نقد بیانیهی نرگس محمدی، شیرین عبادی و دیگر فعالان مدنی: بازسازی اصلاحطلبی بدون اصلاحطلبان؟
بیانیهای که اخیراً از سوی نرگس محمدی، شیرین عبادی، جعفر پناهی، شهناز اکملی، محمد رسولاف، صدیقه وسمقی و عبدالفتاح سلطانی منتشر شده، ظاهراً با هدف توقف جنگ و دفاع از مردم نوشته شده است. اما با نگاهی دقیقتر، میتوان آن را بیانیهای در راستای حفظ ساختار جمهوری اسلامی، بدون خامنهای و در چهارچوب مطلوب قدرتهای غربی تفسیر کرد. این پروژه، که از دل ورشکستگی اصلاحطلبی سنتی زاده شده، اکنون در پوشش جامعه مدنی، حقوق بشر» و ضدیت با جنگ بازتولید میشود.
بیانیه جمهوری اسلامی را در قالب هیئت حاکمه تقلیل میدهد و خواهان کنار رفتن آن است، اما هیچ اشارهای به ساختارهای اصلی نظام ــ مانند سپاه پاسداران، شبکههای اقتصادی شبهدولتی، نظام آموزشی و قضایی طبقهمحور، یا ساختار طبقاتی بازارـدولت نمیکند.
این همان رویکرد آشنای اصلاحطلبان است:
ولایت فقیه برود، جمهوری اسلامی بماند.
در واقع، حذف خامنهای بهعنوان چهرهی اصلی نظام، بدون دست بردن به پایههای سرکوب، استثمار و مناسبات طبقاتی جمهوری اسلامی، همان چیزی است که در پروژهی پسااصلاحطلبی نرگس محمدی و شیرین عبادی دنبال میشود.
در بیانیه آمده که جنگ ایران و اسرائیل (تهدیدی علیه بنیانهای تمدن انسانی )است و باید متوقف شود. اما:
• نه جنایات جنگی و اشغالگری اسرائیل محکوم میشود،
• نه از مقاومت مردم فلسطین سخن گفته میشود،
• و نه از نقش امپریالیسم آمریکا در تجهیز و حمایت از اسرائیل.
این نوع بیطرفی که طرفین را برابر نشان میدهد، پاسیفیسمی است که عملاً به نفع قدرت غالب عمل میکند. همان پاسیفیسمی که در سالهای پیش، در قالب مخالفت با تندروی در ایران، مانع رادیکالیزه شدن جنبشهای مردمی شد. این همان رویکردی است که از نافرمانی مدنی خلع سلاحشده تا اصلاح تدریجی ساختار، همه را در مسیر مدیریت گذار بدون فرو پاشی سوق می دهد
در پایان بیانیه، امضاکنندگان از سازمان ملل و جامعهی بینالمللی میخواهند که جمهوری اسلامی را به توقف غنیسازی و طرفین را به توقف جنگ وادار کنند. این نگاه:
• مردم ایران را به سوژهی منفعل بدل میکند؛
• و در عوض، امید به نجاتبخشی نهادهای بینالمللی را تقویت میکند.
در شرایطی که همین سازمانها و قدرتهای غربی سالهاست در قبال جنایات اسرائیل سکوت یا حمایت کردهاند، این رویکرد چیزی جز امید به دخالت بشردوستانهی غربی نیست — باز هم، همان نگاه اصلاحطلبی پروغربی در جامهی جدید
این بیانیه، بدون اشاره به تضادهای طبقاتی، بدون اشاره به سرکوبهای ساختاری، و بدون تبیین جایگاه جنبشهای مردمی از پایین، همهی موضوع را به مسألهای انسانی، اخلاقی و ملی تقلیل میدهد. این دقیقاً همان چیزی است که فائزه هاشمی هم در یکی از مصاحبههای اخیرش گفته بود:
خامنهای کنار برود، و مجتبی خامنهای بیاید، ایران نجات پیدا میکند.
بیانیه هم همین را میگوید، اما با زبانی آراستهتر: گذار بدون خشونت، حفظ تمامیت ارضی، توقف جنگ، و “دموکراسی” بدون تغییر ساختار های قدرت .
نرگس محمدی با دریافت جایزه نوبل، به چهرهی جهانیشدهی حقوق بشر تبدیل شده، اما هرگز علیه صهیونیسم، اشغال فلسطین یا امپریالیسم موضعگیری نکرده است. سکوت او در این زمینهها نشان میدهد که پروژهی او در خدمت کدام گفتمان دموکراسی است.
• شیرین عبادی نیز که پیشتر از انقلاب ۵۷ ابراز پشیمانی کرده و بارها بر گذار مسالمتآمیز تأکید داشته، در سالهای اخیر از همکاری با اپوزیسیون راستگرا و سلطنتطلب ابایی نداشته. او بهندرت سخنی در نقد ساختار اقتصادی، طبقاتی، یا بینالمللی سلطهگر میگوید. برای او، دموکراسی در سطح حقوق فردی و آزادی بیان خلاصه میشوددنه عدالت اجتماعی .
بیانیهی اخیر، با همهی ظواهر دموکراتیک، انسانی و ضدجنگ، در نهایت چیزی جز ادامهی همان پروژهی شکستخوردهی اصلاحطلبی نیست؛ اما در نسخهای جدید:
• بدون خامنهای؛بدون ولایت فقیه؛
• اما با حفظ ساختار جمهوری اسلامی و نهادهای موجود؛
.و مطلوب برای تعامل با قدرتهای جهانی و سرمایهداری بینالمللی.
استفاده از چهرههای حقوقبشری مثل نرگس محمدی، پوششی برای پروژهای سیاسی است که هدفش نه آزادی واقعی مردم، بلکه مدیریت گذار از بالا با کمترین هزینه برای نظم موجود است