حادثه تجاوز جنسی توسط اعضای تیم دوومیدانی ایران در کره جنوبی، تنها یک خطای فردی یا حادثهی اتفاقی نیست، بلکه باید آن را بازتابی از ساختار اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران دانست که در آن، ترکیب سرمایهداری رانتی با ایدئولوژی دینی، منجر به بازتولید خشونت، جنسیتگرایی، و سرکوب میشود.
اوا لوندگرن،جامعه شناس سوئدی در نظریه «فرایند نرمال سازی خشونت »توضیح میدهد که چگونه خشونت علیه زنان در جوامع مذهبی به مرور زمان بعنوان امر عادی پذیرفته می شود .
همانطور که حادثه مشابهی در سال ۲۰۱۴ در جریان بازیهای آسیایی اینچئون رخ داد که یکی از اعضای کادر فنی تیم ملی فوتبال امید ایران به اتهام آزار جنسی یک داوطلب زن کرهای متهم شد.. این پیوستگی در رخدادها، نشان از ساختاری دارد که نهتنها اصلاح نشده، بلکه در طی زمان، نهادینه و تثبیت شده است.
در نظامهای استبدادی و رانتی، مانند ایران، ورود به عرصههایی چون تیمهای ملی ورزشی، نه بر پایه لیاقت، بلکه بر پایه وفاداری سیاسی، نزدیکی به نهادهای امنیتی و ایدئولوژیک، و روابط رانتی صورت میگیرد. ورزشکارانی که توسط حلقههای قدرت حمایت میشوند، خود را نمایندگان نظام میدانند و در نتیجه، احساس مصونیت قضایی و اخلاقی دارند.این مصونیت، بهویژه در سفرهای خارجی، میتواند منجر به بروز رفتارهایی شود که در شرایط عادی جامعه، پنهان میمانند یا سرکوب میشوند. تجاوز جنسی در این چارچوب، نه فقط یک میل سرکوبشده، بلکه ابزاری برای اعمال سلطه، تحقیر بدن زن، و بازنمایی قدرت مرد ایرانی در خارج از مرزهای قدرت نظام است
در جامعهای که از کودکی به پسر آموزش داده میشود که زن، فتنه است و همزمان ابژه جنسی، نمیتوان انتظار داشت که نگاه مردانه به زن در خارج از کشور ناگهان تغییر کند. نحوهی نگاه این ورزشکاران به زنان در خارج از ایران، جدا از نگاهی نیست که در جامعه خود به زن دارند.
آنها زن کرهای را نیز در همان چهارچوب ابژهبودگی و سلطهپذیری جنسی میبینند که زن ایرانی را میبینند؛ با این تفاوت که حالا دیگر قیدهای مذهبی، ترس از نهادهای اجتماعی داخلی و نظارت شرعی حضور ندارند. در نتیجه، تجاوز نهفقط عملی جنسی، بلکه بازنمایی روانی-سیاسی سلطهای است که ساختار قدرت در آنها نهادینه کرده است سوزان براونمیلر در کتاب تأثیرگذار خود، بر خلاف اراده ما: مردان، زنان و تجاوز، تجاوز را نه بهعنوان یک عمل جنسی، بلکه بهعنوان ابزاری برای اعمال قدرت و کنترل بر زنان معرفی میکند. او تأکید میکند که تجاوز، ابزاری سیاسی برای حفظ سلطه مردانه در جوامع پدرسالار است.
در مجموع میتوان گفت که تجاوز جنسی رخداده در کره، نه تنها یک جنایت فردی، بلکه تجسم تمامقد ساختاری است که در آن:
•انتخاب ورزشکاران نه براساس لیاقت، بلکه براساس وفاداری سیاسی و رانت است؛
•زن بهمثابه ابژه در تمام نهادهای اجتماعی (مدرسه، رسانه، مسجد، خانواده) بازتولید میشود؛
•مرد در شرایط ایدئولوژیک، آموزش دیده تا خود را مالک بدن زن بداند، نه برابر با او؛
و قدرت، نه تنها از رفتار خشونتبار این مردان چشمپوشی میکند، بلکه با واکنشهایی مانند سکوت رسمی یا تقلیل حادثه به خطای شخصی، آن را بازتولید و عادیسازی میکند.