محمدرضا پهلوی، همان «آیتالله کراواتی»، هیچ نسبتی با سکولاریسم و آزادیخواهی نداشت. او با تمام قدرت در مسیر اسلامیزه کردن جامعه قدم برداشت و دست در دست روحانیت، پروژهای واحد را پیش برد: ساختن جامعهای مطیع، بیقدرت و دور از رادیکالیسم اجتماعی.
شاه با ظاهرِ «مدرننمای وابسته» خود را چهرهای پیشرو جلوه میداد، اما در عمل یکی از اصلیترین حامیان نهادهای مذهبی بود. از ساخت هزاران مسجد و ریختن بودجههای کلان در جیب آخوندها گرفته تا باز کردن درِ تلویزیون برای نوحه خوانها؛
از نوحهخوان درباری تا آخوند مخصوصِ دعاخوان، عقدخوان و خطبهخوان، تمام این چهرهها بخشی از دستگاه مذهبیِ پروردهٔ رژیم پهلوی بودند.
از شرکت خودش در مراسمات مذهبی گرفته تا گسترش علوم اسلامی در مدارس، همهاش برنامهای حساب شده برای خفهکردن پویایی آزادیخواهانهٔ جامعه بود.
نوحهخوانهای دربار، روحانیونِ عزیزدردانهٔ حکومت، و سیاستهای مذهبی پرور رژیم پهلوی همگی قطعات یک پازل بودند:
پروژهٔ مشترکِ ارتجاع شاه و شیخ علیه جامعهای آزاد، برابر و رادیکال.
همین پهلوی که امروز بعضیها تلاش میکنند او را رنگ و لعاب سکولار بزنند، همان کسی بود که با تمام قوا به جنگ هر صدای آزادیبخشی رفت: زندانها را پر کرد، شکنجه را نهادینه کرد، و خون شریفترین انسانهای چپ، کمونیست و آزادیخواه را بر زمین ریخت.
پهلوی راه را برای جمهوری اسلامی صاف کرد. او اولین ضربهها را به سکولاریسم زد و روحانیت را تقویت کرد. جمهوری اسلامی فقط ادامه و تکمیل همان پروژه بود، اینبار با عمامه به جای کراوات.
ارتجاع شاه و شیخ دو شکل متفاوت از یک دشمن واحد بودند:
دشمن آزادی، دشمن برابری، دشمن جامعهٔ مدرن و رادیکال.
ههژار علیپور
۱۸ نوامبر ۲۰۲۵
