شرم بر آنانی که با جنایتکاران همسفرهاند
زمانی که فردریش مرتس، این نمایندهی متکبر بورژوازی آلمان، از نتانیاهو ـ قاتل بیش از پنجاههزار زن، کودک و جوان فلسطینی ـ بهخاطر کشتن حدود هزار ایرانی که دستکم ۹۰ درصدشان مخالف جمهوری اسلامی بودند، تشکر کرد و گفت: «این کاری است که اسرائیل برای همه ما انجام میدهد؛ کار کثیفی که باید انجام میشد»، معنای واقعی سخنش این بود: اسرائیل کاری را کرد که از بورژواهای غربی ساخته نبود.
اما عمق فاجعه نه فقط در گفتهی مرتس، بلکه در استقبال و هورا کشیدن سلطنتطلبان و حتی حزبی بود که نام «کمونیست کارگری» را یدک میکشد. آنها، کفزن و شادمان، در کنار مدافعِ بیشرم کشتار مردم ایستادند؛ همان کسی که کشورش بیش از هر دولت دیگری، آتشافزار و ابزار ویرانی به اسرائیل رسانده است.
در این میان، پرستو فروهر، با وجود آنکه نگاه سیاسیاش با من همراستا نیست و آیندهای که تصویر میکند چیزی جز تکرار نظامهای لیبرال سرمایهداری نیست، دستکم صدای مخالفت با کشتار مردم ایران را بلند کرد. او خواهان محاکمهی مرتس شد؛ هرچند این خواست، بیش از آنکه راهی به عدالت بگشاید، جنبهی اعتراضی و افشاگرانه دارد. چرا که مرتس و امثال او، با پول و رسانه و نفوذ سیاسی، خود را از هر دادخواستی خواهند رهاند. اما همین اعتراض، در عصری که مرز میان انسانیت و توحش دریده شده، موضعی انسانی و شریف است: مخالفت با کشتار مردم ایران، مخالفت با نابودی زیرساختهای اجتماعی کشوری که زیر دو ستم همزمان ـ یکی داخلی، یکی خارجی ـ از پا درآمده است. این مخالفت را، هیچ انسان شرافتمندی که با لیبیاییسازی، عراقیسازی یا افغانسازی ایران مخالف است، نمیتواند نادیده بگیرد.
کسانی چون من با جمهوری اسلامی مخالفیم؛ با تمام سرکوب، فساد، و استبدادش. ما خواهان سرنگونی این رژیم جنایتکار هستیم، اما به دست مردم ایران، نه با موشکهای اسرائیلی یا توطئههای امپریالیستی. ما خواهان آزادیای هستیم که از دل مبارزهی مستقل مردم برخیزد، نه آزادیای که از لولهی تفنگ ارتشهای خارجی بیرون بیاید.
در برابر این اعتراض انسانی، جریان سلطنتطلب و دیگر گرایشهای اقتدارطلب، بهجای دفاع از حق حیات مردم ایران، به دفاع از مرتس برخاستند و با همان شیوههای کثیف و آشنای خود در فضای مجازی، زنی را که تنها به گفتهی همکار نتانیاهو اعتراض کرده بود، آماج حملات قرار دادند. آیا این شرمآور نیست؟ آیا این همدستی با جنایتکاران حرفهای نیست؟ آیا میتوان نام اینها را «اپوزیسیون» گذاشت وقتی از کشتار کودکان، نابودی خانهها و لهشدن آرزوها چنین بیشرمانه دفاع میکنند؟
شما که پشت آتشافکنها و پهپادها پنهان شدهاید، چرا خود به ایران نمیروید؟ چرا رودررو با نظام سرکوبگر نمیجنگید؟ چرا به جای ایستادن کنار کارگران، معلمان، پرستاران و بازنشستگان، به دامن جنایتکارانی چنگ زدهاید که جز ویرانی برای ما نیاوردهاند؟ پاسخ روشن است: شما نه به مردم ایمان دارید، نه به آیندهای که بر دوش آنها ساخته میشود. شما خواهان ویرانهاید؛ ایرانی زخمخورده و خاکسترشده، تا بتوانید بر جنازهی آن حاکم شوید.
پیش از آغاز این جنگ، مردم در خیابان بودند؛ با شعار، با امید، با سازمانیافتگی. آموزگاران و کارگران، از مطالبات صنفی فراتر رفته بودند و خواهان تغییر بنیادی نظام شده بودند. اما حملهی جنایتکارانهی اسرائیل، همچون پتک مرگ، این حرکت را در هم کوبید. و شما، دقیقاً همین را میخواستید. چرا؟ چون اگر جمهوری اسلامی به دست مردم سرنگون شود، دیگر جایی برای دیکتاتورهای آینده باقی نمیماند.
افرادی چون من با جمهوری اسلامیای که سرکوب میکند، اعدام میکند، غارت میکند و دروغ میگوید، مخالفیم. اما ما با دشمنانی که کشتار مردم را «کار کثیف لازم» میخوانند نیز مخالفیم. ما خواهان آزادیای هستیم که با مبارزهی مردم ایران زاده شود، نه آزادیای که در سفرهی خونریزانی چون مرتس یا نتانیاهو چیده شده باشد.
رضا باقری