چرا جنگ کنونی، به قیام و یا انقلاب در شرایط موجود در ایران منجر نمی شود؟. چرا فراخوان های به قیام و یا انقلاب در ایران به طورکلی، از جانب مردم مسکوت گذاشته می شوند؟
در رابطه جنگ و انقلاب در ایران کنونی، آن طورکه مثلا در اوایل قرن بیستم در روسیه اتفاق افتاد.
به نظر می رسد که به دو دلیل.
اولا- نه جنگ کنونی ما، به جنگ های یک قرن گذشته شباهت دارد. جنگ هایی که اساسا با موج های گوشت های دم توپ انسانی و در روی زمین پیش می رفت. و هزینه آن را خانوارهای انبوه خودکفای عمدتا روستایی، با احساس شورانگیز ناسیونالیسم مبتنی بر زمین تامین میکردند.
خانوارهای تک فرزند از ملت های شهری رها و یا رانده شده از زمین ها یشان نه چنین تحملی دارند و نه هدف جنگ های کنونی تسخیر زمین های آن ها است. هدف جنگ های تکنولوژک دقیق و فضایی کنونی، اعمال کنترل بیرحمانه بر زندگی و سرنوشت مردم همه ملت های جهان و تسلیم آن ها در راستای غارتگری و انقیاد نظام سرمایه داری بین المللی است.
درجنگ های دور گذشته و حتی تا جنگ های رهاییبخش وتا جنگ ویتنام، زندگی ها می توانست تا زمانی طولانی در کنار جنگ، هر اندازه هم سبعانه و ویرانگر، ادامه داشته باشد. وهمین، مجال آن را به مردمان هر دو طرف میداد تا در تبدیل جنگ های ارتجاعی به جنگ داخلی وانقلاب بیندیشند و تصمیم بگیرند.
ولی جنگ های کنونی به بازی های جنگ کامپیوتری میمانند که همه چیز را با فشار یک دکمه واز راه دوره وبا چنان سرعتی نابود می کند که حتی فرصت سرخاراندن را برای این که دیده شود چه حادثه ای رخ داده است را به کسی نمیدهد. چه برسد به آن که بتوانند چاره ای برای ان بیندیشند.
در حالی که در طرف دیگر، بدون آنکه قطره ای خون از دماغ کسی از سربازان دشمن بریزد ویا حتی وجدان انسانی آن ها را از نابودی وکشتاری و فاجعه ای که به راه انداخته اند، بیازارد. جنگ هایی که نتایج غیر انسانی آن، با بیشرمی و گردانندگان سیاسی این نظام و رسانه های مزدور و خود فروخته آن ها لابلای سرگرمی های ویدیویی و ستایش برتری ها ی فنی و ونظامی مدفون شده وبه فراموشی افکار عمومی و بی تفاوتی سپرده می شود.
استراتژی جنگ های کامپیوتری والکترونی سریع و ضربتی کنونی، یا تسلیم بدون چون وچرا است و یا نابودی کامل. راه میانه و یا فضایی برای مردم وجود ندارد. در این معرکه شگفت برانگیز و هولناک، جایی برای معامله و مذاکره و گفتگوی متمدانه و و رودرو و یا مراجعه به افکار و یا آرای عمومی ویا پیمان هایی برای رعایت حال عمومی، و به قول کیوان مهتدی ما، بی شمارانی از مردم، که دیگر به شمارش نمی ایند، وجود ندارد. به قول آقای ترامپ، سرکرده فرومایه و بی شرم نظام بحران زده ومتوحش سرمایه داری جهانی، آن ها می توانند در طول تنها ۲۵ دقیقه حمله نابود کننده ی تاسیسات اتمی ایران، سرنوشت ۲۵ سال مباحثه ومجادله بر سر حق غنی سازی به طور کلی را، بی اعتنا به رای حتی سران همپای بیمایه و پست شان در همه جا تعیین کرده و بجز تایید مطلق آن چه میگذرد، جایی برایشان نگذارد.
مساله دوم- این است که به جز عوامل فنی جنگ های کنونی و تاثیر روانی و روحی آن بر مردم پریشان و سرخورده وسرگران دنیای بحران زده ومتوحش و فاشیست زده کنونی، مساله به طور کلی این است که دیگر، مردم شهر نشین، آموزش دیده وبا فرهنگ و متمدن و مدنی و با ساختاراجتماعی پیچیده و با تجربه گوناگون را نمیتوان با شعر و شعار وسراب برای هدف های نا مشخص ونا معین، به خط نمود. به ویژه با سوت پااندازهای بد نام وپولدار و معلوم الحالی مثل شاهزاده بی مایه ما ویا حتی از کسانی با مایه تر ازاو در چارچوب این نظام.
مردم ایران آگاه تر و هوشیار تر و فرهیخته تر و همیار تر از آنند که بشود آن ها را به بندگی و دریوزگی به درگاه حاکمان نظام بحران زده و متوحش سرمایه داری کشاند.