوعات مورد مناقشه نظیر «رابطه ی میان مالکیت خصوصی و جنگ افروزی های سرمایه داری و ریختن بمب بر سر مردمان» ناتوان مانده اند !؟ داوری در این زمینه بر عهده ی مخاطبین ماست .
چه کسانی از درک الفبای سیاست و اقتصاد عاجزند ؟
مارکسیست ها یا لیبرال ها !
برای ارائه ی یک پاسخ روشن و مستدل به این پرسش ، لازم است یک بخش کامل از فرمایشات جناب امیری سلیمانی را (که با زحمت و تلاش یکی از دوستان بدون کم و کاست و با امانتداری کامل پیاده شده) بدقت مورد بررسی قرار دهیم . این سخنرانی ، چکیده ی «استدلالات» یا «کیفرخواست» یک لیبرال وطنی علیه مارکسیسم و کمونیستهاست . لیبرال اسلام شناسی که خود را «استاد» علم تاریخ و سیاست و فلسفه تلقی میکند و با «براعت» و «بلاغت» سوفسطایی خویش حتی بخشی از روزنامه نگاران چپ رومانتیک ما را نیز مجذوب و شیفته ی مغالطات خود ساخته است . پس بدقت گوش کنیم:
۵۶:۲۶ : «من همیشه با این دوستان مارکسیست مشکلات عمیقی دارم و اون ، عدم فهم مطالب در مبنای خودشه ! من هیچوقت نفهمیدم این بحث مالکیت چه ربطی به بمب اتم داره !؟ کارگری که استعداد داره ، بر اساس استعدادش درآمد داره!! یعنی کسی که می تونه کاری رو تولید بکنه ، میره ، کار خودش رو می فروشه ، و پول خودش رو میگیره !! اگه توقع دارید ایشون پیشرفت کنه ، خب راه بازه !! حق مالکیته که به او این حق رو داده !! که اجازه داره کار خودش رو ، اختراعش رو ، حالا کاری هم که میگیم ، کار یدی نیستا ؛ کار فکری هم هست ! (اندکی پائین تر ، من پاسخ یک یک این احکام بی اساس را خواهم داد.)
منِ سلیمانی بابام راننده بوده ؟ بله ! اما میتونم خودم دست به تولید فکری بزنم ، به مدارج بالاتر برسم ، کاری برا خودم داشته باشم ! هیچ ربطی هم به بمب اتم و نمیدونم اونجا به عراق حمله کردن نداره … (یک لحظه سکوت)
مسئول اتاق: جناب سعید میکروفون تون رو ببندید لطفا ! عذر می خوام جناب سلیمانی در خدمت شما هستیم ، بفرمائید!
بله ، ببینید ، مشکل در اینه که این دوستان اصلا بلد نیستند مبنای بحث رو مشخص کنن ! اساس پیشرفت انسان مالکیته!! یعنی من اگر انسانی هستم که محترمم ، فکر من باید محترم باشه ! تولیدات من باید محترم باشه ! و این احترام رو دیگران باید به رسمیت بشناسند ! تو کار کن ٬ بده به رفیق استالین !! او بلده !! (رابطه ی میان مقدمه و استنتاج را می بینید!!؟ ) تو حرکت کن، فکر کن ، اما ما به شما بگیم چه کار بکنین !! جوری صحبت از جنایت می کنین که انگار شما کمونیستا و مارکسیستا و چپ ها جنایت نکردید !! (جالب است که در این اتاق همه با یکچنین روش استدلال و منطقی به یکدیگر و به مردم «درس مغالطه» میدهند!!)
ولی اینا ربطی به اون اندیشه ها نداره ! بحث مالکیت یعنی که انسانی نسبت به تولیدات فکری و یدی خودش دارای حق انحصاری است !! حالا می خواد اینرو بفروشه ، میخواد با دیگران به اشتراک بگذاره ، مشارکت بکنه ! و این انگیزه ای میشه برا اینکه جوامع رو به سمت پیشرفت بیارن ! رو به سمت توسعه بیارن ! (پاسخ این مطالب را نیز ذیلا به تفصیل خواهید دید.)
همین فکر شما بود دیگه ، مگه نبود !؟ شوروی کمونیستی چه کار کرد مگه !؟ همه چی تون رو برداشتید، موشک فرستادید هوا! مردم گرسنه بودند ، هیچی نداشتن بخورن ، اما موشک می فرستادید ! هنوز هم توی اون غارهای ذهنی خودتون هستید که آقا چیکار باید کرد ، چیکار نباید کرد ! موشک میزنه آمریکا !! فلان میزنه !! شما بزنید خیلی خوبه !؟ (بی اطلاعی از سیاست و اقتصاد جوامع بلوک شرق و بی خبری از تاریخ و رویکردهای غرب در تحمیل مسابقه تسلیحاتی و … به کنار! اما جناب «استاد» بر این واقعیت نیز چشم می بندد که ۳۳ سال از اضمحلال و نابودی کامل اتحاد شوروی و اقمارش می گذرد و دیگر بدور از عدل و انصاف و خرد است که آدمی با اغراق در زشتی های «باغ وحش سوسیالیسم سابق» یک یک پلیدی های جنگل سرمایه داری حاکم را چاسان فاسان کند یا از درون «کهف مجازی کلاب هاووس» مخالف نظری خود را به جرم اعمالی که استالین و اریش هونکر و کیم جونگ اون مرتکب شده اند، به پای میز محاکمه بکشاند، علیه شان اعلام جرم صادر کند و با بستن دهان شان به کیفر برساند! این دقیقا همان کاری است که جناب «حقوقدان» ما انجام میدهد!)
یه آلمانی بوده ، تقسیم شده به آلمان شرقی و آلمان غربی ! برید نگاه کنید آلمان شرقی به چه نکبتی گرفتار بود ! ( آمد و ما رفتیم و پرسیدیم و دیدیم که مردم شرق آلمان درست مثل اکثر مردم لهستان و مجارستان و بلغارستان و … برخلاف تصور استاد، حسرت نظام سابق شان را می خورند! نه از انرو که نظام سابق آنها انسانی بوده! نخیر ، بلکه بدین جهت که نظامات فعلی شان غیر انسانی ترند ! اما خب ، نتیجه !؟ آیا جناب سلیمانی به نکبتی که مردم این جوامع همین امروز بدان گرفتار آمده اند ، خواهد شورید!؟ یا نه ، همچنان به «ماله کشی» تضادها و ناهنجاری های نظامات حاکم ادامه خواهد داد !؟ ایشان راه دوم را برمیگزیند!)
چون انسان محترم نبود ، مالکیتش محترم نبود !! سیاست ها دستوری بود ؛ یه حکومتی باید به شما دستور میداد کدوم کالا خوبه ، باید تولید بشه ، کدوم کالا خوب نیست ! کدوم هنر ، هنر خوبه ، کدوم هنر ، هنر بده ! آقا من یه خواننده ام ، یک بازیگر سینمام ، یه کارگردانم ، می خوام هنر خاص خودم رو تولید کنم ؛ اما شما اجازه نمی دید مردم زندگی کنن !! میگید نه ، حتما اون رفیق استالین بما میگه ! او به ما یاد میده چگونه زندگی کنیم ! چون فکر دیگران محترم نیست ! کار دیگران محترم نیست! در کره شمالی هم یک نفر تصمیم میگیره ؛ مالکیت معنی نداره که ! همه مالک شون منم ! همه در درون حزب معنا پیدا می کنن. نتیجه اش میشه اون چیزی که شما ایجاد می کنید ؛ مردمی بدبخت ! مردمی که انگیزه کار ندارن ! تا جائیکه به مالکیت و کار و تولید و توزیع ثروت مربوط میشود ، امیدواریم جناب سلیمانی شرح حالی از مردمان «سرشار از انگیزه» را که هم اینک «زیر سایه ی سرمایه» به تمرین «سعادت» و «نیکبختی» خود مشغولند ، ارائه کند . ما نیز می کوشیم بدون آنکه به سناریو نویسی و سفسطه متوسل شویم ، ذیلا خلاف آن را اثبات کنیم .)
واقعا دلیلی نداره ٬ وقتی قراره من به اندازه ای کار بکنم که دولت هرچی اضافه داری رو بیاد بگیره ٬ خب من انگیزه ای پیدا میکنم که تولید کنم !؟ کار بکنم !؟ (گویی جناب «استاد» هیچگاه در طول عمرش از «خدمت به خلق» چیزی نشنیده و همواره برای منفعت خویش و رضای خدا کار کرده است . در ضمن از کنه سخنرانی ایشان پیداست که هیچگاه ریالی مالیات نپرداخته و در آینده نیز مصمم است خود را از پرداخت چنین «باج و خراجی» حتی الامکان معاف کند!)
آیزایا برلین یه حرف جالبی میزنه ! چون این دوست ما صحبت از عدالت کرد ؛ آیزایا برلین معتقده که ما هیچوقت نمیتونیم همه ارزشهای خوب رو با هم جمع کنیم . یه جاهایی با هم در تضاد قرار میگیره ! (گزاره های پوچ و بی اساس را می شنوید که چطور با اسامی دهان پر کن موجه جلوه داده میشوند!؟ بسیار خوب ، ما می پذیریم که «ارزشهای خوب یک جاهایی با هم در تضاد قرار میگیرند»! از این حکم میشود نتیجه گرفت که ارزش های خوب قطعا در یک جاهای دیگری ، با هم در تضاد قرار نمی گیرند ! نه !؟ پس در این حالت ، ارزش های خوب الزاما «با هم قابل جمع» می شوند! نه !؟ پس نهایتا بر حکم من درآوردی اول «استاد» که مطابق آن «ما هیچوقت نمی تونیم همه ارزشهای خوب رو با هم جمع کنیم» خط بطلان می کشند. نه!؟ استاد مغالطات توجهی به مغلطه گویی خویش نمیکند . او اراده کرده تا عدالت و عدالتخواهی را بی ارزش جلوه دهد و نهایتا آزادی را نیز بدون آنکه خود بداند ، به ابتذال کامل بکشاند ، بطوری که از آزادی جز باز بودن در قلمبه گویی های بی ارزش و بی ثمر در اتاق های کلاب هاووس چیزی باقی نماند! گوش کنید!)
یه بخشیش آزادی و عدالته ! آزادی و عدالت به شکل مطلقش قابل جمع نیست . هر چقدر آزادی ها بیشتره ٬ عدالت ها کمتره !! (بیچاره آیزایا برلین! که خیلی زود مُرد و پی نبرد لیبرال های وطنی ما چه خزعبلاتی را به نام او رواج میدهند! شاگردان جناب سلیمانی هم نه دانش و نه جربزه ی آن را دارند تا از استاد خویش توضیح بخواهند که اگر حقیقتا چنین است ، پس چرا مردم کشورهایی نظیر آمریکا و سوئد و دانمارک و نروژ و فرانسه و انگلیس و آلمان و … همگی بلا استثناء در مقایسه با جامعه ی ایران و مراکش و تایلند و بنگلادش و هائیتی و هندوراس و … هم از «آزادی» بیشتری برخوردارند و هم از سطح «عدالت» بالاتری !؟ اما چون هیچ آدم فهمیده ای از «استاد مغالطات» ایراد نمیگیرد ، او هم با سماجت به این فعالیت بی دردسر فکری ادامه میدهد.)
هرچقدر عدالت بالا بره ، آزادی کمتر میشه !! چون فرصت ها باید به شکل مساوی تقسیم بشه٬ مواهب و نعمت ها به شکل مساوی تقسیم بشه!! (تعجب نکنید ! «استاد» می خواهد به ما بیاموزد که وقتی احزاب و اتحادیه های کارگری سوئد و آلمان و فرانسه با شعار عدالت اجتماعی و برای بهبود شرایط اقتصادی شان به خیابان می آیند ، دانسته و ندانسته از دامنه آزادیهای خودشان و آزادی جامعه می کاهند !! بعبارت دیگر ، مطابق تئوری بافی های «استاد» ما باید در کشورهای اسکاندیناوی شاهد پائین ترین سطح آزادی باشیم و برعکس در ایران و افغانستان و فلسطین ـ جائیکه همه اشکال عدالت دم به دم زیر نعلین اسلامیون یا زیر چکمه سربازان اسرائیلی سلاخی میشود ـ مردم باید بالاترین درجه آزادی را تجربه کنند!! البته اگر در عالم واقع چنین نیست، مهم نیست! فکر نکنید که خدای ناکرده ارزیابی جناب سلیمانی غلط از آب درآمده ! نخیر ، اشکال بی تردید از واقعیات است که نخواسته یا نتوانسته اند خود را با تئوری های «استاد» مطابقت دهند!! تئوری هایی که بر پایه آن مواهب و نعمت ها نباید به شکل عادلانه تقسیم شوند زیرا در آنصورت فرق کارفرما و کارگر ، دارا و ندار ، قوی و ضعیف ، فرودست و فرادست از میان میرود و نهایتا از «شأن و منزلت استاد» کاسته میشود . می گوئید نه ؟ بفرمائید!)
بنابرین سلیمانی اگه استعداد فکری داره ، باید خودشو مساوی کنه با آقای الف !! (ای وای ؛ چه فاجعه ی بزرگی برای کل جامعه بشری اگر قرار باشد «استاد سلیمانی» خودش را با آقای الف مساوی کند !! نخیر ، او با این استعداد شگرف در مغلطه بافی باید حتما یک سر و گردن از آقای الف و ب و جیم بالاتر باشد ، همانگونه که در زمان صدارت دفتر اسناد از کارمندانش «بالاتر» بوده!!) فلانی اگه استعداد ورزشی داره ، حق نداره از یه حدی بالاتر بره ! باید بره به سراغ آقای ب، به همون اندازه بشه! (عمق نگاه «بالا به پائین» یک فرد لیبرال را در انتخاب واژه ها می بینید!؟) بنابراین جوامع دست به انتخاب می زنن ! (باز به نحوه ایجاد «سنخیت میان مقدمه و استنتاج» توجه کنید!) نتیجه اش اون ارزش هایی میشه که وقتی انتخاب کردی ، جامعه به اون سمت میره !! اگه جامعه ای توسعه یافته است ، یه ارزشهایی رو پذیرفته ، یه برنامه هایی رو پذیرفته که تونسته با اجرایی کردن اونا پیشرفت کنه ! اگه یه جامعه ای بدبخته ، حاصل انتخاب همون ارزشهاشه که اونو بدبخت کرده ! ( گیریم که بر خلاف همه ی آموزه های تاریخ و مطابق احکام «استاد»، سرنوشت نیک و بد یک جامعه به «انتخاب ارزش هایش» وابسته باشد! معمایی که اکنون «استاد» ما باید به حل آن بپردازد، عبارت از اینست که خود این ارزش ها به چه چیزی وابسته اند !؟ این ارزش ها چه زمانی و از کجا سروکله شان پیدا میشود!؟ آیا مردمان در «انتخاب ارزش هایشان» مختار و آزادند!؟ آیا قید و بندهایی بر سر راه انتخاب شان هست !؟ آیا اساسا اجرایی شدن همین «ارزش» هایی که در زرورق عبارت پردازی های لیبرال «استاد» پیچیده شده ، موجبات پیشرفت و توسعه و سعادت مردم جوامع غرب را فراهم کرده!؟ آیا سرگذشت مردم جهان در سه دهه ی اخیر گزاره های من درآوردی جناب سلیمانی را تصدیق می کند یا همه را بالکل ، یکی بعد از دیگری لغو و بی اعتبار می سازد !؟ در هر حال به جای این پرسش ها، «استاد» سرگرم اختراعات «تازه» و صدور احکام جدیدیست .)
عدالت یه مفهوم دینی است !! در بعضی از این ایدئولوژی ها هم وجود داره ! اما هدفش گرفتن آزادی مردمه !! یعنی هر وقت شما دیدید حکومتی صحبت از عدالت کرد ، بدونید می خواد از آزادی شما کم بکنه !! (تعجب نکنید که چطور یک فرد «حقوقدان» می تواند چنین اباطیلی را در دشمنی با عدالت و عدالت خواهی و عدالت خواهان بر زبان براند . آیا او می خواهد نشان دهد که اگر پای منفعت سرمایه داران در میان باشد ، فرد لیبرال هیچ دست کمی از سخیف ترین پادوهای سلطنت طلب ندارد !؟ امیدوارم چنین نباشد ! ولی در هر حال جناب امیری سلیمانی عملا در همین مسیر گام برمیدارد ؛ زیرا آنچه در باب عدالت می گوید، ماهیتا هیچ تفاوتی با یاوه سرایی امیر طاهری در باب دمکراسی ندارد ؛ امیر طاهری دمکراسی را کلیشه ای مبتذل میخواند و میکوشد «گفتمان سیاسی» را بقول خودش از این «واژه مبتذل پاکسازی کند» ؛ و جناب سلیمانی قصد دارد عدالت را ظاهرا به این بهانه که «یکی از صفات ذاتی خداست» از گفتمان سیاسی جامعه ایران حذف نماید تا تماما از ذهن و ضمیر مردم و از برنامه سیاسی احزاب پاک شود تا نهایتا هر کس را که شعار عدالت داد ، بتوان اول به جرم «محدود کردن آزادی» تکفیر کرد و متعاقبا او را به اتهام «دشمنی با آزادی» کیفر داد.)
حالا ممکنه شما بپذیری ، بگی بله ، من عدالت رو خیلی دوست دارم ، عدالت ارزش بدی نیست ، ارزش خوبی است! اما باید بری ببینی اون عدالت رو تا کجا می خواد پیش ببره ! (شوخی در کار نیست ! استاد لیبرال ما از هم اکنون نگران آن است که مبادا در جدال کارگر و کارفرما ، کفه ترازوی عدالت اندکی به ضرر کارفرما تغییر کند!!) به همین دلیل جوامعی که اون نگاه خاص مارکسیستی و کمونیستی و لنینیستی و اینا داشتن ، تحت عنوان عدالت ، سعی کردن همه آزادی های مردم رو بگیرن !! به اندازه ای که مَرده مالک حتی لباس تنش هم نشه !! (این الفاظ ناشی از عدم شناخت انقلاب اکتبر و دشمنی بیمارگونه با کمونیسم است . در غیر اینصورت براحتی میشد بیشتر این اختلافات را با ذکر اسناد تاریخی از مورخین بزرگ جهان رفع کرد . ضمنا جناب سلیمانی مانند همه دشمنان مارکسیسم ، وجود و حضور عناصر جامعه آینده را در همین نظام کهنه ی سرمایه داری یعنی در همین جوامع پیشرفته غرب نمی بیند و نمی تواند درک کند که بشریت تقریبا تمام دستاوردهای اجتماعی ۱۵۰ سال اخیر خود را مرهون مبارزات جنبش کارگری و کمونیستی است) البته در شوروی کمونیستی تغییر کرد !! سیاستی به نام نپ ایجاد شد ، خودشون فهمیدن که یه غلطایی کردن! حالا باید یه کمی مالکیتهای خصوصی رو برسمیت بشناسن وگرنه ، نمیشه ! منتها بعضی از این عزیزان دیگه از مارکس هم چیز تر میشن ! بفرمائید! دوست دیگری رو هم بشنویم پیام جان ! خلاصه ، بحث ما اینا نیستا !! یعنی مقصودم اینه که گاهی بین مالکیت با اون سیاستهای امپریالیستی یک ربطی میدن که بمب در فلان جا میزنه ، که ربطی به مالکیت نداره و من متوجه نشدم . بفرمائید!!
(ایمان امیری سلیمانی ـــ رجوع کنید به ویدیوی بالا تحت عنوان «مناظره ایمان سلیمانی امیری ، کدام یک خادم ترند … ؟ ــ شاهین کلاب ۲» – از ۵۶:۲۶ تا ۱:۰۲:۳۵ – تمام کامنت ها یا نگاره های قرمز رنگ از من است)
من تمام این مطالب را عینا نقل کردم تا خواننده بخوبی مشاهده کند که در این سخن سرایی ها اگرچه انواع و اقسام اتهامات و اهانت ها و مغالطات و … هست ولی اثری از یک پاسخ کوتاه به پرسش ساده ی یک کنشگر چپ که می پرسد «آقای سلیمانی امیری نقد جنابعالی به نظام حاکم سرمایه داری چیست ؟» یافت نمیشود . زیرا استاد لیبرال ما کودکانه خیال می کند با تکرار این کلیشه های مبتذل پاسخ دندان شکنی به همه ی مارکسیست ها داده است !
سئوال : نقد شما به مالکیت چیست ؟
استاد مغالطه : تو کار کن ، بده به رفیق استالین ؛ او بلده !
سئوال : آیا بخاطر کسب سود و منافع سرمایه نیست که آمریکا در عراق و افغانستان و … جنایت می کند ؟
استاد مغالطه : جوری صحبت از جنایت می کنین که انگار شما کمونیستا و مارکسیستا و چپ ها جنایت نکردید !
سئوال : چرا وضعیت رفاهی مردم جهان رو به وخامت است و مردم آمریکا به گرایشات چپ و مارکسیستی روی می آورند؟
استاد مغالطه : برید نگاه کنید آلمان شرقی به چه نکبتی گرفتار بود !
جالب نیست !؟ حقوقدان ما در عین حال هم وکیل مدافع بورژوازی و جوامع غرب است و هم دادستان انقلابیون و انقلابات شرق ! بهمین دلیل وظیفه خود میداند که کتاب و کامپیوتر ، سفره و سماط و تخت و تشک خود را در اتاق های کلاب هاووس پهن کند و از این «غار انقلابات مجازی»، بر ضد مارکسیسم و علیه هر اندیشه ی عدالت خواهانه ـ که بدلیل رشد تضادها و ناهنجاری های جامعه سرمایه داری جان دوباره گرفته اند ـ تبلیغ و ترویج کند و شیپور بدست اعلام کند: هر وقت دیدید کسی صحبت از عدالت کرد ، بدونید می خواد از آزادی شما کم بکنه !!
به اصل مطلب بازگردیم :
۵۶:۲۶ : «من همیشه با این دوستان مارکسیست مشکلات عمیقی دارم و اون ، عدم فهم مطالب در مبنای خودشه ! من هیچوقت نفهمیدم این بحث مالکیت چه ربطی به بمب اتم داره !؟
«رابطه ی میان مالکیت خصوصی و ریختن بمب بر سر مردم کشورهای دیگر» برای کسی که با الفبای اقتصاد سیاسی آشنايی دارد ، کاملا آشکار و قابل فهم است . بنابراین جناب سلیمانی بعوض آنکه «دوستان مارکسیست» خود را تخطئه کند که چرا با طرح موضوع مالکیت خصوصی و سرمایه به مبانی بحث و گفتگو بی توجهی می کنند ؛ بهتر بود از کرسی خطابه و موعظه های «عهد عتیق» پائین می آمد و به ما نشان میداد که جنگ ها چگونه در خلاء شکل می گیرند!! یا بجای تکرار ملال آور حرفهای جان لاک و ویلیام پتی و توماس پین – که افکار و آراء شان بی شک در قرن هفدهم و هجدم مترقی محسوب میشده و بر ضد نظامات ماقبل سرمایه داری حرفی برای گفتن داشته اند- سراغ اندیشمندان بزرگ قرن نوزدهم و بیستم میرفت تا اندکی با مبانی جامعه معاصر و با نقد جهان سرمایه داری آشنا گردد ، تا حرفهای کهنه شده ی اعصار گذشته را طوطی وار در اوضاع و احوال کاملا متفاوت دنیای امروز بلغور و تکرار نکند و سرانجام اینچنین از ارتباط میان مالکیت خصوصی و پدیده هایی نظیر جنگ و صلح و … اظهار بی اطلاعی محض ننماید .
در چنین صورتی او میتوانست براحتی مشاهده کند که چطور در نظام مبتنی بر تولید کالایی و مناسبات سرمایه داری مثلا میان آن همبرگری که ۷۸ روز پیش در مک دونالد مرکز شهر تل آویو نوش جان شده با آن بمب اتمی که ۷۸ سال پیش بر سر مردم هیروشیما فرود آمده ، نوعی ارتباط نامرئی برقرار میشود که تمام ویژگی های فیزیکی و مادی و تفاوتهای زمانی و مکانی مابین این دو «معجون» را محو میگرداند و آنها را در شکل کالا در برابر چشم و خرد «سلیمانی ها» قرار میدهد. سپس اگر ایشان چشم بصیرت خود را بر این واقعیات نمی بست یا به خرد گریزی مفرط در برخی زمینه ها علاقه نشان نمیداد ، میتوانست درک کند که این دو کالا بنا به خصلت مشترک شان هم ارزش مصرف دارند (اولی نیاز شکمی افراد را برطرف و دومی با تخریب و نابودی کامل حیات یک شهر ، عطش جنگ طلبی طبقه حاکمه آمریکا را سیراب میکند) و هم دارای ارزش مبادله اند و با تولید و فروش و نهایتا کاربرد آنها، سودهای کلانی عاید مالکین این یا آن بخش از سرمایه میگردد .
آری ، اگر آقای سلیمانی به ساختار اقتصادی و مناسبات تولید سرمایه داری آشنایی میداشت و یا حتی اگر گامی به سوی فهم و شناخت رفتار سرمایه داران برمی داشت ، میتوانست فی المثل از خود سئوال کند که چرا یک میلیاردر امروز در صنعت «فست فود» سرمایه گذاری میکند و به تولید و فروش انبوه همبرگر و سیر کردن شکم مردم می پردازد ، و روز بعد همین فرد بخاطر نرخ سود بالاتر ، سرمایه اش را کلا از بخش صنایع خوراکی خارج و به مدار صنایع نظامی و تسلیحاتی سرازیر میکند ! اگر او به این نکات توجه نشان میداد ، شاید بعوض اعتراض به فعالین جنبش چپ ، از موسسات بزرگ مالی کشور محل اقامتش شکوه و شکایت میکرد که فی المثل چرا بدون اطلاع سندیکاها و افکار عمومی ، صندوق بازنشستگی کارمندان و معلمین و دیگر کارگران بخش خدمات را در اروپای «متمدن و لیبرال» یکجا بلعیده و در بخش جنگ افزارهای مدرن و ویرانگر سرمایه گذاری کرده اند ؛ یا بر چه اساس حاصل دسترنج آنان را صرف تولید و فروش مین و توپ و تانک و کشتار جمعی مردمان نموده اند !
متاسفانه آقای سلیمانی به این موضوعات اساسی عنایتی ندارد و بهیچوجه به دیدن چنین حقایق دردناکی که با افکار و «تئوری» های او ناسازگارند ، نیازی احساس نمی کند ! آنگونه که پیداست او هر چه را دلش بخواهد یا به مذاقش خوش بیاید ، زیر ذره بین می برد و برعکس ، از هر واقعیتی که با سلیقه و ذایقه اش سازگار نباشد ، روی بر می تابد . بطور مثال او شیفته آن است که تاریخ اسلام را تا کنج یک یک حجره های قبیله قریش مورد تحقیق و تفحص و وارسی قرار دهد و موی رقیه را از ماست سعد ابن ابی وقاص بیرون بکشد (عملی که درجای خود قابل تقدیر بوده و هست) اما شوربختانه همین «محقق لیبرال» کندوکاو در ساختار اقتصادی نظام سرمایه داری را وقت تلف کردن میداند ، نقد و بررسی پیامدهای سلطه سرمایه را کاری عبث میداند و حتی پرداختن به سابقه ی نزاع اسرائیل و فلسطینیان را تا پیش از هجوم حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ، غیر مجاز می خواند و نهایتا در دفاع از نظم موجود تا آنجا پیش میرود (یا دقیق تر پس میرود) که از تجزیه و تحلیل های شبه فاشیستی رایج علیه مهاجرین و پناهندگان به دفاع برمیخیزد و یا برخلاف همه ی وجدان های بیدار جهان ، توحش و بربریت ارتش اسرائیل در غزه را نیز توجیه و تصدیق می کند . (۴)
البته این تنها مشکل جناب سلیمانی با ما مارکسیست ها نیست ؛ مشکل و اختلاف اصلی میان ما، به درک عهد عتیق او از مالکیت خصوصی سرمایه داری مربوط میشود ؛ مقوله ی بسیار مهمی که جناب سلیمانی با مفهوم واقعی آن بیگانه است ولی مدام در موردش اظهار نظر می کند و با تکیه بر دانش محدود و طوطی واری خود در حوزه ی سیاست و فلسفه و اقتصاد، آن را همچنان نوعی «مالکیت» می خواند و از اینطریق نشان میدهد که در رویدادهای قرن هفدهم و در اندیشه های دوران برده داری آمریکا درجا زده است . او در چند فایل صوتی دیگر نیز بارها خواست الغاء مالکیت خصوصی را (که اساسی ترین ویژگی و برتری جنبش کمونیستی بر سایر نحله های فکری است) مورد نیشخند و تمسخر قرار میدهد و یکمشت ایرادات بنی اسرائیلی را به مارکسیست ها وارد میکند.
از اینرو باید دید آیا اتهامات جناب سلیمانی علیه مارکسیسم پایه ای منطقی و موجه دارد یا برعکس این دعاوی پیش از آنکه برهان و استدلال محکمی علیه آرمان ها و اندیشه های کمونیستی باشد ، نشان دهنده ی فقر تئوریک دشمنان مارکسیسم و سطح نازل دانش طرفداران «لیبرالیسم» و بویژه لیبرال های وطنی ماست . پس به اصل مطلب بپرازیم !
دعوا بر سر «مالکیت»
در فوریه سال ۲۰۲۰ «صندوق بی المللی پول» در گزارشی اعلام کرد که ثروت ۱۰ نفر از ثروتمندترین افراد جهان بالغ بر ۸۵۸٫۱ میلیارد دلار است . در حالیکه در همین سال تولید ناخالص ملی ۸۵ کشور فقیر دنیا مجموعا ۸۱۳٫۵ میلیارد دلار (یعنی ۴۴٫۶ میلیارد دلار کمتر) برآورد شده است . به عبارت دیگر ۱۰ نفر از اعضای انگل اجتماع ، ثروتی بیش از کل جمعیت ۸۵ کشور فقیر جهان را به تصاحب خویش در آورده اند .
این تصویر دنیای «آباد» ، «آزاد» ، «مطلوب» و در یک کلام جهان لیبرال «استاد» سلیمانی و شاگردانش است که پس از کنار نهادن آرمانشهر اسلامی خویش شروع به ستایش و پرستش آن کرده اند . جهان دزدان و غارتگرانی که «غزوات» خرد و ریزشان هزاران بار از جنگهای کبیر و کبرای محمد و آل عمر و علی بیرحمانه تر و وحشیانه ترند ؛ جهان «بچه قرتی» های ریز نقشی که در بیرحمی و شقاوت دهها اسکندر و صدها چنگیز و هزارها نادر شاه به گرد پای نازک شان نمی رسد ؛ دنیایی بورژواهای «باکلاسی» که برای انباشت سرمایه و رشد مالکیت خصوصی به ماده ۱۷ اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد می کنند ؛ اما برای سلب مالکیت از دیگران ، با کمال وقاحت و بیشرمی کتاب نامقدس عهد عتیق شان را بمثابه سند شش دانگ مالکیت بر سرزمین دیگران روی میز می گذارند .
به موضع «استاد» بازگردیم!
در فایل صوتی بالا ما شاهد آنیم که جناب امیری سلیمانی تفاوت مالکیت بطور کلی را با مالکیت خصوصی سرمایه داری بطور اخص متوجه نشده است . البته از آنجائیکه درک درست این مطلب حتی برای بسیاری از دوستداران مارکسیسم نیز دشوار بنظر میرسد، من در این مورد خاص ایرادی به سخنان او نمی گیرم . اما انتقاد بزرگی که در این زمینه قطعا به جناب امیری سلیمانی وارد است ، عبارت از این است که او حتی تفاوت میان مالکیت شخصی و مالکیت خصوصی را نیز نمی داند ؛ و با اینحال بطرز شگفت آوری بخود اجازه میدهد که بدون آگاهی نسبت به این موضوعات ، از جایگاه یک «علامه ی دهر» به مواضع مترقی کمونیستها در قبال مالکیت خصوصی سرمایه داری حمله کند و چنان اتهامات غیرموجهی را به آنان وارد نماید که پیشتر تنها در میان «لیبرال» های دوران مک کارتیسم رواج داشته است .
روزگاری مبلغین بورژوازی که زنان را همچون شیئی و مایملک شخصی خود می پنداشتند و درعین حال شنیده بودند که کمونیست ها خواهان لغو مالکیت خصوصی و برقراری مالکیت اشتراکی اند ؛ برای مقابله با رشد محبوبیت کمونیسم شروع به جاروجنجال کردند که «کمونیستهای طرفدار مالکیت اشتراکی ، قصد دارند زنان شما را به اشتراک همگان درآورند!!» امروز هم ظاهرا جناب امیری سلیمانی به همین نوع ویروس کمونیسم هراسی مبتلا شده و تصور می کند که اگر چپ ها و کمونیست ها به قدرت برسند، حتما دارايی و اتومبیل و خانه و حتی پیراهن تن او و هم اتاقی هایش را ضبط و مصادره خواهند کرد !!
ما بعدا دوباره به این نکته باز خواهیم گشت ؛ فعلا ببینیم از دیدگاه «استاد» چرا یک کارگر باید از نقد مناسبات موجود و مبارزه با نظام سرمایه داری دست بشوید و بدون فوت وقت ، جل و پلاس خود را در «اتاق گفتمان» جناب سلیمانی پهن کند و به صفوف افراد لیبرال طرفدار مالکیت خصوصی بپیوندد !؟
پیگیری سخنان «استاد» جواب این سئوال را نیز روشن کند :
(۵۶:۴۵) : «کارگری که استعداد داره ، بر اساس استعدادش درآمد داره ! یعنی کسی که می تونه کاری رو تولید بکنه ، میره ، کار خودش رو می فروشه و پول خودش رو میگیره !! …
مشکل اول آقای سلیمانی این است که از مارکس کتابی نخوانده و این خود یکی از معضلات بزرگ جنبش ماست. زیرا هستند افرادی که آگاهی و دانش کافی از یک نظریه فلسفی و اقتصادی و سیاسی ندارند ، ولی به خود اجازه میدهند رل تنها مدافعان پیگیر آن را ایفا کنند و مدام با سبکسری نابودی قریب الوقوع سرمایه داری را اعلام کنند! همچنانکه جماعت دیگری بدون کمترین دانشی از مارکسیسم و کمونیسم ، یک شبه در نقش «منتقد طراز اول» این اندیشه ها ظاهر شده اند و صرفا با استناد به فروپاشی بلوک شرق ، سیستم سرمایه داری را سخیفانه پایان تاریخ بشریت قلمداد می کنند .
مشکل دوم جناب سلیمانی آنجاست که بعنوان یک فرد لیبرال از اندیشه های آدام اسمیت و ریکاردو و سایر نظریه پردازان اقتصاد بورژوایی نیز چیز زیادی دستگیرش نشده و از همینرو ٬ بدون آنکه میان دستمزد و درآمد تفاوتی قائل شود ٬ حکم صادر می کند که سطح دستمزد کارگران (یا بقول او سطح درآمد آنان) تابعی از «میزان استعداد» آنهاست ٬ زیرا از نظر او «کارگری که استعداد دارد بر اساس استعدادش درآمد دارد ! یعنی کسی که میتواند کاری رو تولید بکند ٬ میرود کار خودش را می فروشد و پولش را می گیرد .» !!
چنانکه مشاهده می کنید ، «دانشمند» ما که به تازگی چشم جمالش به نقطه نظرات لیبرالهای قرن هفدهم و هجدهم آمریکا روشن شده ، خبر ندارد که دوران مانوفاکتور قریب ۲۰۰ سالی است که کاملا سپری شده و هنر و مهارت کارگر (یا بقول ایشان «استعداد» کارگر) دیگر رکن اصلی تولید محسوب نمیشود ! او نمیداند که دستمزد کارگر نه بر اساس مهارت یا «استعداد» او، که بر پایه ی ارزش نیروی کارش تعیین می شود و همین واقعیت است که سبب می گردد خیل ارتش بیکاران برغم «استعداد» بالقوه و عظیم شان ، آخر شب بدون کسب هیچ درآمدی با شکم گرسنه سر بر بالین بگذارند ! او قادر به حل این «معما» نیست که چطور «با استعدادترین» نجارهای هندی، آخر ماه حتی یک بیستم «بی استعداد ترین» نجار انگلیسی یا کانادایی «درآمد» ندارند ! او نشنیده که اگر نیروی کار بهترین نجار خریداری در بازار کار نیابد، «استعداد» ش نیز تماما عقیم می ماند و این «کشفیات بزرگ جناب سلیمانی» دیگر نه برای خود او و نه برای خانواده اش پشیزی «درآمد» خلق نخواهند کرد .
آری ، جناب سلیمانی بدون درک این موضوعات با تبختر به ما توصیه میکند که غصه ی کارگران را نخوریم و بحث شان را نکنیم ؛ زیرا ظاهرا اینها اگر درآمدی ندارند یا درآمد کافی ندارند ، حتما بخاطر آن است که «استعداد» و «عرضه» ندارند والا «کارگری که استعداد دارد ، بر اساس استعدادش درآمد دارد» !!
این بی اطلاعی کامل از محیط کار و تولید وقتی با بی اعتنای نسبت به موقعیت فلاکتبار توده ی کارگر و زحمتکش تلفیق شود، نتیجه اش میشود هجویاتی که بر آنها فقط نام «گفتمان لیبرالیستی» میتوان نهاد ! بدقت «استاد» را دنبال کنیم !
(۱:۵۰:۰۹) : «من میگم مالکیت یک امری است محترم که سبب انگیزه میشه ! انسان ها کار می کنند ! یا اگر دارای توانایی هستند ٬ این رو به پول می فروشند ! بیگاری که نیست ! در جهان سرمایه داری مگه آمده اند به شما بگن که حتما باید برای من کار بکنی !؟ برای دولت کار بکنی !؟ نه ، میگن دوست داری ؟ بفرما کار کن ! دوست نداری ؟ برو برا خودت کار کن ! همون جهان سرمایه داری هم اگه توی کارگر عرضه داری ، کارت رو برسمیت می شناسه !»
حتما با تعجب می پرسید چطور یک لیبرال نخبه و فرهیخته بهنگام بررسی تاریخ اسلام و شیعه ، ممکن است اینچنین در حوزه دیگری سقوط آزاد فکری کند و یکمشت خزعبلات پست ترین کارفرمایان بورژوا را تحت عنوان «گفتمان نو» به خورد خود و خلق الله دهد و بردگی مزدوری را با همه ی عواقب آن ، اوج بخت و اقبال طبقه کارگر تلقی کند !؟ شگفت آورتر آنکه او قصد دارد با دبدبه و کبکبه ، سرنوشت خودش را به رخ طبقه کارگر بکشد و خطاب به آنها بگوید : همه انسان ها باید کار کنند و تو هم اگر استعداد و توانایی داری ، بسم الله ! بیا در ازای پولی که من به تو میدهم ، برای من کار کن ! اجباری هم در کار نیست ! اگه دوست نداری ، برو برا دولت کار کن! یا نه ، اصلا برو برای خودت کار کن ! (این توصیه آخر بیشتر به شوخی و مزاح شبیه است ؛ نه؟!)
در یک کلام ٬ پیام اتاق «گفتمان» سلیمانی به توده ی کارگر چنین است : اگر عرضه داری ، بیا نیروی کارت را در ازای پولی که من میدهم ، بفروش ! و اگر «استعداد و عرضه نداری» ، برو با خانواده ات از گرسنگی بمیر ! (این است مفهوم سخنوری «استاد» و «حقوقدان» لیبرالی که عدالت خواهی را پوچ و مخل آزادی میداند !!)
«دانشمند» ما خطاب به کارگرانی که آهی در بساط شان نیست و بنا به تعریف علم اقتصاد سیاسی هیچگونه تملکی بر ابزار تولید و مبادله ندارند ، می فرماید: «من میگم مالکیت یک امری است محترم که سبب انگیزه میشود» !! و در کلاس درس او حتی یک شاگرد مکتب خانه ی لیبرالیسم نیست که یقه ی «استاد منطق و استدلال» را بگیرد و از او سئوال کند که اگر این جمله پردازی ها از سر هشیاری است و نه از فرط مغلطه گویی و سفسطه ، پس چرا فورا به صف کمونیست هایی که می خواهند مالکیت را عمومی یا همگانی کنند ، نمی پیوندید !؟ اگر مالکیت سبب انگیزه میشود (که قطعا میشود!) چرا آن را به کارگران و به همه اعضای جامعه تعمیم نمی دهید و چرا از مالکیت اشتراکی در جوامع انسانی مدافعه نمی کنید!؟ اگر حقیقتا مالکیت امری مطلوب و محترم و انگیزه ساز است ، پس چرا با پرچم تقدس مالکیت خصوصی سرمایه داری وارد میدان سیاست شده اید و عملا اکثریت قریب به اتفاق جامعه را از این «موهبت بزرگ» محروم می سازید !؟
همانطور که پیشتر گفتم ، جناب سلیمانی فرق میان مالکیت بطور کلی و مالکیت خصوصی سرمایه داری را نمی داند و همین نادانی سبب میگردد که وی گاه از اولی و گاه از دومی سخن بگوید و مدام از روی یکی به سوی دیگری پرواز و پرش کند . او کم و بیش میداند که جامعه ی سرمایه داری با جامعه ی برده داری تفاوتهایی دارد و در جهان مدرن علی القاعده از بیگاری و کار اجباری خبری نیست . او در ضمن شنیده که کارفرما کارگر خود را بزور اسلحه وادار به کار نمی کند و در ازای کارش به او اجرت میدهد .با اینهمه او از اینکه چرا ، چطور و در چه شرایطی کارگر وادار به فروش نیروی کارش میشود ، اطلاع دقیقی ندارد و نمی خواهد بفهمد که چگونه یک انسان ظاهرا مستقل و آزاد، برغم
میل خود به بردگی مزدوری روی می آورد و چرا این بردگی برای کارگر هیچ مالکیتی ایجاد نمی کند.
به اعتقاد «استاد» هرکس که صاحب استعداد است ، قطعا درآمد نیز دارد ! و هر کس درآمد دارد ، حتما از پیش کار مناسبی هم داشته و لذا دیگر غلط می کند برای کار کردن در اروپا و آمریکا «هوس مهاجرت» کند!! از نگاه ایشان مهاجرین بینوای آفریقایی و خاور میانه ای اساسا در جستجوی امنیت و آسایش و ساختن آینده ای بهتر برای خود و فرزندان خود نیستد ٬ بلکه صرفا ریگی به کفش دارند و به فرنگ میروند تا «پرچم داعش را بلند کنند» و آرامش و امنیت آقای سلیمانی و دوستان لیبرالش را برهم بزنند . (۴)
بله ، همانگونه شاهدید، وقتی جناب سلیمانی بخواهد دو سطر در دفاع از سرمایه داری یا در رد مارکسیسم بگوید و بنویسد، بیست بار مرتکب خطا میشود و نهایتا چیزی جز سبکسری یک نئولیبرال و سنگدلی یک «پُست مارکسیست» طرفدار بازار را بنمایش همگانی نخواهد گذاشت . به این جملات «استاد» توجه کنید :
«… کسی که میتواند کاری را تولید بکند ، میرود کار خودش را می فروشد و پولش را میگیرد .»
همانطور که می بینید ، جناب امیری سلیمانی نمیداند که کارگر «کار» تولید نمی کند ، بلکه کالا یا ارزش تولید می کند! او نمیداند که کارگر «کار خودش» را به فروش نمی رساند ، بلکه نیروی کارش را می فروشد ! او حتی نمی داند که کارگر «پول خودش» را نمی گیرد بلکه تنها معادل ارزش بازتولید نیروی کارش را دریافت می کند . جناب امیری از این مطالب براستی بنیادین که برای هر فعال آگاه جنبش کمونیستی حکم الفبا را دارد، کمترین اطلاعی ندارد. او اطلاع ندارد که دولت و حکومت کارفرمایان در دوران شاه و شیخ ، چطور صرفا به جرم تبلیغ همین الفباهای علم سیاست و اقتصاد ، سر صدها کمونیست کشور ما را بالای دار بردند تا «امیری سلیمانی» ها همچنان بلحاظ سیاسی در جهالت و نادانی بمانند و نهایتا وقتی به مقام والای «استاد» ی هم رسیدند ، چیزی جز اباطیل یکمشت برده دار لیبرال قرن هفدهم یا خزعبلات «ویکی پدیایی» ایدئولوگهای « پُست مارکسیست » بازار را بعنوان کشفیات تازه و گفتمان مدرن تکرار نکنند .
بگذریم ! علیرغم این حجم عظیم از نادانی های بنیادین اما ، باز جناب امیری سلیمانی مصمم است که به صدور احکام من درآوردی علیه مارکسیست ها ادامه دهد و مالکیت خصوصی سرمایه داری را فضیلت بزرگ بشریت جا بزند . او ادامه میدهد :
(۵۷:۰۳) : «اگه توقع دارید ایشون (کارگر) پیشرفت کنه ٬ خب راه بازه ! حق مالکیته که به او این حق رو داده … » (جل الخالق!!)
چنانکه می بینید آقای امیری سلیمانی ادعا میکند که زیر سایه ی مالکیت خصوصی راه پیشرفت برای همه و حتی برای کارگران باز است !! (۵) او احتمالا شنیده که اینجا و آنجا کارفرمایان شرایط آموزش و ارتقاء علمی و فنی کارگران خود را فراهم یا تسهیل کرده اند؛ ولی عملا از شناخت ابعاد این امر و خصوصا مضمون این اقدامات ، از درک رابطه آن با نیازهای مراحل مختلف رشد نیروهای مولده ، از فهم رابطه این امر با رقابت میان سرمایه داران و تلاش آنها برای رشد بارآوری کار و … ناتوان است و از همینرو نتایج عجیب و غریبی از این امور میگیرد.
من فقط می توانم به آقای سلیمانی توصیه کنم که بجای صدور احکام فوق الذکر، به آمار بیکاری و رشد فقر و تیره روزی طبقه کارگر در پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری نظیر آمریکا و آلمان و انگلستان و فرانسه و هلند (ایران اسلامی و تایلند و بنگلادش پیشکش!) نگاهی بیاندازد تا پی ببرد که راه پیشرفت کارگران ـ از نانوا و نجار و آهنگر و چاپچی و تکنیسین ربوتیسم گرفته تا کارمند و معلم و مهندس و پزشک و پرستار ـ صرفا در مخیله ی لیبرال ها و نئولیبرال های وطنی باز است و نه در عالم واقعیات و حیات اجتماعی!
در حاشیه بگویم که جناب سلیمانی حتما از وجود چنین ترکیبی از طبقه کارگر بی اطلاع است و گمان نمی کند که علاوه بر نجار و آهنگر و کارگر کوره پزخانه – که امروزه اتفاقا اکثرشان تا حد لیسانس دانش آموخته اند – درعین حال متخصص اتوماسیون و مهندس و روزنامه نگار و پزشک و استاد دانشگاه هم بمثابه کارگر در برابر نظم موجود (و لذا در مقابل نئولیبرال های وطنی) ظاهر شوند ؛ آن هم افرادی که احتمالا سه چهار کلاس از او و همقطاران لیبرال او تحصیل کرده ترند و نیازی ندارند که «سیاست ورزان حرفه ای امروز» بسان «انقلابیون حرفه ای احزاب دیروز» برای شان «از بیرون» گفتمان لیبرال یا حتی آگاهی های سوسیالیستی به ارمغان آورند .
جناب سلیمانی عقیده دارد که این نظام سرمایه داری و مالکیت خصوصی است که به کارگر حق پیشرفت داده و میدهد و بر همین اساس مدعی میشود که کمونیستها بیهوده برای الغاء مالکیت خصوصی تلاش و پیکار می کنند !!
خنده دار نیست ؟ همه ی عالم و آدم میدانند که مالکیت خصوصی سرمایه داری به معنای سلب مالکیت از اکثریت قریب به اتفاق مردم و در همانحال تصاحب تقریبا تمام سرمایه ها توسط یک اقلیت بسیار کوچک از انگل های جامعه بشری است؛ ولی اخیرا سروکله ی چند لیبرال وطنی پیدا شده که مدعی اند «این مالکیت خصوصی است که حق پیشرفت را به کارگران اعطا کرده است»!!
جالب است که جناب سلیمانی وقتی در برابر جماعت ابله سلطنت طلب قرار میگیرد ، بدرستی اعلام میکند که نظام پادشاهی اساسا با دمکراسی و توسعه سیاسی مباینت دارد و سپردن اختیارات یک کشور به دست «پادشاه» بمعنای سلب اختیار کردن از آحاد یک ملت است ؛ منتها ایشان وقتی یا جنبش چپ روبرو میشود ، گویی ناگهان دچار نسیان میشود و فراموش میکند که تملک خصوصی سرمایه ها و دارایی های جامعه توسط یک اقلیت ناچیز نیز دقیقا به معنای سلب مالکیت کردن از همان توده های ملت است و دیگر نمیتوان از مزایا و محسنات مالکیت برای کسانی که بکلی فاقد آن هستند ، قصه خواند و مالکیت خصوصی که سبب فلاکت و بینوایی آنان است را بسان سند پیشرفت و تعالی کارگران قالب کرد.
از قرار معلوم جناب سلیمانی در زمره همان افرادی است که گمان می کنند این کارفرماست که رزق و روزی کارگر را تأمین میکند و از اینرو کارگر تا عمر دارد باید مطیع و شکرگزار «ارباب» خود باشد تا زیر سایه ی مالکیت خصوصی او، این «موهبت بزرگ» نصیبش شود که «استعداد»های نهفته اش را آنچنان که استاد سلیمانی در دفتر ثبت احوال یا ثبت اسناد خود با ۶ کارمند زیر دستش آشکار نموده ، در همان شرایط خفت باری که «ارباب» بر او تحمیل می کند و در کارگاه و کارخانه ای که همه چیزش متعلق به «ارباب» است ، شکوفا نماید تا شاید در جامعه اتوپیایی جناب سلیمانی کارگر بتواند از یک یک پله های نردبان ترقی اجتماعی صعود کند و به مدارج بالاتر برسد !!
می پرسید چطور !؟ این هم پاسخ مغلطه آمیز «استاد» با توسل به «تجربه شخصی» !
(۵۷:۱۸) : «منِ سلیمانی بابام راننده بوده ؟ بله ! اما میتونم خودم دست به تولید فکری بزنم ٬ به مدارج بالاتر برسم ٬ کاری برا خودم داشته باشم ! هیچ ربطی هم به بمب اتم و نمیدونم اونجا به عراق حمله کردند و … نداره »
آقای سلیمانی میگوید : من با آنکه پدرم راننده کامیون بوده (البته او در جای دیگری می گوید پدرم کامیون دار بوده) توانستم خودم دست به تولید فکری بزنم ، به مدارج بالاتر برسم و کار مستقلی برای خودم دست و پا کنم . (در جای دیگری می گوید شرکتی برای خودم تأسیس کنم)
بسیار خوب ، باید گفت خوشا بحال ایشان که اینقدر رشد و ارتقا پیدا کرده ! (چشم حسود کور باد!) ولی بیفائده نبود هرآینه ایشان از خود سئوال میکرد که آیا همه رانندگان مثل پدر من مالک کامیونی اند که با آن کار می کنند!؟ و اگر چنین نیست ، چرا درآمد یک راننده صاحب کامیون شخصی (صرفنظر از میزان استهلاک سرمایه اش) بدون استثناء از دستمزد همه رانندگان فاقد کامیون بیشتر بوده و هست !؟ آیا «استعداد» آندسته از رانندگان که روی کامیون دیگران کار می کنند، همواره از استعداد «پدر من» کمتر است !؟ اگر اینطور نیست ، پس من باید فورا کل توهمات مربوط به «درآمد به تناسب استعداد» را یکجا دور بریزم و برای توضیح «اختلاف درآمدها» بدنبال علل و توضیحات متقاعد کننده تری بگردم .
اگر او اینکار را میکرد ، حتما به «کشف» این واقعیت نائل میشد که «اختلاف درآمد» بویژه از آنجا سرچشمه میگیرد که یکجا راننده صاحب یا مالک کامیون است و جای دیگر فاقد آن ! این یکی از خودش سرمایه ای دارد و برای خودش کار میکند و آن یکی هیچ مالکیتی ندارد و لاجرم ناچار است برای دیگری کار کند ! از همینرو این دو ، با این شرایط نابرابر الزاما درآمدی نابرابر خواهند داشت . نتیجه آنکه اکثر رانندگان چون سرمایه ندارند ، دستمزد یا «درآمد» بمراتب کمتری دارند و اکثریت عظیم شان قادر نیستند مانند پدر جناب سلیمانی فرزندان خود را به دانشگاه بفرستند تا بعدا مدارج ترقی را یکی پس از دیگری طی کنند ، دست به تولید فکری بزنند و دست آخر شرکتی برای خود دست و پا کنند و … (امیدوارم نیازی به توضیح نباشد که من هم به اختلاف سطح دستمزدها در میان خود کارگران آگاهی دارم و هم به مشکلات معیشتی که رانندگان کامیون دار با آن دست بگریبان هستند، واقفم . هدف در اینجا تنها تاکید بر موقعیت ویژه ی کارگران در مقایسه با سایر اقشار زحمتکش خرده بورژوازی است .)
جناب سلیمانی احتمالا به شنیدن اینگونه مسائل ـ همانند پرداختن به جنگ آمریکا در عراق و افغانستان و … ـ توجه و علاقه ای ندارد. آنچه برای او اهمیت دارد ، این است که خود او شخصا در همین نظام نکبت سرمایه داری ـ اسلامی و زیر سایه مالکیت خصوصی رشد و ارتقا یافته (یعنی در دانشگاه درس خوانده !) به تولید فکری دست زده (مثلا همین فایل های صوتی را تهیه کرده!) به مدارج بالاتر رسیده (احتمالا کارمندان دیروزش او را «رئیس» و شاگردانش امروزش او را «استاد» خطاب می کنند!) و بالاخره کاروبار «مستقلی» برای خود دست و پا نموده (احتمالا از یوتیوب درآمد بخور و نمیری کسب می کند!)
تو گویی همین «امتیازات» کافیست تا انسان بساط مدح و ستایش مالکیت خصوصی سرمایه داری را پهن کند و سپس طلبکارانه به مخالفین این نظام بگوید :
(۵۷:۵۳) : «بله ، ببینید مشکل در اینه که این دوستان (یعنی مارکسیستها و سوسیالیستها و کمونیستها و بطور کلی چپ ها) اصلا بلد نیستند مبنای بحث رو مشخص کنند.» !!
من پاسخ این دعوی را نمی دهم و اطمینان دارم که خواننده اکنون خود داوری میکند که چه کسانی حقیقتا در تعیین مبانی و درک شالوده های بحث ناتوانند : مارکسیست ها یا لیبرال های وطنی !؟ بااینحال ادامه ی جملات فوق الذکر را نمیتوانم بدون پاسخ بگذارم چراکه این حرفها بدون شک شاهکار پرت و پلاگویی طرفداران مالکیت خصوصی و توهین به شعور مردم و بویژه کارگران است . پس خوب گوش کنید:
(۵۸:۰۰) : «اساس پیشرفت انسان مالکیت است ! یعنی من اگر انسانی هستم که محترمم ، فکر من باید محترم باشه ، تولیدات من باید محترم باشه ٬ و این احترام را دیگران باید به رسمیت بشناسند .»!!
اگر جناب سلیمانی حقیقتا قادر به درک مفهوم جملات خود بود، دیگر اینچنین بر سلب مالکیت از ۹۹ درصد اعضای جامعه مهر تائید نمی زد و مارکسیست ها را بخاطر پیکار در راه اجتماعی کردن وسایل تولید و مبادله ، مورد حمله و ریشخند قرار نمیداد . اما چه کنیم که ایشان تصور می کند با بیان این جملات ، اکتشاف علمی عمیقی از خود بروز داده و مبانی گفتمان جدیدی را خلق کرده است ! جمله ی اول او را با هم بررسی کنیم :
۱ – «اساس پیشرفت انسان مالکیت است.» !
«شاگردان» آقای سلیمانی باید همینجا از «استاد» خود می پرسیدند که آیا براستی مالکیت برده داری اساس «پیشرفت» توده ی بردگان و غلامان بوده !؟ آیا برده دارانی چون جورج واشنگتن و توماس جفرسون و جیمز مدیسون (پدر معنوی قانون اساسی آمریکا) حقیقتا همان الگوهای «ترقی خواهی» و «پیشرفت و توسعه» ی شما هستند!؟ آیا «استاد» قصد دارد بجای شتر کاروان شیخ یا درشکه رضا پهلوی ، شما را سوار بر ماشین زمان کند و به دوران طلایی لیبرالیسم آمریکا ببرد تا با گفتمان «مدرن» خود ، بردگان نگون بخت قرن هفدهم را متقاعد کنید که مالکیت برده داری «اساس پیشرفت آنهاست» !؟
البته ممکن است جناب سلیمانی با حاضرجوابی بگوید نخیر ، من از مالکیت برده داری سخنی نگفته ام !
بسیار خوب ، مالکیت فئودالی چطور!؟
آیا باید نظام ارباب و رعیتی ، فئودالیسم یا سرواژ و تصاحب زمین و آب و دام و دانه توسط ارباب را بمعنای خوش اقبالی دهقان یا «اساس پیشرفت انسانی» رعایای فلک زده بشمار آورد !؟ آیا نخستین شیره زفاف و تصاحب تازه عروس توسط خان یا مالک فئودال را بایستی به معنای «احترام مالکیت فئودالی به شئونات انسانی و برسمیت شناختن حقوق» رعایا تلقی کنیم !؟
جناب امیری احتمالا اینبار با لکنت زبان خواهد گفت نخیر ، این هم حرف من نیست !
با اینحال من اصرار دارم که اینها دقیقا نتیجه گیری منطقی از احکام من درآوردی جناب سلیمانی است که هنوز نمیداند انسانی که مایملکی جز نیروی کار خود ندارد ، باید در هر جامعه و فرهنگی برده کسانی باشد که خود را مالک شرایط کار و ابزار تولید ساخته اند و تنها با اجازه ی آنها میتواند کار کند و زنده بماند .
و اما بخش بعدی احکام «استاد» از اینقرار است :
۲ – « من اگر انسانی هستم که محترمم ٬ فکرمن باید محترم باشه ٬ تولیدات من باید محترم باشه ٬ و این احترام را دیگران باید به رسمیت بشناسند .»!!
تصور نکنید که این جملات پر آب و تاب را جناب سلیمانی امیری در برابر کارگران اعتصابی و مثلا هنگامی که دوشادوش اسماعیل بخشی ایستاده ، در دفاع از مبارزات کارگران «هفت تپه» برزبان رانده است ! نخیر، جملات «من اگر انسانی هستم که محترمم، فکر من باید محترم باشه، تولیدات من باید محترم باشه، و این احترام را دیگران باید به رسمیت بشناسند» تنها قلمبه گویی فریبنده ای است برای برسمیت شناختن حق مالکیت پیرمراد امید یارها، احترام به «استعداد» عسگراولادی ها، دفاع از «عرضه» ی الون ماسک ها و بالاخره ، ستایش «تولیدات فکری و اختراعات ذهنی» استاد امیری سلیمانی ها تا همه از گزند «مصادره چپ ها» در امان بمانند !!
در ضمن بعید بنظر میرسد که جناب سلیمانی بتواند «مفهوم» مهملات بالا را یک به یک توضیح دهد و در عین حال شاگردانش را در انتخاب میان «مالکیت خصوصی یا مالکیت اجتماعی» دچار سرگیجه و تردید نکند. او احتمالا میداند که قادر نیست انسانی را به ما نشان دهد که «ذاتا» محترم نبوده یا همانند سایر آدمها «باطنا» به یک میزان دارای ارزش و منزلت و حقوق انسانی نباشد!؟ پس «اگر و مگر» های او ربطی به ذات و طبیعت آدمی ندارند و حتما ریشه در جای دیگری دارند.
حقیقت این است که در نظر «لیبرال وطنی» ما ، انسانها نمی توانند به یک میزان دارای ارزش و سزاوار احترام باشند زیرا از دیدگاه او محترم کسی است که به مالکیتش احترام بگذاریم؛ یعنی کسی که از پیش صاحب ملک و مال و منال و ثروت و سرمایه باشد و نه کارگری که هیچ تملکی بر وسایل تولید ندارد و حتی لباس کارش نیز متعلق به دیگریست ! در ضمن برای آنکه احترام این انسان (یعنی مالک یا سرمایه دار) همچنان حفظ شود ، همه ی ما وظیفه داریم مانند «استاد» مالکیت او را برسمیت شناخته و محترم بشماریم و دست آخر برای حفظ و حراست از مالکیت او و سایر سرمایه داران یقه درانی که سهل است ، جان فشانی کنیم !
بعبارت واضح تر ، امیری سلیمانی خطاب به کارگرانی که مطابق همه ی فاکتهای عینی و پژوهشهای جامعه شناسی هر چه بیشتر تولید می کنند ، عملا فقیرتر و خانه خراب تر میشوند ؛ موعظه میکند که همین مناسبات موجود را که سبب انقیاد و بردگی و تیره روزی شان شده، تقدیس کنند و حرفی از عدالت نزنند !
در بالا اشاره کردم که جناب امیری فرق میان مالکیت شخصی (از خانه و اتومبیل شخصی تا پیراهن تن افراد) و مالکیت خصوصی (سرمایه ها اعم از کارخانه و بانک و غیره) را درک نمی کند . بااینحال وقتی او از تقدس مالکیت داد سخن میدهد٬ منظورش دقیقا احترام به مالکیت خصوصی سرمایه داری یعنی برسمیت شناختن تملک بر موسسات بزرگ تولیدی و بانک ها و شرکتهای خدماتی و غیره است . او مایل به درک این موضوع نیست که ادای احترام به مالکیت مشتی مالک و سرمایه دار ٬ در عین حال بمعنای خوارداشت اکثریت عظیم مردم و پایمالی حقوق تولید کنندگان واقعی اجتماع است که توسط این اقلیت ناچیز از هرگونه تملکی بر وسايل تولید و مبادله و از هر نوع اختیاری در تعیین جهات و اهداف تولید محروم شده اند.
نتیجه گیری
خلاصه کنم ! تا هنگامیکه امیری سلیمانی و همفکرانش علیه مظاهر ظالمانه ی مذهب و نظام اسلامی روشنگری می کنند؛ تا زمانیکه در برابر جماعت ابله و فرومایه ی سلطنت طلب ایستاده و از نظام جمهوری و از برخی از خواسته های دمکراتیک مردم در برابر نظامات قرون وسطایی شیخ و شاه جانبداری می کنند؛ قاطعانه مورد حمایت ما هستند و مخالفت نظری آنها با کمونیسم ذره ای از حمایت و پشتیبانی ما از مبارزات آنان در برابر دین و دربار نمی کاهد و نباید بکاهد . من تلاش و فعالیت سیاسی این دوستان را در مجموع همچنان به نفع جنبش انقلابی مردم ، کمک به تعمیق مبارزه ایدئولوژیک و نهایتا رشد آگاهی در درون جنبش کارگری ایران ارزیابی میکنم و بهمین خاطر معتقدم که ما وظیفه داریم حماقت ها و خطاهای تئوریک آنان را که غالبا با اتهامات بی اساس نیز همراه است ، دوستانه و صبورانه و در عین حال قاطعانه نقد کنیم چراکه امید است در مسیر براندازی ارتجاع و ساختن فردایی بهتر برای آحاد مردم ایران، همه آزادیخواهان در کنار هم و در یک صف ، متحد و استوار بمانند .
آینده ی نه چندان دور نشان خواهد داد که آیا امیری سلیمانی ها در کنار طبقه کارگر ایران خواهند ایستاد یا کاملا به جرگه ی حامیان سرمایه و نهایتا به طرفداران شیخ و شاه یا ارتجاعی دیگر خواهند پیوست.
راه سوم ، توهمی بیش نیست !
ع . آشتیانی
۱۵ دسامبر ۲۰۲۳
پانوشت :
(۱) شاهین کلاب ۲ : مناظره ایمان سلیمانی امیری، کدام یک خادم ترند؟ پادشاهان یا روًسای جمهور؟
https://www.youtube.com/watch?v=8ETqhlOyRzk
(۲) سخنان کنشگر چپ که مطالب خود را بسیار محترمانه و با لحن و گویشی عامیانه بیان کرده ، چنین است :
« سلام ! آقای سلیمانی خسته نباشید ؛ امیدوارم تندرست باشید ! بحث شما در مورد سلطنت و نظام پادشاهی محترم ، ولی شما اشاره کردید که در شوروی کارگران کار نمی کردنن چون انگیزه ای نداشتن و مالکیتی نداشتن و دولت مالک همه چیز بود. در نظام سرمایه داری کارگر مالک چی هست که انگیزه برای کار داشته باشه !؟ اون فقط نیروی کار خودش رو میفروشه . . . ببینید ، اگه صد تا شوروی هم بیاد و بره ، چین و ماچین بیاد و بره ، مبارزه طبقاتی در جامعه تعطیل پذیر نیست . الان در آمریکا چپ و کمونیستا جون گرفتن ، اینها نمیدونن استالین کی بوده … چرا اینا دارن چپ میشن !؟ چرا چپ پروگرسیو اومده !؟ چرا آدم هایی اومدن که پروفسورن و دارن راجع به مارکس صحبت می کنند؟ شما اگه مشکلی با مارکسیسم دارید ، برید نظریات خود مارکس رو نقد کنید ! برید »مانیفست حزب کمونیست« رو نقد کنید !
اینکه مارکسیستها هزار جور داستان دارن و هزار تا شعبه زدن، درست مثل سرمایه داریه ! هزار جور لیبرالیسم هست و انواع گرایشات هستن که الان به جون هم افتادن… زدن عراق رو داغون کردن ، قویترین بمب رو بر سر مردم افغانستان ریختن ! شما نقدتون به اینها چیه !؟ به جورج بوش چی هست !؟ نقدتون به سرمایه داری آمریکا چی هست که خاور میانه رو به این شکل درآورده !؟ زده عراق رو یک میلیون از مردمشو کشته و آواره کرده !؟ افغانستان رو به این روز درآورده !؟ برای چی ؟ برای کی ؟ چه انگیزه ای !؟ مالکیت ؟ آره مالکیت ! سود! سرمایه ! الان اسرائیل چه خبره !؟ گروه گروه از مردم فلسطین دارن اونجا نفله میشن ! سرمایه است! سوده ! مالکیته ، عزیز دلم! خیلی ممنون ، زنده باشید !» : )رجوع کنید به ویدیوی بالا – از ۵۴:۱۲ تا ۵۶ :۱۳(
آیا حقیقت این نیست که «استاد» به محض شنیدن یک صدای اعتراض به نظام سرمایه داری یا انتقاد به سیاست و رفتار وحشیانه ی دولت اسرائیل ، بلافاصله کنترل روانی خود را از دست میدهد و ناخودآگاه قربانی نوعی مازوخیسم ناشناخته میگردد !؟
اگر اینطور نیست ، پس براستی در مطلب بالا چه کسی ایشان را مورد اهانت و تحقیر قرار داده !؟ نکته ی بی ربط و ناهنجار در این سخنان کجاست !؟ کجای این حرف ها «ابله انگاشتن استاد» است!؟ یا جناب سلیمانی در سراسر بیانات مفصل خویش چه ایراد نظری ـ سیاسی به این سخنان گرفته است !؟ هیچ ! چز اینکه چرا قدوسیت مالکیت خصوصی را زیر سئوال برده اید!
(۳) دامنه ی تسامح و رواداری لیبرال های وطنی را نیز از این بخش از «گفتمان» شان میتوان دریافت : (فایل صوتی بالا از ۱:۴۷:۴۶ تا ۱:۴۹:۰۹)
سلیمانی : دوستان اگر نکته ای دارن ٬ هر عزیزی در حد یک دقیقه بفرمائید !
سعید : من میتونم در دو دقیقه پاسخ شما رو بدم آقای سلیمانی؟
سلیمانی : بله
گرداننده اتاق : بفرمائید !
سعید : «ببینید عزیز جان٬ شما در پاسخ من ، دقیقا همون کاری رو کردید که خودتون نقد می کنید . مغلطه کردید! شما منو نادان و نفهم و نمیدونم ، اون شمشیر استالین رو بلند کردید علیه من ! هیچ چیز دیگه ای نگفتید . من شما رو یک آدم حقوقدان فرض کردم و فکر کردم که ارزشش رو داری که بیام باهات دو کلمه حرف بزنم… (کلام سخنران توسط سلیمانی قطع میشه)
سلیمانی : « نه دوست عزیز ، توجه بفرمایید ! شما … (کلام سلیمانی توسط سعید قطع میشه)
از اینجا هر دو طرف خواهان صحبت کردن هستند که نتیجه اش چنین میشود :
سعید : اجازه بدید من صحبتم رو بکنم ! اجازه بدید! بعد شما فرصت دارید صحبت کنید عزیز دلم
سلیمانی : نه دوست عزیز توجه بفرمائید
سعید : نمیذارین دیگه ! ببین ٬ کم آوردی ! پس بذار من دو دقیقه حرفمو بزنم . ببینم٬ الان من اگه این حرفا رو به یک سلطنت طلب هم زده بودم ٬ عین شما پاسخ منو میداد ؛ فوری استالین و نفهم و شما همه با آخوندا همکاری کردین و این داستانها . عین شما ! شما نیومدی جواب منطقی به من بدی
سلیمانی : چون حرفت منطقی نیست
سعید : شما به من توهین کردی
سلیمانی : …. (نامشخص)
سعید : عزیز دلم گوش بده ، گوش بده ، من حاضرم با شما مناظره کنم در همین زمینه هایی که میگی
یکی از گردانندگاه اتاق : … بابا ولمون کن !
سعید : حاضرم باهات مناظره کنم راجع به دیکتاتوری پرولتاریا !
سلیمانی : حالا با دیکتاتوری پرولتاریا مناظره نکن دوست عزیز ! مناظره …
سعید : عزیز دلم شما به من توهین کردی ، مغلطه کردی ، جواب ندادی . ببین رضا پهلوی طرفدار کاپیتالیزمه ، نیست !؟ اون رئیس کاپیتالیزما توی … ( ۱.۴۹.۴۸ ارتباط این فرد کاملا قطع میشود)
سلیمانی : ببخشید دوستان من ایشون رو فرستادم پائین … (۱:۴۹:۰۹)
از اینجا به بعد «استاد» فرصت را مغتنم می بیند تا دون کیشوت وار روانه ی جبهه ی نبرد تئوریک با چپ ها و مارکسیستها شود و چنانکه در طول این نوشته دیدیم، آنانی را که بلحاظ فیزیکی از چنگال شاه و شیخ جان سالم بدر برده اند، اینبار بلحاظ نظری ، آن هم با «توپخانه ی مغلاطات» تارومار کند !! تازه ، در این گیر و دار «سانچو پانزا» های وطنی هم بیکار ننشسته و به جای آنکه جلوی مغالطات استاد شان را بگیرند، برای او هورا می کشند و در انتهای عرایض او ، پیشاپیش پیروزی بر مخالفین نظری را این جملات جشن می گیرند:
«به فرموده خودتان مغلطه ی علت جعلی !! بالاخره باید از یکجايی یک چیزی در بیارن بگن» !! (سانچو پانزا – ۱:۰۲:۳۵ تا ۱:۰۲:۴۲)
و اینچنین شد که ما تصمیم گرفتیم «چیزهایی از یک جاهایی در بیاریم و بگیم» . فقط امیدواریم در میان لیبرال های وطنی، گوش شنوا برای شنیدن «این چیزها» و اندیشه ی انتقادی برای درک آنها وجود داشته باشد .
(۴) اشاره به مطالبی است که جناب سلیمانی در یکی از کلیپ هایش راجع به «خطرات مهاجرت بی رویه» (مهاجرت مغایر با نیازها و منافع کارفرمایان اروپایی و آمریکایی) ، «رشد گرایشات راست افراطی» و «تظاهرات مسلمانان» که به نشانه ی اعتراض به حمله نظامی اسرائیل به غزه ، در شهرهای بزرگ اروپایی به خیابان ها آمده بودند، ایراد کرده و در آن عملا موضع دولت اسرائیل را مورد پشتیبانی قرار داده است .
(۱) * شارل ـ آلبر پوآسان لیبرال کانادایی که تا آخر عمر تلاش خود را مصروف مشاوره و خدمت به دلالان و رانت خواران کرد، در کتابی با عنوان «چگونه مانند یک میلیونر بیندیشیم؟» احکام مشابهی صادر میکند و مانند «استاد» ما مدعی میشود که در یک جامعه لیبرال توفیق در راه تحقق همه ی خواسته ها و آرزوها در دسترس همگان است ! فقط کافیست آستین ها را بالا بزنیم و ضمیر ناخودآگاه خود را در بازار بورس بکار بیندازیم و از این پس تنها مانند میلیونرها و توانگران بیندیشیم!
لیبرال های وطنی ما نیز به سلب مالکیت شدگان توصیه میکنند که به عوض تغییر شرایط مادی و اجتماعی شان، تنها به ضمیر ناخودآگاه استاد و مغالطات او بسنده کنند و برای رسیدن به سعادت و نیکبختی همچون مالکین و سرمایه داران بیندیشند!!
*Charles-Albert POISSANT (2001). How to think like a millionaire: ten of the Richest Men in the World and the Secrets of their Success, HarperCollins Publishers Ltd.