در نوشته فوق سعی بر آن دارم که ضربات سال 60 را که بصورت مبهم و به شکل پازل پراگنده و پاشیده ای خود را می نمایند بصورت مختصر اشاره ای داشته باشم تا شاید بتواند تجربه ای برای آن دسته از عزیزان و جوانانی باشد که گام در راه مبارزه برای اهداف انسانی و بهتر زیستن بر می دارند . و همچنین پاسخی باشد برای آندسته ازهوداران انقلابی گذشته که هنوز اعتقاد دارند رهبران سازمانها که خود اعتقاد به مخفی کاری داشتند پس چگونه اگثرا به دام دشمن افتادند واین نتیجه گیری را میکنند که رهبران و کادرها اصول و ضوابط امنیتی رابه درستی رعایت نکردند و ضربه خوردند. و سوالهای بیشماری از این دست که متاسفانه جواب قانع کننده و قابل پذیرشی ازجانب هیچ گروه سیاسی تا کنون ارائه نشده است و حتی بیشتر به دست فراموشی سپرده شده است .وبه شکل جسته و گریخته و پراکنده توسط افراد و نیروهای متعهد بدان اشاره شده است که میتوانم به نمونه هایی اشاره داشته باشم که در حوزه امنیتی موثر است . کتاب حلقه گمشده سیروس نهاوندی نوشته باقر مرتضوی و مصاحبه آرش شاه تیموری در رادیو همصدا با احمد فراستی رئیس عملیاتی ساواک که زیر نظر پرویز ثابتی خط ایشان را کاملا به پیش میبرده و هم اکنون نیز ادامه داردو همچنین به مصاحبه پرویز معتمد و دادرس و از این دست گماشتگان سازمان سیا که چند سالی است آرام آرام و آهسته سر و کله شان جسته و گریخته آشکار می گردد و در جهت پنهان ساختن واقعیت می باشند و در واقع به نوعی نقش خاک پاشیدن به چشم کمونیستها و مبارزین انقلابی را دارند دریگی از این مصاحبه ها با تناقضاتی که احمد فراستی از خود نشان میدهد و با زیرکی میخواهد هنوز نقش سیروس نهاوندی در ضربات بعد از قیام 57 را پرده پوشی نماید و با شتاب و دروغ میخواهد نقش آن را پنهان سازد و تاکید من بر این است که باید دقت نمود که بخش مسلط ساواک که زیر نظرمستقیم سازمان سیا و موساد عمل میکردند هنوزوهنوز تشکیلات خود را حفظ نموده وفعالیت دو چندان دارند تنها آن بخش از مهره های خود را از کشور خارج نمود که علنی شده بودند وبرای حفظ کل تشکیلات ساواک وقط آن دسته ای را به تیغ سپرد که در شعبه بازجویی شلاق بدست بودند ولی بخش عمده و موثرآن را دست نخورده برای ادامه کار همچون دیگر نهادها و ارگانهای نظامی و دولتی در اختیار جمهوری اسلامی گذاشت و تنها اداره و دفتر و دستک خود را در خانه های امن و از پیش تعیین شده مستقر ساخت و فعالیتش را با برنامه از پیش تعیین شده ادامه داده است و سازمان یافته تراز گذشته از نیروهای نا آگاه و لمپن که برایش نقش سرباز پیاده را بازی می کردند برای دستگیری و سرکوب در آینده تدارک می دیدند ولی نقش عمده و اساسی را طی اسامی و لیستی که ساواک از سال 55 تهیه دیده بود که اگثرا افراد سیاسی چپ که میتوانستند در حرکتهای مردمی و سازماندهی آنان نقش بسزایی داشته باشند و حرفی برای گفتن در مبارزه طبقاطی در آینده را داشتند تدارک دیده و نقشه مند کروکی و روابط خانوادگی آنها را نیز در دستور کار تیم تعقیب و مراقبت قرار می دهد و در واقع تحت نظر داشتن مبارزان انقلابی که می توانند در شرایط سخت و دوران طوفانی موثر و مفید واقع شوند . متاسفانه این پازل نشان میدهد قبل از آزادی از زندان زیر نظر قرار داشتند و پس از آزادی تحت تعقیب و مراقبت شدید پس از فردای روز آزادی قرار گرفته بودند و به یک کلام باید بگویم تشکیلات سازمانیافته ساواک شکل و طرح و برنامه از پیش تعیین شده را همچنان حفظ نموده بوده است و در کل بخش داخل و خارج ساواک هماهنگ و باتشکیلات با برنامه در خدمت سرکوب نیروهای چپ می بوده و میباشند و تمام سرکوبهای نیروهای انقلابی به پیش از انقلاب 57 توسط سازمان ساواک زیر نظر دستگاههای اطلاعاتی سیا و موساد برنامه ریزی شده بوده است که پس از قیام منسجم تر و تا مقطع سال 60 تنها متمرگزبر تعقیب و مراقبت و شنود تلفن فعالین سیاسی نیروهای عمدتا بر روی نیروهای سیاسی چپ بوده است. که از پیش بعنوان نیروهای اصلی نا آرامی در آینده و انقلاب مشخص شده بود که نقش شریان اصلی را داشته اند و می توانند داشته باشند و در حال حاضر فعال می باشد . آنچه بنام دفتر اطلاعات نخست وزیری و یا تحقیق و اطلا عات نخست وزیری بعد از قیام مطرح می شود . تنها شعبه علنی و اجرایی بوده است که نقش ارتباط دوایر دولتی در زمینه اطلاعاتی را داشته است و اداره زندانها و دستگیریها ی نیروهای سیاسی و یورشها در همان خانه های امن ساواک تصمیم گیری می شد واجرا و عمل را به جمعیت موتلفه اسلامی که نقش بازوی اجرایی را که خود ساواک قبل از انقلاب آنان را با تیز هوشی سازماندهی کرده بود می سپارد و باید تاکید کنم که این نیروی گشتاپو و آدمخوار از سال 56 سازماندهی شده بوده است اسناد و فعالیت آندوره جمعیت موتلفه اسلامی که جسته و گریخته آشکار گردیده حکایت از این دارد و می شود به فعالیت امثال حاج جوهری فرد یا حاج داوود کریمی و حاج مهدی عراقی و امثالهم که بیشما ر هستند بر شمرد و از این دست ارازل و اوباش بسیار وجود داشته است که ساواک دست آنها را باز گذاشته و خط دهی میکند و یا به پیاده سربازهای بسیار دیگری همچون سعید حجاریان یا امثال عباس عبدیها .یا عمالدین باقی ها و لاغیرها را بر شمرد و اشاره کرد من به هیچعنوان نقش اینان و امثال این دریوزگان تاریخ را در سرکوب نیروهای انقلابی کم نمی دانم . اما کودکانه و بچگانه است که اگر بپذیریم که امثال جغدهای شومی همچون عزت شاهی ها یا کرکس و کفتار کثیفی همچون لاجوردی ها که هنوز با چرتکه رفت و شد را حساب می کردند و بسیار خرفتر و احمقتر از آن بودند تا بتوانند رفقای به خون نشسته چپ را شناسایی و دستگیر کنند . نامه های عزیزان محسن فاضل و زنده یاد تقی شهرام به ما باید هشداری باشد که در هنگامی که این دو عزیز در تدارک خارج شدن بودند دستگیر می شوند. این بدان معنا است که از تور تدارک دیده توسط پلیس اطلاعاتی در حال خارج شدن هستند .
د
روی سخن من تاکیدا با نیروهای سیاسی چپ آن دوره می باشد .که بخشی از آن توانستند خود را در خارج از کشور بازسازی نمایند و یا به شکل پراکنده و متفرق هستند تنها و توانستند با خلاقیتهای فردی و با تیز هوشی توانستند امکانات لازم را تدارک دیده و از تور پلیس واز دست جلادان جمهوری اسلامی جان سالم به در برند و پراکنده خارج شوند به اعتقاد من در آن مقطع تمام امکانات تشکیلاتی همه سوخته بودند و پلیس بر همه آنها اشراف کامل داشته است . د.
درس مقدماتی علم دیالکتیک به ما می آموزد که از نقاط ضعف و نقاط قوت گذشته درس بگیریم و با برسی حرکتهای عملی و تئوریک گذشته بتوانیم برنامه عملی و تئوریک آینده را بر اساس آن پی ریزی نمائیم وبی سبب نبوده است که آنانی که دستی از نزدیک بر آتش داشته اند تاکید بر آن دارند که گذشته چراغ راه آینده است و همچنین بیهوده نخواهد بود که اگر بگویم بین ما نیروهای چپ متاسفانه بین عمل و نظر همیشه فرسنگها فاصله بوده است و نمی توانیم درسهای لازم را ازگذشته بگیریم .
وبدین خاطر متاسفانه چپ انقلابی بعد از 40 سال هنوز یک جعمبندی منسجم و مشخص از گذشته خود ارائه نداده است که دارای اهمیت حیاتی و تعیین کننده است . سازمانهای سیاسی چپ در مقطع سال 60 از امکانات نسبتا بدی برخوردار نبودند و از نظر کمی وکیفی حداقل می توانست رهبران و کادرهای اصلی را پوشش دهد و از تیر رس دشمن خارج سازد تا عقب نشینی سراسیمه صورت نگیرد تا بتواند حفظ نیروگردد تا باز سازی براساس شرایط کاملا مخفی صورت گیرد . اکثر تمام رهبران و کادرهای انقلابی سازمانهای چپ در مقطع سال 60 تمام ضوابط و اصول امنیتی را به شکل دقیق و کاملا آگاهانه تا انجائیکه به آنها شناخت و آگاهی داشتند رعایت کرده و بر اجرای ضوابط امنیتی اهمیت داده و از نظر دور نمی داشتند . اما ضربات دشمن با برنامه و هر بار با دامنه وسیعترانجام می گرفت و این خود بر ابهام و کیجی و گمراهی رفقا می افزود و در هاله ای از ابهام باقی می ماند و عملکرد غافلگیرانه دشمن ناباورانه تمرکز فکری را ازرفقا سلب می نمود . پس این تناقض و ناهمگونی در کدام عرصه ریشه داشت که بعنو.ان پاشنه آشیل چپ گردیده بود غافل از اینکه تمام امکانات سوخته و همه از گذشته در تور پلیس می باشیم و این توری بود که ساواک به کمک جمهوری اسلامی آن را اجرایی کرد . برای پاسخ بدین امر به نکاتی از زندگی درگذشته اشاره میکنم تا به آنچه که میتواند به واقعیت نزدیک باشد تا شاید بعد از 40 سال لازم به برسی و باز نگری دوباره داشته باشد .
بدون شک همه به این اعتقاد داریم که امپریالیزم جهانی به شکل پیچیده و با برنامه و امکانات وسیع در هر کشوری براساس داده ها و دریافتهای خویش برای مهار مبارزه طبقاتی و انحراف آن برنامه های کو.تاه مدت و بلند مدت را به اجرا می گذارد عملکرد آن در کشور ایران نیزاز این قاعده مستثنی نبوده است و از سال 55 برای کنترل و دگرگونی در کشور ایران برای کنترل مبارزات مردمی خود را فعال ساخته بوده است که با روی کار آمدن جیمی کارتر اجرایی می گردد و خود نظام سلطنتی نیز بر این امر واقف بوده است امپریالیسم با توجه به تلاطمات اجتماعی در اعماق جامعه که در حال غلیان بود است و می رفت تا نارضایتی ها در جامعه شکل گیرد و سازماندهی یابد . لاجرم برای ربایش انقلاب از دست طبقه کارگر و توده های زحمتکش و انحراف دادن آن به سمت و سوی دلخواه خویش طرحهایی را به اجرا گذاشته بود که توسط افراد وابسته به خودش که در نظام سلطنتی دارای پست و مقامهایی بودن عملی و اجرایی می گردید که آشکارترین آن روابط هابزر در انتقال قدرت در ارتش و حوزه نظامی است ارتباط هایزر با تیمسار قره باغی و تیمسار فردوست و مقدم و حتی ارتباطهای ایزایی و گم راه کننده داشته است بطوری که حتی دستگاه سلطنت را گمراه میکند تا بتواند در وضعیت آچمز قرار دهد. اما آنچه به بحث ما مربوط می شود گزارش پرویز ثابتی در سال 55 به جمشید آموزگاراست که حکایت از آن دارد که اوضاع کاملا تحت کنترل است و جای هیچگونه نگرانی نیست و امروز بر خلاف گذشته بیانات خود را وارانه ارائه می دهد ولی بیان نمی کند که برنامه ای توسط سیا در زمینه امنیتی برای اجرا به من پرویز ثابتی محول شده است و این طرح را لاپوشانی میکند و زمینه را گام به گام به نفع فعالیت نیروهای مذهبی واپسگرا مهیا می کند و با طرح و برنامه ای از پیش تهیه شده فضا را کاملا در اختیار مذهبیون جمعیت موتلفه اسلامی می گذارد و دستگاه اطلاعاتی موازی ساواک را در پنهان فعال می سازد و تمام نیرو و امکانات را تنها روی شناسایی و تعقیب و مراقبت روزانه عناصر فعال چپ متمرکز می سازد خود دستگاه سلطنت را نیز در وضعیت آچمز قرار می دهد . ساواک با نخست وزیری بختیار به ظاهر و اسما منحل شد ولی عملا درکار شناسایی و ترسیم چارتهای تشکیلاتی بود و سازماندهی شده خود را در خانه های امن مستقر می سازد و بعد از قیام 57 نیزبرنامه خود را پیش می برد و با حفظ مدیریت و برنامه در جمهوری اسلامی ادقام شد ولی کماکان مدیریت و رهبری اطلاعاتی را حفظ نموده و به کار خود ادامه داد . مشخصات و تمام بیوگرافی زندانیان سیاسی مقاوم که در زندان روحیات مقاومت و انقلابیگری داشتند همه و همه از پیش مشخص و بعد از آزادی از زندانهای دوره سلطنتی شدیدا تحت تعقیب و مراقبت قرار داشتند و به بیان ساده تر باید گفت تور تعقیب و مراقبت و شنود تلفنهای فعالین سیاسی بخصوص چپ در دستورهمان ساواک بعد ازقیام قرار داشت . میتوان گفت نیروهای چپ همگی بعد از زندان با برنامه ریزی دستگاه اطلاعاتی ساواک تحت کنترل بودند .
1/ سال 59 من با برادر ارتشبد طوفانیان بنام امیر طوفانیان در یک کارخانه در محلی همکار بودم و گاهی مرا از محل کارم تا نقطه ای از جاده قدیم کرج می رساند و وقتی من صحبت می کردم ایشان می لرزید و فقط می گفت چیزی نگو زیرا تونمی دانی در زندان اوین چه میگذرد تا اینکه یک روز به من گفت دامادمان دارد در زندان اوین کار میکند و دارد سیستم زندان اوین را کامپیوتزی میکند و آنموقع کامپیوتر برایم شی ناشناخته بود نمی دانم دامادشان همان فردوست بود یا شخص دیگری این صحبت مربوط به اواسط سال 59 می باشد دقیقا یکی دو ماه از انقلاب فرهنگی گذشته بود و در آن مقطع من تازه از یکی از شهرهای خوزستان از سازمان رزمنده گان در راه آزادی طبقه کارگر جدا شده بودم و در تهران مستقر شدم و تازه بحث هایی داشتم و در پیوستن به راه کارگر بودم
2/ در راه کارگر رفیق هم حوزه من شخصی قرار گرفت بنام مستعار 0 از زندانیان سابق که یکبار سابقه 2 سال زندان را در سال 50 داشته است و بعد از آزادی پس از دستگیری رفیق شهید گرسیورز برومند که در آنموقع روزنامه ها اعلام می نمایند که گرسیورز در زد وخورد خیابانی کشته شده است و این رفیق 0 هم حوزه نقل میکند که بعد از 4 روز من نیز دستگیر شدم وزندان ابد گرفتم رفیق 0 نقل میکرد که چند ماه قبل از دستگیری طی قراری که از روابط مهندس کرسیورز بود به خانه ای چشم بسته برده شدم و با شخصی روبرو شدم که قرار بود در تشکیلاتشان قرار گیرم و بحث کوتاهی داشتم حول چین و شوروی و سوالاتی که از من شد و کوتاه بود رفیق 0 معتقد بود طرف مقابل بحث من فکر میکنم سیروس نهاوندی بوده است تا اینکه سال 55 دستگیر گردید و گویا رفیق 0 در زندان از روحیه خوبی برخوردار نبوده و در زندگی کمونی شرکت نمی کرده و رفیق مسئول حوزه با نام مستعار 1 که از زندانیان سیاسی رژیم گذشته بود از رفیق 0 شناخت داشت و با رفیق زنده یاد حسن اردین در ارتباط بود . رفیق 0 در سال 60 به خط انحلال طلبی کشیده شد و من با رفیق 1 چند قرار داشتم تا اینکه رفیق 1 توسط ناصر یار احمدی در خیابان ستار خان شناسایی گردید و بعد از 5 یا 6 ماه آزاد گردید و سپس بعد از مدت کوتاهی از کشور خارج کردید . آنچه بر روی آن تاکید دارم رفیق 0 هیچگاه دستگیر نگردید و در سال 63 دوباره در حاشیه کمیته با تمایل خویش در حد استفاده از امکانات قرار گرفته بود.
خود من در سال 56 در خوزستان با حوزه ای ارتباط داشتم که 109 شماره از نشریه شفق سرخ برای مطالعه در اختیار حوزه بود ویک روز مرا با شخصی بنام مستعار پرویز روبرو کردند تا باهم گفتگویی داشته باشیم و بعدا یکی از روابط که 3000 پوند انگلیس پول حوزه را برداشت و متواری شد که بعدها یکی از دوستان که به سازمان مجاهدین پیوست و در سال 63 با همسرش در زندان اوین اعدام گردید به یکی از افراد حوزه اطلاع داده بود پرویز در یکی از تجمعات سازمان فدایی در سال 59 در خیابان انقلاب دیده شده است
3/ از همان فردای انقلاب در مخابرات قسمت دستگاها بر روی بعضی از شماره تلفنها آلارم بسته بودند تا هنگام تماس به ماموری که مراقب بود با روشن شدن چراغی هشدار می داد که ارتباط بر قرار شده است و تکنسینهای مخابرات حق نزدیک شدن به این آلارمها را نداشتند
4/ زندانیان سیاسی چپی که در زندان رزیم گذشته بریده بودن و روحیات خوبی در زندان نداشتند در رژیم جمهوری اسلامی چندان تحت مراقبت نبودند
5/ افرادی که در رژیم جمهوری اسلامی دستگیر می شدند اگر از زندانیان سیاسی سابق بودند بر اساس پرونده ای که از گذشته داشتند بیشتر براساس گزارشاتی که در پرونده آن موجود بودعمل می شد وبر این اساس در تور تعقیب مراقبت بودند
6/ ناصر نوذری تاسال 67 در ایران بوده است شکنجه گر معروف بنام رسولی و آقای پرویز معتمد در مصاحبه ها یش بر اساس دروغ برنامه ریزی شده دروغ میگوید و آدرس گمراه کننده میدهد
7/ شخصی که خود و برادر بزرگترش نیزدر بخش اطلاعات جاسوسی و ضد اطلاعات رژیم گذشته بود تا سال 80 با اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی کار می کرد و اکنون با خانواده در کانادا است و متولد مسجد سلیمان می باشد
8/ تمام رخنه و نفوذی های پلیس سیاسی با برنامه و از گذشته یعنی در همان رژیم سلطنتی برنامه ریزی شده بود همچون ناصر یار احمدی و مسعود بطحایی و دیگران که سیروس نهاوندی تاج سرشان بوده و است و شاید امروز در ایران پیر و خرفت گردیده باشد و بر هم سلف های خود همچون عزت شاهی در ایران و پرویز ثابتی در آمریکا پیوسته باشد ولی خط و برنامه اش همچنان در دستور کارقرار دارد
در خاتمه باید بگویم ساواک و سیروس نهاوندی با روابط تشکیلاتی که داشتند و ایجاد کرده و گسترش داده بودند هنوز در ایران این خط و برنامه پیش می رود و باید نیروهای انقلابی به جای تسلیم شدن و واگذار کردن عرصه میدان به آنها باید راه کارهای انقلابی با تکیه بر هنر و خلاقیتهای فردی عرصه داخل کشور را دگرگون کند
حسن اردین
25.03.2019