در روزی آفتابی و همراه با نسیمی که شاخههای سرخرنگ درختان پاییزی را به رقص درمیآورد، گروههای وفادار به ملت فلسطین در میدان اودنپلان استکهلم گرد آمدند تا بار دیگر بگویند: ما از شما هستیم.فضای میدان آمیخته بود از رنگهای پائیزی که با صداها ی ناگفته در سینه و پرچم فلسطین در هم آمیخته شد ،همراه با اشک و امید؛ حاضران با پلاکاردها و پرچمهای فلسطین آمده بودند تا همبستگی خود را با مردمی اعلام کنند که دو سال است زیر بمباران، محاصره و محرومیت مقاومت میکنند.
در چهرهها میشد اندوه و خشم فروخورده را دید؛ اندوه از دیدن مرگ کودکان و زنان بیپناه و خشم از ادامهٔ بیعدالتی جهانی. میان جمع، حس مشترکی موج میزد: همدلی با رنج و تأکید بر پافشاری برای عدالت. شرکتکنندگان همزمان شادی و اندوه را فریاد میزدند — شاد از دیده شدن صدای فلسطین، نگران از آیندهٔ کودکان و سرنوشت صلح
نخستین سخنران، سامی، با اشاره به سیاستها و عملکرد رژیم اسرائیل گفت:
آنها با دروغ و تهمت، پاکسازی قومی میکنند؛ ما را میکشند و شکنجه میدهند و بعد میگویند به این سرزمین تعلق نداریم. ما اینجا هستیم تا بگوییم ما عرب و فلسطینی هستیم، رشد میکنیم و هر روز بیشتر میشویم. هدف ما انتقام نیست؛ عدالت است. مسیر عدالت را مردم فلسطین خواهند پیمود، نه کسانی که ما را میکشند.
او تأکید کرد که مقاومت و حمایت بینالمللی ادامه خواهد داشت و افزود:
ما به حمایت شما نیاز داریم. مقاومتمان در فلسطین و در خیابانهای اروپا نوشته خواهد شد.
در میان سخنرانان، یوران، مردی ناشنوا، بر صحنه آمد. او با کمک مترجم سخن گفت و از حاضران خواست بهجای کف زدن، دستهایشان را در هوا تکان دهند تا حمایت خود را از مردم فلسطین نشان دهند.
متن سخنرانیاش کوتاه بود، اما قلبش با مردم فلسطین پیوند خورده بود و پژواک سکوت او از هر فریادی در حمایت از کودکان فلسطین رساتر بود.
او نسلکشی را محکوم کرد و گفت: «حتی اگر صدا نداشته باشم، صدای من در دستان شماست.
سه زن از سرنشینان کشتی بشردوستانه صمود — لورا، کاراباس و زنی دیگر که نامش را متاسفانه فراموش کردم متولد سوئد بود — که توسط نیروهای اسرائیلی توقیف و بازداشت شده بودند، تجربههای خود را بازگو کردند
لورا گفت:
دلم برایتان تنگ شده بود. ما در مسیر کمک به مردم فلسطین بازداشت شدیم. بدن ما زیر خشونت قرار گرفت، اما اگر آن نافرمانی و آن سفر نبود، جهان شاید هیچگاه صدای ما را نمیشنید. خشونت علیه بدن ما ابزاری بود برای تحقیر، اما در برابر آنچه زنان فلسطینی هر روز تحمل میکنند، ما انگار در شرایط “ویژهای” زندگی میکردیم. آنها ماهها بدون ملاقات، بدون وکیل، و با تحقیرهای مداوم زندگی میکنند. هدف، شکستن مقاومت است.
از منظر من و بر پایهٔ آنچه نظریهپردازانی چون نانسی فریزر و سیلویا فدریچی گفتهاند، بدن زن در نظام سلطه ابزاری برای کنترل و تحقیر است.
در روایت لورا و دیگر بازداشتشدگان، مأموران اسرائیلی روسری و حجاب زنان فلسطینی را از سرشان میکشیدند؛ حرکتی که نهفقط خشونت فیزیکی، بلکه بخشی از پروژهای سیاسی برای شکستن مقاومت و عزت آنان است.
لورا این مشاهدات را از تجربهٔ شخصی خود در زندان اسرائیل با زبانی ساده و بیپیرایه بازگو کرد.
برای من، شنیدن این سخنان معنایی فراتر از گزارش داشت؛
به من آموخت که تئوری، اگر از میدان جدا شود، به تکبر و خودبینی بدل میگردد؛ اما وقتی در پیوند با عمل جمعی و رنج انسانها قرار گیرد، به عشق، همدلی و آگاهی زنده تبدیل میشود.
در میدان اودنپلان، این پیوند را دیدم — جایی که اندیشه در عمل جاری بود و همبستگی، از دل تجربه زاده میشد.
کاراباس، که او نیز از بازداشتشدگان کشتی بود و خود را روانشناس معرفی کرد، گفت:
من روانشناسم و نمیخواهم حرف تکراری بزنم. در آن نافرمانی، با وجود اختلاف دیدگاهها، هرجا لازم بود متحد شدیم. هدف ما برهم زدن ساختار قدرت و شکستن محاصره بود و ادامه خواهیم داد. هیچ قدرتی نمیتواند روحیهٔ مبارزه را متوقف کند. هیچکس آزاد نیست، تا زمانی که فلسطین آزاد شود.
زن سوم، که اهل سوئد بود و خود را یکی از سرنشینان کشتی معرفی کرد، سخنانش را با صدایی آرام اما محکم آغاز کرد:
«من در سوئد به دنیا آمدم؛ کشوری که همیشه امنیت را بدیهی میدانستم. اما در این دو سال فهمیدم امنیتی که بر پایهی سکوت و همکاری با ستمگران ساخته شود، امنیت نیست، بلکه توهمی است که بر رنج دیگران بنا شده. امروز میدانم کشوری که در نسلکشی شریک است، حتی اگر خود را بیطرف بنامد، بیگناه نیست.»
او گفت که در زندان اسرائیل، از گمرک تا نگهبان و پلیس، خشونت و تحقیر ساختاری را تجربه کرده است.
وقتی از مسئولان سفارت سوئد کمک خواست، ایمیلی به مادرش فرستاد که در بازگشت، متوجه شد بخشی از آن با لیزر پاک شده بود.
با شگفتی پرسید:«چه چیزی در ایمیل من باعث ناراحتی شد؟ آیا گفتن حقیقت جرم است؟ آیا کمک به کشتی بشردوستانه برای رساندن غذا و دارو به مردم محاصرهشده جرم است؟
او سپس رو به جمع گفت:«دولت سوئد نه تنها با ترس، بلکه با حمایت اقتصادی، صادرات اسلحه و تبلیغات رسانهای در این نسلکشی شریک است — با فرهنگی از سکوت که واقعیت را
وارونه جلوه میدهد.
من آموختم که امنیت، در جهانی که بر نابرابری و سلطه بنا شده، امتیازی طبقاتی است. ما زنان وقتی در میدان هستیم، تازه میفهمیم معنای واقعی امنیت چیست از اینکه امنیتِ واقعی از همدلی و اتحاد میآید، نه از دیوار و قدرت دولت»
این سخن او یادآور تحلیل پییر بوردیو است؛ آنجا که امنیت و ثبات در جوامع سرمایهداری را نوعی «سرمایهٔ نمادین» میداند — امتیازی که بر پایهٔ حذف و انکار دیگری ساخته میشود.
در میدان اودنپلان، او این نظریه را بیآنکه نامش را ببرد، با بدن و تجربهٔ خود معنا کرد.
در طول مسیر، شعارهای «عدالت برای فلسطین» و «محاصره باید شکسته شود» بارها تکرار شد. گروهی از هنرمندان با اجرای تئاتر خیابانی، تصویر مادری را بازآفرینی کردند که با دو فرزند خود، بیخانه و بیپناه، در پی راهی برای زنده ماندن است.
در میدان آدولف، پیش از اجرای موسیقی، پسر جوانی از مبارزان چپ سخن گفت.
او با صدایی لرزان اما پرشور از تجربهٔ خود در اردوگاههای سوریه و لبنان گفت؛ از کودکانی که زیر بمباران زاده شدند و از مادرانی که در زندانها، با دستان خالی، از فرزندانشان پاسداری کردند،
در حالیکه آب و غذا را بر آنان بسته بودند.
او گفت:«اما بگذارید بگویم — در تمام تجاوزات قبلی میدانستیم آتشبس به معنای پایان اشغالگری نیست، و اشغالگر هرگز از جاهطلبیهایش دست نمیکشد. با اینهمه، مقاومت زنده است و پیروز خواهد شد.
پرچمها هنوز در باد میرقصیدند که شارلوت، خوانندهٔ اپرای سوئدی، بر صحنه آمد و قطعهای در ستایش زندگی و آزادی اجرا کرد بعد، ماری از آمریکای لاتین، با زبانی آمیخته از اسپانیایی و انگلیسی، ترانهای مردمی خواند — سرودی از رنج و امید ملت فلسطین
تظاهرات ۱۱ اکتبر نشان داد که همبستگی با مردم فلسطین در جامعهٔ سوئد زنده است؛ از فعالان عرب و فلسطینی گرفته تا شهروندان سوئدی که با نگرانی از تداوم خشونتها به خیابان آمده بودند جمعیت با احساس همدلی، امید و یکدلی، آرامآرام میدان را ترک کرد — با وعدهٔ بازگشت در شنبهٔ آینده، تا فریاد عدالت خاموش نماند.