خشونت علیه زنان یکی از پایدارترین اشکال سلطه در جهان است؛ خشونتی که هر سال صدها هزار زن را در خانه، محیط کار، خیابان و ساختارهای سیاسی و اقتصادی قربانی میکند. گرچه اشکال خشونت در کشورها متفاوت است، اما ریشهٔ آن در ساختارهای قدرت قرار دارد، نه در رفتارهای فردی. با نگاهی به ایران، روشن میشود که این خشونت افزون بر بعد طبقاتی، دارای ماهیتی ایدئولوژیک–قانونی نیز هست؛ امری که شدت و دوام آن را افزایش میدهد
بنا به گزارشهای سازمان ملل بیش از ۵۰ هزار زن سالانه قربانی قتلهای خانگی و جنسیتمحور میشوند.
نانسی فریزر نظریه پرداز سوسیالیست -فمنیست نشان میدهد که سرمایهداری با بیرونراندن کارِ مراقبتی به حاشیه، زنان را در موقعیت وابستگی اقتصادی و در معرض خشونت قرار میدهد.
در ایران، این وابستگی با قوانین محدودکنندهٔ اشتغال، حق خروج از کشور، حق طلاق و مالکیت بدن تشدید شده ،خانه به مکانی تبدیل شده که در آن زن وابسته به مرد است وخانواده نقش مالک یا قیم را دارد،قانون بهجای محافظت، این نابرابری را تقویت میکند. در چنین ساختاری، خشونت خانگی تنها یک رفتار فردی نیست؛ بلکه عملکرد سیستم برای کنترل و بازتولید نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی است، همانگونه که نانسی فریزر تأکید میکند
.در همین ارتباط کلارا زتکین از منظر تاریخی نشان داد که ریشههای ستم زنانه پیوند تنگاتنگی با مالکیت خصوصی و تقسیمات طبقاتی دارد؛ وابستگی اقتصادی زنان به نهاد خانواده موجب میشود که کنترل و خشونتِ مردانه در بستر نابرابری طبقاتی تقویت شود. .
 خشونت در عرصهٔ جهانی نشان میدهد که علاوه بر ساختارهای اقتصادی، عوامل فرهنگی نیز نقش تعیینکننده دارند. همانگونه که گرامشی تأکید میکند، ایدئولوژی و فرهنگ ابزارهای اصلی تثبیت سلطهانداو دربارهٔ هژمونیِ فرهنگی میگوید سلطه فقط با زور اعمال نمیشود؛ بلکه وقتی گفتمانهای هژمونیک (مثلاً نرینهمحوری یا مشروعیتِ «ناموس») در خانواده، رسانه و نهادهای آموزشی و قضایی نفوذ کند، خشونت بهطور نظاممند مشروعیت مییابد و تا زمانی که گفتمان مقاومت و بدیل فرهنگی شکل نگیرد، تغییر پایدار رخ نخواهد داد .
بل هوکس، فمینیست رادیکال-چپ، خشونت را ابزاری برای پیشبرد پدرسالاری میداند.
بهزعم او سیستمهای سیاسی و فرهنگی مردسالار میکوشند:
اطاعت زن را از طریق ترس تضمین کنند
• بدن زن را به سرمایهٔ اخلاقی و جنسی کنترلشده بدل کنند
خشونت را امری طبیعی و ناشی از نقش جنسیتی معرفی کنند
در ایران، ایدئولوژی رسمی نهتنها خشونت را سرکوب نمیکند، بلکه با قوانینی چون:عدم جرمانگاری خشونت خانگی،مجازاتهای سبک برای قتلهای ناموسی،
• تبعیض در حق طلاق و حضانت،تبعیض در شهادت و ارث،زمینه را برای تداوم آن فراهم میکند.
این همان پدرسالاری ساختاری است که هوکس دربارهٔ آن هشدار میدهد
اگر خشونت در جهان ترکیبی از سرمایهداری و پدرسالاری است، در ایران یک لایهٔ اضافی وجود دارد: قانون و ایدئولوژی رسمی که خود بازتولیدکنندهٔ تبعیضاند بر اساس گزارشهای رسمی و نیمهرسمی در ایران:
حداقل ۶۰٪ از قتلهای زنان در ایران خانگی یا ناموسی طبقهبندی میشود.سازمان پزشکی قانونی ایران اعلام کرده که خشونت خانگی طی دههٔ اخیر روند افزایشی داشته.
• پژوهش مرکز امور زنان ریاستجمهوری (۱۳۹۶) نشان میدهد ۲۶٪ زنان ایرانی در طول زندگی خود حداقل یک شکل خشونت شدید خانگی را تجربه کردهاند.
• در استانهای سیستان و بلوچستان، خوزستان، کردستان و هرمزگان نرخ قتلهای ناموسی بهطور قابل توجهی بالاتر از میانگین کشوری است.
این ارقام نه پدیدههای فردی، بلکه نشانههای یک ساختار اجتماعی–ایدئولوژیک خشونتزا هستند. و در ایران این ساختار با قانون و ایدئولوژی دینی–سیاسی رسمی تقویت میشود.بنابراین، برای کاهش خشونت علیه زنان در ایران
اصلاح رفتار فردی کافی نیست؛بلکه باید ساختار حقوقی، اقتصادی و ایدئولوژیک دگرگون شود:
از جرمانگاری خشونت تا لغو تبعیضهای قانونی و پایاندادن به کنترل ایدئولوژیکِ بدن زنان، همگی بخشی از راهحلهای ساختاریاند؛ اما این راهحلها زمانی کامل میشوند که به واقعیت معیشت و جایگاه طبقاتی نیز گره بخورند. تا زمانی که فقر، ناامنی اقتصادی و وابستگیهای معیشتی بهعنوان ابزارهای سلطه بازتولید میشوند، زنان بهویژه زنان طبقات فرودست در معرض سطوح عمیقتری از خشونت و بیقدرتی قرار میگیرند. بنابراین، بهبود شرایط اقتصادی، کاهش نابرابریهای طبقاتی و تضمین استقلال مالی زنان باید بخش جداییناپذیر هر برنامهٔ تحول ساختاری باشد.
