نگاهی سطحی به سیستم سرمایه داری به طور کلی و فجایع اقتصادی ایران.
جامعه سرمایه داری، از بالا به پایین:
حکومت گران: « شاهان، رهبران، رئیس جمهور ها ، صاحب منصبان، وزرا»
پلاتفرم اجرایی حکومتگران:( ما بر شما حکومت می کنیم.)
حامیان حکومتگران:«روحانیون، تئوریسین های تطهیر سیستم سرمایه داری.»
پلاتفرم اجرایی حامیان حکومتگران :(ما شما را گول می زنیم)
ابزار فیزیکی حکومتگران: «ارتش، پلیس، سرکوبگران، سازمان های امنیت و ضد جاسوسی»
پلاتفرم اجرایی ابزار های فیزیکی:( ما شما را می کشیم)
هسته اصلی تشکیلات حکومت گران «بورژوازی»
پلاتفرم کلی هسته اصلی:( ما دسترنج شما را می خوریم)
تولید کنندگان جامعه:«کارگران، زحمتکشا و دهقانان»
پلاتفرم تحمیلی بر کارگران و زحمتکشان :(ما برای شما تولید می کنیم، شما می خورید، ما هم باید راضی باشیم)
طبقه بندی جامعه اهرمی از سلسله مراتب اجتماعی است که در امتداد ارتفاع و ساختمان آن شکل گرفته است. راس آن بالاترین و بهترین موقعیت دید را دارد و هیچ فشاری را تحمل نمی کند و فشار اقتصادی خود را بر اجزا زیرین و بالاخره به پایین ترین اقشار اجتماعی یعنی کارگران و رنجبران وارد می آورد.
تقسیم جامعه به اقشار بر اساس نابرابری فاصله های اجتماعی بین آنها و ویژگی اصلی طبقه بندی، انجام می شود. طبقات اجتماعی بر اساس شاخص های رفاه، ثروت، قدرت، تحصیلات، اوقات فراغت و مصرف به صورت عمودی و با دامنه ای به وسعت فقر آن جامعه، به ترتیب و با دقت مهندسی شده ای، ساخته می شود .
در طبقه بندی های اجتماعی، فاصله ای تقریبا دقیق بین کار و زحمت و سلسله مراتب اجتماعی برقرار می شود. این سلسله مراتب از بالا به پایین شکل می گیرد. دسترسی نابرابر تولیدکنندگان و اقشاری که به دلیل های مختلفی نتوانسته اند بر پله های ترقی اجتماعی دست یابند، در پایین ترین رده های اجتماعی و حتی در پست ترین جایگاه تثبیت می شوند.
قدیمی ترین مدل چنین نگرشی دوگانگی جامعه بوده است که به صورت نخبگان و توده ها از آن نام برده می شد.
در دوران قبل از رنسانس و کهن ترین نظام های اجتماعی و قبیله ای، نابرابری ها بین این دو یعنی نخبگان و توده ها وجود داشته است. در آن دوران ساختار اجتماعی قبیله ها با ایجاد نابرابری اجتماعی درون آنها انجام شده است.
در آن جوامع نخبگان به ترتیب می توانستند، رهبران دینی، رهبران سیاسی، رهبران نظامی بوده باشند. پس از این نخبگان زیردستان و فرمانبران، رعایا و خدمتگذاران صنعتی و غیره، عوام را تشکیل می داده اند.
در آن جامعه ها نخبگان برای حفظ قدرت و موقعیت خود، زمین ها و سرزمین های وسیع و کشورگشایی ها را زیر بنای قدرت خود می دانسته اند تا بر توده ها و سرزمین های بیشتری حکومت کنند.
پس از قرن یازدهم میلادی دسته های قانونگذار و مالک را در آلمان بورژوا خواندند. در آن زمان بردگان و رعیت ها برای فرار از ستم مالکان به قلعه هایی که در آنجا کارهای صنعتی انجام می شد، می گریختند و از آن پس کلمه بورژوا به ساکنین«Borg » که آلمانی می باشد و معنای آن همان قلعه است به صاحبان دستگاه های تولید داده شد. پس از آنکه شیوه تولید فئودالی مضمحل گردید، بورژواها در قلعه ها تجمع کردند و بواسطه قدرت مالی خود توانستند قدرت بگیرند. شاید بتوان واژه «برج نشین» را به عنوان جایگزین برای واژه بورژوا استفاده کرد. گرچه این واژه نمی تواند معنای واقعی بورژوا را پوشش دهد.
کارل مارکس طبقهٔ اجتماعی بورژوازی را به عنوان صاحبان امکانات تولید در جامعه سرمایه داری معرفی کرد. این طبقهٔ با استخدام کارگران برای کار، باعث کسب درآمد برای خود شدند.
در دست داشتن امکانات تولید به بورژواها این اجازه را میدهد که تعداد زیادی کارگر را در ازای مزد استخدام و از دسترنج کار آنها بهره و سوء استفاده نمایند. این کارگران برای کسب درآمد چاره ای جز فروختن کار خود به سرمایه دار نداشتند. از دیدگاه مارکس و مارکسیست ها، دو طبقهٔ پرولتاریا و بورژوازی به صورت مستقیم و دائم درگیر جدال طبقاتی هستند که در آن سرمایه دار درصدد سوء استفاده از کارگران می باشند و در موضع مخالفت با آنها، کارگران مقاومت می کنند. کارگران که به صورت مستقل دارای امکانات تولید نیستند و برای به دست آوردن درآمد به استخدام سرمایه دار در می آیند و با فروش کار بدنی و فکری خود مشغول تولید کالا می شوند. سرمایه دار تولیدها را در برابر پول می فروشد و از آن پول مزد کارگران، هزینهٔ تولید و سود (مازاد تولید) را به دست می آورد. بدین صورت سرمایه دار می تواند بدون کار بدنی با اجیر کارگران و متخصص های فکری از مازاد تولید آنها ثروت خود را افزایش و ابزار تولید را نیز گسترش دهد.
با توجه به چنین شیوه نابرابر توزیع ثروت، اکنون شاهد نابرابری های مختلفی در جامعه سرمایه داری جهان و ایران هستیم. برای نمونه میتوان به آمارهای منتشرشده ایران مراجعه نمود یک نمونه از این آمار ها نشان می دهد که در سال ۱۴۰۱ بیش از ۹۰۰ هزار کودک ۶ تا یازده ساله از آموزش دوران ابتدایی محروم بوده اند. روند تصاعدی این آمار ها در حوزه های مختلف اجتماعی نشان از فلاکت و نابرابر طبقاتی در ایران است
این نابرابری فرصت های دست یابی به امکانات جامعه سرمایه داری را برای مردم تهیدست کاهش می دهند، اما موذیانه ترین پدیده فقر، آن است که کودکان را در مواجهه با معضلات اجتماعی ناتوان و عقب نشینی از ارتقا به جایگاه های آرزومندشان را تشدید می کند. یعنی آنها که می توانند به مدرسه بروند نیز در معرض تهاجم چنین پدیده هایی می باشند.
نابرابری با کودک متولد می شود. شرایط شروع وضعیت اجتماعی، اقتصادی والدین: سطح تحصیلات، درآمد، نیازهای فرهنگی، نگرش آنها نسبت به تربیت فرزندان و شیوه های مربوطه است که همه اینها ریشه در پیشینه اقتصادی و اجتماعی آنها دارند. نتیجتا در سالهای اول زندگی کودک، والدین نه تنها به او ابزاری برای درک واقعیت میدهند، بلکه خودشان واقعیت اصلی او هستند.
با وارد شدن نوزادان به مهد کودک، عوامل جدید اجتماعی شدن، ظاهر می شوند. معلم های تعلیم و تربیت که زیر فشار ناملایمات اجتماعی و اقتصادی میباشند از یک سو و کودکان دیگر که خود نیز دارای واقعیت های اصلی خانوادگی هستند، با مجموعه ای از نگرش های رفتاری آنها، مثل امتیازاها و ارزش هایی که هر یک با خود از خانه به مهد کودک آورده اند، همه این ها منجر می شوند تا بچه ها در مهد کودک با یک محیط جدیدی آشنا شوند که با گرفته های تا کنونی اشان مطابقت ندارد.
به موجب اجحاف های موجود در جامعه سرمایه داری ایران، نابرابری اجتماعی خود را به صورت فاجعه بار فاصله ثروتمند ها و زیر خط فقر نشان می دهد، کهگویای بسیاری از واقعیت ها می باشد. نشریه عصر نوین با ارایه آمار فقر نوشته است: اگر ۱۵ سال پیش درباره فقر مطالعه می کردیم، می گفتیم که احتمال فقیر شدن چه خانوارهایی و با چه ویژگیهایی وجود دارد؟ و جواب می دادیم مثلاً خانوارهایی که سرپرست آنها بیسواد یا کمسواد است و یا می گفتیم خانوارهایی که تحصیلات بهتری دارند احتمال فقیرشدنشان کمتر است، اما اکنون، می بینیم که آن ویژگیها که خانوارها را از هم متمایز می کرد، کم کم در حال از بین رفتن است و فقر به صورت یک پدیده فراگیر و در نتیجه عملکرد اقتصاد کلان درآمده است و آن تمایزها کمتر معنادار هستند. علت آن این است که روند درآمد سرانه به سمت کاهش است و فقر را به صورت گسترده در جامعه نهادینه می کند.
اوایل سال ۱۴۰۳ در این نشستی که نمایندگان کارگران، کارفرمایان و دولت حضور داشتند، نمایندگان کارگران با تصمیم دولت مبی بر افزایش حقوق پایه کارگران با ۳۵،۵ درصد به شدت مخالفت کردند و ضمن عدم امضای مصوبه جلسه را ترک نمودند. آنها بر اساس تورم اعلان شده توسط دولت، خواستار افزایش حقوق کارگران بر مبنای تورم ۴۲ درصدی و سبد معیشت ۲۵ میلیون تومانی شدند.
دولت ضد کارگری هیچ گونه ترتیب اثری به خواسته کارگران نداد و حقوق پایه را ۷ میلیون تومان که با مزایای دیگر جمعما ۱۱ میلیون تومان است را تصویب نمود.
پس از این تصویب، بسیاری از سندیکاها، از جمله سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه حداقل دستمزد ۱۱ میلیون تومانی را محکوم کردند و آن را غیرقابل قبول و تهاجمی بیشرمانه به زندگی و جسم و جان و روان کارگران و خانواده های آنان دانستند.
این اعتراض ها هرگز دولت را به عقب نشینی مجبور نکرد. کارگران باید بدانند بدون یک مبارزه مستمر و کمر شکن با این رژیم، هرگز نمی توانند به حداقل خواسته های خود دست یابند.
گرچه کارگران زیر فشار خفه کننده سرکوب قرار دارند، اما روند فشار بر پایین ترین اقشار مردم تهی دست، رنج و نابرابری را هر روز متراکم تر کرده و دیر نیست که شاهد انفجار خشم آنها باشیم. این انفجار خشم نتیجه ای جز سرنگونی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را نخواهد داشت
