زنان از تهاجمات اخیر سرمایه داری علیه طبقه کارگر و تداوم روابط پدرسالاری به ستوه آمده و برانگیخته شد ه اند، و جنبشی به وجود
آورده اند که با آرایش و شیوه حیرت انگیزی به صحنه سیاست جهانی وارد شده اند. این جنبش عرصه مهمی از سیاست سوسیال
فمینیست ها را به خود اختصاص داده است. امروزه بر خلاف گذشته، ایده های فمینیستی در میان بخشی از جنبش های ضد
سرمایه داری مشاهده می شود، هر چند که هنوز هم انتقال این ایده ها به درون جنبش ها سخت دشوار است. جوانا برنر و نانسی
هولمستروم به بررسی این که چگونه فعالان سوسیال فمینیست به خواسته ها و مطالبات خود شکل می دهند، چگونه در عرصه توده ای
سازمان دهی می کنند، و رهبری طبقه کارگر، در میان بومیان و زنان روستائی/ حاشیه نشین را چگونه شکل می دهند، و بالاخره به
چگونگی فعالیت آن ها در میان گروه ها و جنبش های دیگر می پردازند.
به این منظور و برای ارزیابی درست و صادقانه در رابطه با انواع استراتژی های سوسیال فمینیستی، آن ها پرسش هایی را برای سوسیال
فمینیست های محافل آکادمیک و نیز فعالانی که در مبارزات مختلف درگیر اند، ارسال کرده و بر اساس دیدگاه های آنان و پاسخ های
دریافتی این مقاله )استراتژی های کنونی سوسیال فمینیست ها( تنظیم شده است. طیف گوناگونی از گروه ها، سازمان ها و افراد با سنین
متفاوت از نسل های سیاسی، با جایگاه های اجتماعی متفاوت و از ملیت های گوناگون انتخاب شدند. سوزان دی و گیزیلدا گوتیرز از
فعالان جنبش اشغال در شیکاگو و هودسن هستند، ایستر ویواس روزنامه نگار و جامعه شناس و از فعالان جنبش ایندیگنادو در اسپانیا،
مارتا اوجیدا کارگر سابق ماکیلادورا که از سال 6991 جزو هیئت مدیره اتحاد برای عدالت بوده، رزماری هنسی تئوریسین مارکسیست
که تالیفاتی در رابطه با مبارزات کارگری در شمال مکزیک و نیز مسائل جنسیتی دارد . الینی واریکاس تئوریسین سیاسی، محقق در
پاریس که در رابطه با فعالان یونانی فعالیت می کند، والنتین مقدم، متخصص زنان در خاورمیانه و شبکه فراملی فمینیستی که در
حمایت از مبارزه علیه سرمایه داری و پدرسالاری در سراسر جهان خدمات شایان توجهی ارائه می دهد. این دو محقق )جوانا برنر و
نانسی هولستروم( با همکاری با این طیف، تصویری از استراتژی سوسیال فمینیستی در مناطق مختلف ارائه می دهند، هر چند این
تحقیقات و ارزیابی ها به راحتی نمی تواند دیدگاه کاملی را نمایندگی کند، اما هنوز جنبه های کلیدی سازمان یابی سوسیال فمینیستی را
نمایان می سازد .
تعریفی که آن ها از سوسیال فمینیسم ارائه می دهند، تعریفی گسترده است، به طوری که شامل تمام فمینیست هائی )چه خود را با این
عنوان تعریف کنند یا نه( می شود که ستم طبقاتی را بنیاد تمامی ستم ها می دانند، اما در عین حال روابط قدرت سازمان یافته حول
امتیازات ویژه ای همچون )جنسیت، روابط جنسی، نژاد/قومیت و..( را تنها به ستم طبقاتی تقلیل نمی دهند. بلکه به این ستم ها به عنوان
جزئی جدائی ناپذیر و نظام یافته مربوط بهم می نگرند، وظیفه مهم سوسیال فمنیست ها تجزیه و تحلیل چگونگی درهم تنیدگی این
ستم ها و گسترش استراتژی های موثر برای پایان دادن به ستم برهمه زنان است. سوسیال فمینیست ها از جائی آغاز می کنند که همه
فمنیست ها شروع کرده اند: رهائی زنان باید توسط زنان به دست آید، اما نه به تنهائی. این، آن نقطه آغازی است که سوسیال
فمنیست ها را به ویژه علاقه مند به جنبش های فراگیر و سازمان دهی شده به وسیله طبقه کارگر برای طبقه کارگر، برای بومیان و زنان
حاشیه و روستائی می کند. با پیش برد روند خود سازمان یابی، با کاربرد شیوه ها و فعالیت های خلاقانه می توان بر شکاف ها و
تقسیم بندهای متعدد غلبه کرد و بدین ترتیب شیوه های کار با یک دیگر و دیدگاه های جدید برآمد می کنند.
سیاست ریاضت اقتصادی، رشد مشاغل پُرمخاطره و ناپایدار، خصوصی کردن دوباره وظیفه مراقبت، سبب تغییر شکل دوباره کار زنان،
خانواده ها و جماعت های شان )کامیونیتی ها یشان( شده است. برای برخی از جماعات و گروه های زنان برای مثال کارگران مکزیکی –
ماکیلادورا )کارخانه های مستقر در منطقه آزاد تجاری( این انتقال و تغییرات دهه ها پیش شروع شده است. و برای برخی جدیداً. اما –
در همه نقاط، مساله مهاجرت، سیمای وظیفه مراقبت را در داخل و خارج از خانوارها تغییر می دهد. اکثر مهاجران را زنان تشکیل
می دهند که مشاغلی نظیر نظافت، کمک های بهداشتی، پرستاری بچه را اشغال می کنند و یا به عنوان کارگران جنسی کار می کنند. و
این مساله اهمیت حمایت از سازمان یابی مهاجران و تاکید بر این نکته را ضروری می سازد که مهاجرت نتیجه توسعه / گسترش
سرمایه داری و تشدید آن در نتیجه ی سیاست های تعدیل ساختاری، توافق نامه های تجاری آزاد است، که سبب تخریب شرایط کاری،
افزایش فقر در شهرها، افزایش مادران تنها و بدتر شدن شرایط برای خانواده ها گردیده و زنان را تحت فشار برای مهاجرت قرار داده
است.
در کشورهای توسعه نیافته وضعیت کاری زنان حتی ناپایدارتر و بدتر از مردان است. مدل “ماکیلادورا ” در صنایع بیش تری در سایر
کشورهای جهان به کار گرفته شده است. راه حل سرمایه برای حل بحران تحمیل ریاضت اقتصادی و از بین بردن دولت رفاه بود که
به ویژه به زنان آسیب رساند؛ چرا که زنان بیش از مردان هم در رابطه با اشتغال )زنان بیش تری در بخش خدمات کار می کنند( و هم
دریافت خدمات در رابطه با نقش شان در خانواده به عنوان مراقبت کنندگان از خانواده و اعضای جماعت )کامیونیتی( به دولت وابسته
هستند.
سیاست ریاضت اقتصادی، با صعود جنبش های سیاسی بنیادگرایی مذهبی و محافظه کار پوپولیستی راست تشدید شد، نژاد و جنسیت
به اشکال پیچیده، در هم ادغام شد. بهار عربی با بسیج علیه ریاضت اقتصادی شروع شد اما سیاست طبقاتی را مستقیما در پشت صحنه
سیاسی قرار داد. سوسیال فمینست ها اکنون با یک چالش روبرو هستند: از یک سو اجتناب از بازگشت به سیاست های طبقاتی “چپ
قدیمی” که ستم نژادی ، جنسیتی، ملی را به عنوان بخش ادغام شده در ستم طبقاتی می دانند و از سوی دیگر، تلاش برای تقویت و
انتقال سیاست های طبقه کارگر، سیاست های ضدامپریالیستی و ضدنژادپرستی به درون تشکل های فمینیستی )در حال نبرد و مبارزه
علیه تقویت و تشدید مجدد جنگ علیه زنان(. بدین ترتیب در زمینه های مختلف، این سیاست ها اشکال متفاوتی به خود می گیرند، و این
استراتژی توامان همواره در مرکز سیاست های سوسیال فمنیست ها قرار دارد.
سازماندهی زنان کارگر
یورش سرمایه داری جهانی در اشکال گوناگون، تاثیراتی منفی بر زنان در نقاط مختلف جهان برجای گذاشته است. زنان فعالانه حتی
پیش از شناسائی رسمی “بحران” به مبارزه برخاستند، همان گونه که الینی واریکاس توضیح می دهد. “زنان و جوانان بیش از همه
به ویژه تحت تاثیر بیکاری و شرایط وحشتناک کار قرار گرفتند. در یونان از هر چهار زن، سه نفر بیکار است در حالی که از هر 4 مرد،
2 مرد بیکار اند. در دو دهه گذشته در سراسر اروپا شرایط کاری و حقوقی کارگران به طور قابل ملاحظه ای به ویژه در بخش خصوصی
تنزل یافته است. واریکاس هم چنین اشاره می کند که در سراسر اروپا سیاست دولت ها در پیوند با خانواده تحت عنوان “مصالحه و یا
توازن بین حرفه و زندگی خانوادگی”، زنان را مورد هدف قرار داده است. حتی هنگامی که زنان مشاغلی مثل مردان دارند، اما به عنوان
مادر آن ها را در رابطه با دولت قرار می دهند که کاملا با شرایط مردان متفاوت است.
بین “حمایت” و “حق” فرق وجود دارد. در این جا زنان به جای شهروند دارای حقوق، به موکلین یا ارباب رجوع های دولت تبدیل
می شوند. که این خود تبعیض جنسیتی است که در رابطه با سازماندهی برای کسب حقوق مشکل آفرین است. نژادپرستی مشکلات
عدیده ای به وجود می آورد، به این دلیل که مشروعیت مادری” اقلیت” قابل توجهی از زنان را زیر سئوال می برد، زنان را به آنانی که
شایسته و سزاوار حمایت از سوی دولت هستند و آنانی که لایق حمایت نیستند، تقسیم می کند. در رابطه با استخدام و مسکن، علیه
اقلیت های قابل توجهی از مهاجران و یا نسل اول اروپایی ها تبعیض خشن اعمال می شود. به فارغ التحصیلان جوان دانشگاه ها با سابقه
مهاجر بودن حتی به ازای کار در مشاغل مخاطره آمیز، دستمزد کم تر پرداخت می شود، آنان مجبور اند که مدارک تحصیلی و سایر
مهارت های خود را مخفی کنند .”
همان گونه که واریکاس اشاره می کند، اتحادیه ها در اروپا قادر به سازماندهی کارگران شاغل در” اشکال جدید کارهای غیرمعمول “
)که البته خیلی معمول شده است( نبوده و یا تمایلی به سازمان دهی آنان ندارند. که این خود در رابطه با مقاومت علیه نئولیبرالیسم
فاجعه بار است. و هم چنین در تجزیه کارگران به بخش های خصوصی و دولتی و معرفی کارمندان دولتی هم چون انگل های ممتاز در
تفرقه در میان طبقه کارگر نقش بازی می کند. بخشی از مشکلات به دلیل فساد اتحادیه ها و همکاری با احزاب حاکم است. مانند
اتحادیه پاسوک در یونان. و این در شرایطی است که گرایش به اتحادیه، اصلی ترین راه برای ورود به سیاست است. نداشتن صلاحیت
برای سازمان دهی کارهای ناپایدار و خطرناک حتی به اتحادیه های سابقاً قدرتمند و رادیکالی هم چون س ژ ت هم سرایت کرده است.
واریکاس هنوز هم این ملاحظه را طرح می کند که در چندین کشور اروپایی، مانند فرانسه و یونان، نسل جدید زنان هر چند نه –
منحصرا در بخش ها و سطوح گوناگون و در بخش خدمات در شرایط کاری مخاطره آمیزی مشغول به کار هستند، آن ها در جریان اخیر –
جنبش اتحادیه ای رادیکال فعالانه درگیر اند. برخی از آنان فمینیست هستند، برخی دیگر در جنبش های ” اعتراضی/خشم” شرکت
داشتند. کمپین همبستگی با کنستانتینا کونیوا در یونان مثال روشنی از چگونگی تقسیم کار جنسیتی در سطح جهانی، از مشکلات
زنانه شدن کارهای خطرناک و کارهای مهاجران و همکاری اتحادیه ها با سیاست مداران است. از سوی دیگر، تجزیه و تحلیل و
سازمان دهی خوب سوسیال فمینیست ها را نیز نشان می دهد. کونیوا یک اتحادیه گرای مهاجر)مورخ پیشین از بلغارستان که برای درمان
پسرش به یونان آمد(، اتحادیه کارگران نظافت و کار خانگی در آتیکا موسوم به PEKOP را پایه گذاری کرد.
نکته قابل توجه که واریکاس بر آن تاکید می کند این است که:
این اولین اتحادیه کارگران نظافت و کار خانگی است )که معمولا به عنوان خدمت کاران از آنها یاد می کردند و در نتیجه غیراتحادیه گرا
محسوب می شدند(. اتحادیه به این زنان )زنانی فرودست و تحقیر شده که می توانستند با این هویت معرفی شوند و به طور
موفقیت آمیزی خود را سازمان دهی کنند( دلگرمی و اعتماد به نفس می داد. موفقیت بی نظیر آن ها خشم سرمایه داران و مدیران را
برانگیخت. به همین دلیل مدیران ضربه سختی بر آن ها وارد کردند: اوباش، صورت زیبای این زن جوان را داغان و او را مجبور به
نوشیدن اسید سولفوریک کردند. آری شورش این “هیچ بودگان”، روسا را خیلی نگران کرد، سرمایه داران می دانستند که کسی از این
زنان دفاع نخواهد کرد.
کنفدراسیون اتحادیه یونان GSEE ، تهدیدات متعدد علیه کونیوا و پسرش را جدی نگرفت و در بخش تحقیقاتی خود از انتشار گزارش
در مورد شرایط کاری نظافت کاران امتناع کرد، تا هنگامی که پژوهش گران تهدید به انتشار آن در اینترنت )آنلاین( کردند. با وجود
بی تفاوتی پلیس و رسانه ها، گروه های فمینیستی بسیجی فوری را )در شب کریسمس( آغاز کردند. آن ها کمپین گسترده ملی و
بین المللی را به وجود آوردند که برای اولین بار شرایط کاری شبه بردگی این زنان را که مجبور به امضای قراردادهای سفید امضا از
سوی شرکت های استخدامی بودند آشکار کرد. واریکاس می گوید که ابعاد آشکارا جنسیتی و شیوه برخورد جنسیت گرایانه مجازات
به وسیله روسا، اراذل و اوباش، که اتحادیه گرایان نظافت کار و فعالان اولیه فمینست آن را تشخیص داده بودند )برای مثال تحقیر کار
زنان تمیز کار و تشابه و مقایسه آن با تحقیر و زیردستی موقعیت زنان، به ویژه زنان فقیر در جامعه(، با رشد و گسترش توانائی ها و دامنه
گزارشات کمپین به تدریج ناپدید شد. اتحادیه های پیشرو و چپ )در بهترین حالت بی تفاوت به فمینیسم( به تدریج اقدام به بسیج
کردند، آن ها به درستی بر استثمار کارگران و به طور کلی اقدام جنایت کارانه کارفرمایان و مساله مهاجر بودن آن ها تاکید کردند، هرچند
که بُعد جنسیتی رفتار با نظافت کاران و حمله به کونیوا را به دست فراموشی سپردند. از این رو عنصر اصلی جنسیتی و تقسیم کار
جنسیتی بین المللی را فراموش کردند.
به گفته واریکاس یکی از جالب ترین جنبش های چپ در یک سال گذشته در یونان “شبکه حقوق پناهندگان” بوده که از منابع فعال
پیروزی چپ رادیکال در یونان است. بسیاری از زنان و فمینیست ها در این جنبش درگیر اند. متاسفانه نه تنها همه زنان، بلکه حتی
همه فمینیست ها هم به اهمیت مبارزه با نژادپرستی از طریق به وجود آوردن این نوع اتحاد ها با مهاجرین پی نبرده اند. نژادپرستی یکی
از مهم ترین مشکلات بر سر راه دفاع قدرت مندانه و همه جانبه از دست آوردهای فمینیستی است. از آن جائی که کنترل زنان و تمایلات
جنسی آنان به عنوان پیش شرط و لازمه خلوص نژاد، ملت و غیره دیده می شود، جنسیت در مرکز نژادپرستی و تبعیض نژادی قرار
دارد. قابل توجه است که عمومی ترین سمبل تروریسم اسلامی همیشه زنی در لباس سیاه با روسری، یا حجاب یا حتی بورقه است
)به عنوان مثال نه مرد ریشو با بمب(. حتی زنان چپ هم در این رابطه یکسان نیستند، برخی در رابطه با خواهران خارجی شان که
احتیاج به رها شدن دارند با تحقیر برخورد می کنند.
البته این مساله ی پیچیده ای است. همان گونه که وال مقدم اشاره می کند، بسیاری از فمینیست ها از جمله فمینیست ها در جوامع و
اکثر کشورهای مسلمان، نگرانی مشروعی در رابطه با جنبش های بنیادگرای اسلام سیاسی دارند و از استراتژی های متفاوتی برای پاسخ
به آن ها حمایت می کنند.
سازماندهی زنان کارگر مکزیکی ماکیلادورا )منطقه آزاد تجاری(
کارگران ماکیلادورا در مکزیک، هم چون کارگران مهاجر نظافت در یونان، شکل تازه ای از سازماندهی را در پیش گرفتند و از
سنت های اتحادیه های اغلب جنسیتی رسمی مکزیک دوری گزیدند. “اتحاد برای عدالت در ماکیلادورا” CJM در سال 6999 در زمان
بحث نفتا بنیان گذاری شد، که ائتلافی بین المللی و چندجانبه است که از کارگران مکزیکی حمایت می کند. هر چند CJM “اتحاد برای
عدالت” خود را به عنوان سازمانی سوسیال فمنیست تعریف نمی کند، اما استراتژی تشکیلاتی آن ها بر “خودسازمانیابی” و آزادی زنان
چه در محل کار و چه در جامعه متمرکز است. این نحوه برخورد نیز در رابطه با ائتلاف سازی به پیش برده می شود. بر اساس گفته های
مارتا اوجدا:
“مبارزه کارگران نباید منزوی شود. به تنهائی نمی توان مبارزه کرد. CJM ” اتحاد برای عدالت” در به وجود آوردن اتحادهای محلی و
هم چنین اتحاد با کارگران در آن سوی کره زمین نیز موفقیت هائی داشته است. در حقیقت “اتحاد برای عدالت” ائتلافی از 651 تشکل از
ایالات متحده آمریکا، کانادا، مکزیک، هائیتی، جمهوری دومینیکن، شیلی، برزیل، آرژانتین، وآمستردام تشکیل شده است، در بسیاری از
مناطقی که با آن ها تبادل نظر داریم مانند مراکش، تایلند، و سریلانکا، زنان کارگر با شرایطی مواجه هستند که ما پیش از پیمان نفتا با
آن مواجه بودیم. کارگران ماکیلادورا )منطقه آزاد تجاری( در مکزیک سال ها تجربه ی نبرد علیه تجارت آزاد و شرکت های چندملیتی را
دارند. ما دانسته های خود را در رابطه با سازمان یابی با آن ها به شراکت گذاشتیم و از آن ها آموختیم. در رابطه با سازماندهی “اتحاد
برای عدالت” ما بر اهمیت رهبری جمعی و دیدگاه جنسیتی تاکید داریم. کارگران یاد می گیرند که خود چگونه تحقیقات در رابطه با
شرکت ها را انجام دهند، فرآیند تولید را ترسیم کرده، هزینه های وارد شده را شناسائی کنند و آن را با قیمت فروش محصول مقایسه
کنند. نقض قانون کار بین المللی در رابطه با بهداشت و ایمنی کار را شناسائی کنند. هنگامی که برای جمع آوری این یافته ها و اطلاعات
با یک دیگر کار می کنند، اعتماد و همبستگی در میان آن ها به وجود می آید. تمامی زنانی که در مبارزات گسترده و یا در تبادلات
تجربیات بین المللی در سریلانکا، مراکش، آرژانتین، شیلی و برزیل درگیر بوده اند، زندگی شان دگرگون گشته و تاثیر عمیقی بر آن
داشته است .
رشد و گسترش رهبری جمعی، داشتن دید جنسیتی و آموزش های مردمی از نکات مهم این روند تغییر هستند. استراتژی سازماندهی
CJM “اتحاد برای عدالت”، همانند سازمان یابی کارگران خانگی در یونان، بیرون از اتحادیه های رسمی رشد کرده است. در مکزیک
اتحادیه های رسمی همکار رژیم، فاسد و پدرسالار هستند. اتحادیه های مستقل، مثل “جبهه معتبر کارگری” ) FAT (، مواضع بهتری
دارند اما از آن جائی که عمدتا در مکزیکو سیتی قرار دارند، کارگران با تجربه را سازماندهی می کنند، و در اطراف مرزها جائی که شرایط
بسیار متفاوت است کم تر موثر هستند. سازمان دهی “جبهه معتبر کارگری” ) FAT ( به شیوه جمعی و افقی است و در بسیاری از
مسائل از جمله در رابطه با زنان پیشگام است، هر چند که در واقعیت امر روند تصمیم گیری در ستاد مرکزی “جبهه معتبر کارگری”
( FAT ( مستقر در شهر مکزیکو سیتی به پیش برده می شود و رهبری مردانه تشکیلات کنترل خود را اعمال می کند.
اوجدا می گوید حتی پیش از این که نفتا به وجود بیآید عملا در مرزها منطقه ی تجاری آزاد بود و اتحادیه های رسمی همواره در آنجا از
منافع کمپانی ها محافظت می کردند. باوجود این که این اتحادیه ها در هنگام تصویب قرارداد نفتا در Juárez نماینده داشتند، اما قادر
به تشکیل اتحادیه های کارگران در آنجا نشدند.
ما خواهان انتخابات دموکراتیک اتحادیه بودیم، اما اتحادیه CTM )موسوم به اتحادیه چارو یا دزدان( که بزرگ ترین اتحادیه رسمی
منطقه در آن زمان بود اعمال نفوذ می کردند، زنان کارگر کتک می خوردند، بسیاری دستگیر شدند و برخی دیگر در بیمارستان بستری
گردیدند. از سوی دیگر آنتونیو ویلابا از اتحادیه پیشرو “جبهه معتبر کارگری”، کارگران را تشویق به پیوستن به FAT می کرد و قول
داد که خواهان بستن قراردادهای دسته جمعی از سونی شود. کارگران از آنتونیو خواستند که رهبری اتحادیه را در شهر لاردو برعهده
بگیرند، اما او رد کرد. مطابق قانون، کارگران می توانند نماینده محلی داشته باشند، اما رهبری اتحادیه در مکزیکوسیتی باید با کمپانی
مذاکره می کرد. حتی این اتحادیه پیشرو به کارگران سونی سهمی در رهبری اتحادیه در مکزیکوسیتی نداد. لذا کارگران به آن ها
نپیوستند. این مساله در سال 6994 اتفاق افتاد، اوجدا متذکر می شود که البته به اجرای هرگونه تغییری در سیاست های “جبهه معتبر
کارگری” ) FAT ( خوش آمد می گوید. در سال 6994 ، اوجدا مبارزه دو هزار کارگر زن شرکت سونی را برای خواست افزایش دستمزد و
شرایط بهتر کار در خیابان رهبری می کرد.
ارتباط محل کار با کامیونتی )محل زندگی(
سوسیال فمینیستها آن چه را که بسیاری زنان در مقاومت و مبارزه عملی بیان می کنند، به لحاظ نظری تشخیص داده و برسمیت
شناخته اند. نقش زنان در بازتولید اجتماعی و شرکت شان در کار مزدی تاثیری متقابل بر هم داشته است. مارتا اوجدا توضیح می دهد
که چرا زنان کارگر در ماکیلادورا در شیوه سازمان یابی فقط به محل کار اکتفا نمی کنند:
زنان در جامعه و در محل کار، خود را در موقعیت مشابهی می بینند. مزد کمی دریافت می کنند: بنابراین در شرایط فقیرانه ای بدون
مسکن و یا زیرساختارهای مناسب مانند آب آشامیدنی، برق، فاضلاب و غیره، زندگی می کنند. آلودگی در محل کار، مثل کاربرد مواد
شیمیائی سمی در محصولات بدون داشتن وسائل ایمنی مناسب و برخی اوقات بدون آگاهی کارگران، دارای عواقب اجتماعی است، که
با مسائلی مانند با نقص عضو در هنگام تولد، مسمومیت با سرب و سایر ناراحتی های جدی روبرو می شویم.
“اتحاد برای عدالت” ) CJM ( مناطق محوری ومهم در ماکیلادورا در مرزهای شمال مکزیک موسوم به Laredo Nuevo ،
Tamaulipas را سازماندهی می کند. در سال 2114 کارگران و خانواده های شان به دنبال مستقر شدن در زمین هایی بودند که سابقاً
اجیدو نامیده می شد، یعنی جائی که می توانستند بدون پرداخت اجاره، بخشی از مواد غذائی خود را به دست بیآورند. پس از اشغال
زمین ها ، به دستور شهردار Nuevo Laredo )که یکی از رهبران اتحادیه CTM بود( کارگران از آنجا بیرون رانده شدند، اما مردم
دوباره در سال 2115 برای تصرف زمین هایشان بازگشتند. زنان هدایت و سازماندهی حرکت علیه خلع ید و بازگشت برای ساختن
جماعت خود را برعهده گرفتند. در ابتدا ساکنین کولونی ها خواهان به رسمیت شناخته شدن و دریافت خدمات از سوی مقامات
حکومتی/شهری بودند، اما پس از تحمل چندین سال خشونت، اهمال و غفلت از سوی دولت و پس از مبادلات چندی با فعالان
جماعات/کومیونتی زاپاتیست ها در چیاپاس، تصمیم گرفتند که انرژی شان را در جهت تقویت خود کانالیزه کنند. در این جا هم زنان
نقش هدایت کننده داشتند و ساکنان را به ایجاد پروژه های اقتصادی پایدار مثل گرفتن منابع آبی نزدیک، گذاشتن شیرهای آب در
چندین خیابان، ساختن کلنیک های کوچک، اجاق های خورشیدی، توربین های بادی، و ایجاد باغ با درختان میوه، سبزیجات و گیاهان
داروئی برای کامیونیتی/ محلات، ترغیب کردند.
رزماری هنسی )تئوریسین مارکسیست که تالیفاتی در رابطه با مبارزات کارگری در شمال مکزیک و نیز مسائل جنسیتی دارد( تاثیر
فعالیت های انجام شده توسط زنان بر روابط جنسیتی را به عنوان عاملی موثر در “تعدیل/اصلاح جنسیتی” توصیف می کند، که سبب به
وجود آمدن تغییرات کوچکی شده که به ویژه در روابط و مناسبات جنسیتی محلی مورد قبول و تایید قرار می گیرد.
این تغییرها و تعدیل ها، شامل شیوه ها وعملکردهائی مانند دوری گزیدن از و یا تصحیح یا تغییر هنجارها، عادت ها و رفتارهای
جنسیتی است که در شرایط مشخصی به طور روزمره زنان و مردان با آن زندگی می کنند و به آن عادت کرده اند.این تغییرها برای نشان
دادن و به عمل درآمدن با دست اندازهائی روبرو می شوند. این دست آوردها از طریق کمپین های متمرکز بر روی حقوق زنان و یا مسائل
جنسیتی به دست نیآمده اند، بلکه زنان به عنوان اعضای جماعت/کامیونیتی، از طریق همکاری با یک دیگر برای برآوردن احتیاجات اولیه
و تلاش برای زندگی با کرامت و شان انسانی آن را کسب کرده اند.
مارتا او جدا این تغییرات در منطقه Nuevo Laredo را در خانواده ها و کامیونیتی این گونه تعبیر می کند:
“در ماکیلادورا “اتحاد برای عدالت” ) CJM ( از سنگینی بار پدرسالاری بر دوش زنان که سبب محدود کردن فعالیت آن ها می شود آگاه
است. هنگامی که در جماعت/کامیونتی جلسه داریم، مراقبت از کودکان را سازمان می دهیم و همسران زنان را درگیر می کنیم. در این
رابطه نقش فعالی ایفا کرده ایم، کارگاه های آموزشی در رابطه با دیدگاه های جنسیتی ارائه کرده ایم که آگاهی جنسیتی و رهبری زنانه را
تقویت می کند. وقتی زنان از نظر فکری توانمند می شوند، با اعتماد به نفس بیش تر و مطمئن تر حرکت می کنند. آن ها هم چنین
سخنوران توانمندتری می شوند که قادر به سازمان دهی کنفرانس های مطبوعاتی شده و سیمای عمومی جنبش را به نمایش می گذارند.
در زندگی شان هم تغییر به وجود می آید، وظایف و تعهدات کار خانگی شان را تعدیل و تنظیم می کنند و بدین ترتیب الهام بخش
نسل های بعدی شده و به آن ها آموزش می دهند.
“اتحاد برای عدالت” ) CJM ( برنامه ای موسوم به “ایستادن بر روی دو پا ” را ارائه کرد که هدف تقویت دو پایه ی آموزش سیاسی و
ابتکارات پایدار محلی در کارخانه های محلی و تقویت تلاش ها و ابتکارات سازماندهی جماعت بود. این برنامه دیدارهائی را ترتیب داد.
اعضای جماعات/ کامیونیتی بومی از چیاپاس و کارگران ماکیلادورا از Nuevo Laredo را بهم نزدیک کرد. این دیدارها علاوه بر
به وجود آوردن امکانات و فضاها در رابطه با ارائه تفکر انتقادی در باره روابط جنسیتی، همانند پلی عمل کرد که شکاف تاریخی بین
مردم بومی جنوب مکزیک و کارگران ماکیلادورا در شمال را از بین برد. “اتحاد برای عدالت ” ) CJM ( این جماعات /کامیونتی ها را قادر
کرد که از سابقه طولانی سازمان دهی از یک دیگر بی آموزند.
برنامه توانمند کردن کارگران توسط “اتحاد برای عدالت” CJM فرصت هائی در رابطه با تجزیه و تحلیل روابط جنسیتی در خانه،
سازمان ها و اجتماع برای زنان مهیا کرد. بر اساس گفته اوجدا زنان سازمان گر که در برنامه توانمندسازی درگیر بودند، بین همه اشکال
خشونت ارتباط برقرار می کردند. آن ها یاد گرفتند که ریشه مشکلات فقط سیستم پدرسالار نیست، بلکه همچنین در پشت صحنه،
سیستم سرمایه داری نیز خشونت علیه زنان را تولید می کند. آخرین نمونه در مکزیک، خشونت هائی است که توسط سندیکاهای
سازمان یافته جنایت اعمال می شود، که خود دستآورد و نتیجه منطقی سیستم سرمایه داری نئولیبرال به شمار می رود. زنان کولونی
Blanca Navidad در Nuevo Laredo ، زنان از مکوئیلاس، زنان بومی و وروستائی از چیاپاس که در جلسات شرکت داشتند،
خشونت را به نداشتن حق آنان بر زمین، حق دسترسی به مسکن و شغل مناسب، عدم دسترسی به مراقبت های بهداشتی و آموزش
ارتباط دادند.
بررسی مساله خشونت علیه زنان
خشونت علیه زنان هم چنین به وسیله زنان سازمان گر روستائی در تشکل ” La Via Campesina ” ، که یک ائتلاف بین المللی از
دهقانان، کارگران کشاورزی و جوامع کشاورزی بومی با فرهنگ های متنوع است، مورد بررسی قرار گرفت.
زنان فعال در ” La Via Campesina ” سازمان دهی تغییر روابط جنسیتی در سازمان ها و در جوامع شان را برعهده گرفته اند. هنگامی که سازمان وایا در سال
6992 تاسیس شد، ابتدا هنجارهای پدرسالاری و دیدگاه های سیاسی افراد سازمانده را بازتاب می داد. برای مثال تمامی هماهنگ
کننده های منتخب محلی در اولین کنفرانس المللی مرد بودند. بر اساس گفته های ایستر ویواس، ایجاد کمیسیون زنان در سال 6991
فضائی برای سازمان دهی به چالش طلبیدن سیاست ها و عملکردهای مردسالارانه در درون سازمان وایا برای زنان به وجود آورد. هر چند
ایجاد ارگان های ویژه برای برخورد با مساله زنان می تواند به استفاده ابزاری برای به حاشیه راندن مساله و عدم همکاری بیانجامد، اما
برای وایا این مورد صدق نمی کرد. بر مبنای استدلال آنت دمارائیس این مساله بخشا به دلیل عملکرد )نسبتا( دموکراتیک آن است. که
شاید به دلیل حضور وزن اصلی این تشکل در آمریکای لاتین یعنی جائی است که ایده های فمینیستی تاریخ و حضور طولانی تری داشته
است.
سازماندهی کمیسیون زنان و کنفرانس های بین المللی جداگانه برای فعالان زن، تاثیر مهمی بر نمایندگی زنان در سازمان “وایا” و
سازمان های عضو آن گذاشته است. در اکتبر 2119 “وایا” مهمان دار سومین مجمع بین المللی زنان بود. مجمع عمومی، ایجاد کمپین
مبارزه با همه اشکال خشونت علیه زنان در جامعه )چه در رابطه فردی و چه ساختاری( را مورد تصویب قرار داد.
آنادز مارائیس می نویسد: مبارزه برای به دست آوردن برابری جنسیتی فراتر کار راحتی نیست. با وجود برابری رسمی ، زنان به هنگام
مسافرت یا حضور در جلسات و تجمعات با موانعی مواجه می شوند. دلایل زیادی برای عدم شرکت زنان در این سطوح وجود دارد. شاید
مهم ترین آن مقاومت و تداوم عملکرد ایدئولوژی و فرهنگ هایی است که روابط جنسیتی نابرابر و غیرعادلانه را جاودانه می پندارند.
درگیری زنان در تولید مثل، تولید و کارهای اجتماعی، وقت ناچیزی برای شرکت در دوره های آموزشی و یادگیری به عنوان رهبران به
آنان می دهد. نبرد ما مبارزه ای برخلاف جریان است، و با وجود پیروزی های مشخص، ما در تشکیلات مان و به طور عمومی تر در جامعه با
یک جنگ طولانی مواجه هستیم.
زنان همیشه از روش های مردانه رهبری که با سخنرانی های خود در جمع و بحث ها به شیوه ی رقابتی، گیرائی، جاذبه، و تسهیلات
به دست می آورند، محروم بوده اند. “وایا” با سازمان ها و جنبش های اجتماعی متنوعی در سطوح بین المللی، منطقه ای و محلی اتحاد
برقرار کرده است. یکی از برجسته ترین آن ها ) World March of Women ( “راهپیمائی جهانی زنان” است. بر اساس گفته های
ایسترویواس: جنبش های اجتماعی بین المللی پیشرو مثل “وایا کمپسینا”، “راهپیمائی جهانی زنان”، “فوروم جهانی ماهیگیران” و
دیگران در سال 2112 برای برگزاری “فوروم برای حاکمیت غذا” فراخوان دادند که در یکی از شهرهای مالی برگزار شد. هدف این
فوروم اتخاذ استراتژی های پیشرو در طیف وسیعی از جنبش های اجتماعی)کشاورزان، ماهی گیران، مصرف کنندگان(، برای ارتقا و ترویج
حاکمیت غذا بود. زنان به عنوان سازمان دهندگان و شرکت کنندگان این نشست، بزرگترین نیروی هدایت کننده و ارتباط دهنده در
شناسائی سیستم سرمایه داری و پدرسالاری به عنوان مسئول اولیه نقض حقوق زنان و تخریب محیط زیست بودند.
یکی از جنبه های اتحاد میان تشکل “راهپیمائی جهانی زنان” و سازمان “وایا” شیوه ی طرح خشونت علیه زنان است، آنان خشونت
تجربه شده در درون سازمان ها، جوامع و نیز خشونت دولتی را به چالش کشیدند. این سازمان ها بر ارتباط بین پدرسالاری و
سرمایه داری تاکید کرده و خواهان افزایش فشار و تمرکز سیاست ها بر خشونت خانگی و جنسی شدند. مثلا در بخش هائی از مکزیک
خشونت همواره از سوی دولت های “ناکارا و تبه کار” وجود داشته و روزانه افزایش می یابد. در زمینه نقض حقوق کارگران بر زمین و
سلب مالکیت از آنان در سراسر جهان، که نحوه زندگی در مناطق روستائی را کاملا بهم زده، می توان خشونت اعمال شده را با درک
ارتباط بین نقض حقوق و خشونت، درک کرد.
این سئوال هنوز هم مطرح است که کمپین هایی با هدف پایان دادن به خشونت خانگی و جنسی آیا می تواند با رفرم و اصلاحات در
روابط پدرسالاری و جنسیتی سازگار بوده و نقطه شروع مناسبی برای فعالان زن باشد؟ قطعا می تواند، حداقل در ایالات متحده
تغییراتی جزئی در سیاست های محافظه کارانه را دیده ایم که دست راستی ها با ” فمینیسم نظم و قانون” در مواردی چون اجرای قوانین
بازداشت اجباری برای خشونت خانگی و از بین بردن قاچاق جنسی اهداف مشترکی داشتند. مقایسه پدرسالار خیرخواه با پدرسالار
بدنهاد برای ارزیابی موفقیت سه دهه سازمان دهی “فمینیسم نظم و قانون” علیه خشونت خانگی و جنسی کافی است!! البته نباید
فراموش کرد که همکاری “فمینیسم نظم و قانون” با محافظه کارانی که پیش از این مخالفت با خشونت خانگی و جنسی را همچون
تهدیدی برای قدرت مردها و هم تراز با حق سقط جنین و لزبین می دانستند فرصت داد تا از موقعیت استفاده کرده و به تقویت
دیدگاه های عقب مانده خود ادامه دهند و به تبلیغ سیاست های ضد سقط جنینی و ضد حقوق همجنس گراها بپردازند.
مقایسه کمپین علیه خشونت، با کمپین مبارزه برای حقوق جنسی و حق تولید مثل، نشان می دهد که در همه جا مخالفت علیه کمپین
حقوق جنسی و تولید مثل با شدت و حدت بیش تری همراه بوده است و با مخالفت سازمان های سیاسی بنیادگرایی مذهبی مواجه
می شود. وال مقدم اشاره می کند که در بسیاری از سازمان های فمینیستی فراملیتی، باوجود این که سازمان دهندگان می خواهند که برای
حقوق جنسی و حق تولید مثل پیکار کنند، اما مجبور می شوند که در رابطه با آن موضع انفعالی اتخاذ کنند، در حالی که مبارزه علیه
خشونت مسئله ای است که کشش بیش تر دارد. به عنوان مثال تشکل “راهپیمائی جهانی زنان” برای متحد کردن زنان با زمینه های
گوناگون فرهنگی حول برنامه ای با هدف مقابله با پدرسالاری، خشونت علیه زنان و نئولیبرالیسم، مسائل دیگر هم چون سقط جنین و
حقوق همجنس گرایان را از قلم انداختند.
اخیرا در مراکش گروه های فمنیسستی، اتحادی را با گروه های مدافع حقوق بشر و کانون وکلا و پزشکان برای اصلاحات در قوانین
جزائی ازجمله جرم زدایی از سقط جنین تشکیل داده اند . با وجود قبول این مساله که حق سقط جنین یکی از مسائل اساسی و مهم
زنان طبقه کارگر است، اما سازمان های حقوق زنان در این کمپین عقب نشستند، و پزشکان و نمایندگان بخش بهداشت این وظیفه را
بر عهده گرفتند و آن را به عنوان مساله ای عمومی و برای شان و منزلت زنان مطرح کردند. از سوی دیگر در تظاهراتی که بدنبال
خودکشی آمنه فیلالی )زنی با درآمد اندک در یک شهر کوچک که مجبور به ازدواج با فردی شد که به او تجاوز کرده بود و پس آن
سوء استفاده بیش تری را متحمل شد( برگزار گردید، گروه های زنان به طور قابل مشاهده ای فعال تر و پُر سرو صداتر برخورد کردند. از
آن جائی که این گونه تجاوزات و حمله ها بیش تر برای زنان فقیر اتفاق می افتد. کمپین آمنه فیلالی البته نمونه ای از همبستگی فراطبقاتی
و از ویژگی های فعالیت فعالان حقوق زنان در مغرب است.
روشن است که یکی از چالش های استراتژی سوسیال فمینیست ها مرتبط کردن خواسته های استقلال جنسی )مساله ای که هم چنین
توسط فعالان حق سقط جنین و) LGBT ( گی، لزبین، دوجنسی و فراجنسیتی مطرح می شود( با سیاست های طبقاتی مبتنی بر مبارزه
طبقاتی حول حقوق اقتصادی و اجتماعی است که سازمان یابی زنان را دچار دست انداز می کند. این مساله چه از زاویه ایجاد اتحادهائی
با بُرش طبقاتی در میان زنان ایجاد جنبشی از زنان که منعکس کننده و نمایان گر صدای مبارزه روزانه، اهداف، و بینش جهانی زنان –
طبقه کارگر باشد و چه از زاویه انتقال مسائل استقلال جنسی به درون جنبش ها و سازمان هایی از نظر جنسیتی مختلط، –
چالش برانگیز است.
رزماری هنسی استدلال می کند که از آن جائی که در آمریکا، هویت سیاسی به طور فزاینده ای از سیاست طبقاتی و نیز از مسیر اصلی
سازمان دهی و سازمان های حقوق هم جنس گرایان جدا شده است و سازمان ها برای به دست آوردن مقبولیت، بر استراتژی هایی که در
آن جا هنجار/قانونی تلقی می شود، متمرکز شده اند، احتمال پیشبرد سیاست آزادی جنسی مبتنی بر طبقه بسیار محدود شده است.
سیاست تبعیت از هنجارها، از هویت های گی و لزبین در آن جائی دفاع مشروع می کند، که مورد پذیرش طبقه متوسط باشد.
در مکزیک اتفاق مشابهی رخ می دهد روسا از هم جنس گراستیزی برای تضعیف سازمان گران و هم چون بهانه ای برای اخراج لزبین ها و
گی ها استفاده کرده اند. سازماندهی در ماکیلادورا گاه گاهی به هم جنس گرا ستیزی لغزیدند. از آن جائی که شرمندگی در رابطه با گرایش
جنسی می تواند تلاش های سازمان گرایانه را تضعیف کند و وسیله قدرتمندی در دست های مدیریت باشد، کارگاه های آموزشی در رابطه
با جنسیت و توانمندسازی توانسته است گفتگوی بیش تری را در رابطه با سیاست جنسی دامن بزند.
نیکی عزیز مدیر اجرائی انترناسیونال مردمی )شریک تشکل وایا( بر دشواری انتقال و تبلیغ سیاست استقلال و حقوق جنسی در میان
جنبش های توده ای تاکید می کند، و می گوید که در تمامی جنبش هایمان باید همواره آموزش مداوم، آگاهی سازی و گفتگو بر روی
موضوع به طور مداوم به پیش برود. “وایا کمپنسینا” زمانی از جایگاهی که اکنون در رابطه با خشونت علیه زنان، عدالت جنسی و
برابری دارد، بسیار فاصله داشت، و در انتهای راه هم در آن جائی که الان هستیم نخواهیم بود، بلکه حتی در جایگاه بهتری قرار خواهیم
گرفت. وال مقدم می گوید سازش استراتژیک در سطوح رسمی، مانع ادامه سازماندهی فعالان در درون شبکه های غیررسمی تر و
تماس های سازمانی نشد.
سوزان دیر که از فعالان اشغال در شیکاگو است، استدلال می کند که این مسائل در عمل و در تماس های غیررسمی برای سازمان های
سوسیال فمنیست مسائلی اساسی است. با وجود این که در شیکاگو سنت سازمانیابی فمینیسم سیاه وجود دارد، اما مسائل مربوط به
عدالت در تولید مثل، سقط جنین و حقوق گی و لزبین ها در جماعات )کامیونتی( رنگین پوستان، مشاجره برانگیز و ستیزآور است، وی
بهترین استراتژی برای تغییر در نحوه برخورد، احساسات و تفکر فعالان کامیونیتی در باره استقلال جنسی را همبستگی می بیند. وی به
عنوان یکی از اعضای کامیونتی گی، لزبین، دوجنسی و فراجنسیتی )ال. جی. بی. تی( فعال در جنبش اشغال که از مبارزه مردم
حمایت می کند، می گوید چیزهای زیادی وجود دارد که هر دو طرف باید یاد بگیرند. اگر کسی که از تو حمایت می کند همجنس گرا
باشد، همبستگی ایجاد کرده و این همبستگی با تمام توان بر تفاوت ها غلبه می کند.
شبکه های فمینیستی فراملیتی
بر اساس گفته های وال مقدم در سال های اخیر شبکه های فمینیستی فراملیتی تجزیه و تحلیل عمیقی از سرمایه داری نئولیبرال، اشکال
تصمیم گیری و سرمایه داری بیش از حد مردانه که بحران اخیر را به وجود آورده است، ارائه کرده اند، آن ها برای دوباره اندیشی و اتخاذ
سیاست های جدید مبتنی بر احیای وضعیت رفاه و شناسائی ارزش اقتصاد مراقبتی، فراخوان داده اند. شبکه های فمنیستی فراملیتی
نقش مهمی در تغییر آگاهی و ساختن تشکل حول مسائل زنان/فمنیستی داشته اند. آن ها یکی از شرکت کنندگان فعال در فوروم
اجتماعی جهانی اند که مسئول بالا بردن پذیرش مسائل/خواسته های زنان در فوروم اجتماعی هستند. برجسته ترین شبکه ها در گذشته
اغلب از آن زنان طبقات متوسط و زنان حرفه ای بودند. سازمان “پیشروی جهانی زنان”، تشکلی است که شامل گروه بندی های متفاوت
در میان طبقه است و زنان شهری و روستائی را دربرمی گیرد. تشکل اتحاد برای عدالت در ماکیلادورا را می توان به طور واقعی شبکه
فراملیتی نامید در اتحادی عمیق با فمینیست ها و تشکل های مردمی شهری و روستائی مکزیکی.
مقدم توضیح می دهد که فقدان زنان طبقه کارگر که در شبکه های فمینیستی فراملیتی بیش تر دیده می شود شاید که به عنوان
نقصان/کمبود تلقی گردد و انعکاسی از شکاف های موجود طبقاتی در نظر گرفته شود. از سوی دیگر، حضور زنان با سطح تحصیلات بالا
در شبکه های فمینیستی فراملیتی که منتقد سیاست های اقتصادی، ساختار حکومت، ترتیبات امنیتی و قوانین خانواده باشند و
آلترناتیو های واقعی/راستین را به نمایش بگذارند، می توانند مفید باشند. این که اکثریت فعالان شبکه های فمینیستی فراملیتی از طبقه
متوسط اند به معنی نبود مسائل زنان کارگر در دستور کار آن ها نیست .
بسیاری از موسسان گروه های حقوق زنان در مغرب و شبکه های فمینیستی فراملیتی از پیشینه ی چپ برخوردارند و از جمله از
سازمان های سوسیالیستی و کمونیستی می آیند. مقدم توضیح می دهد که آن ها از سابقه ی کار طولانی در ائتلاف ها برای خواست های
اجتماعی و اقتصادی برخوردارند.
مقدم می گوید همین مساله در مورد گروه های شمال آفریقا مثل North Africa-wide Collectif 95 Maghreb Egalité صدق می کند.
هر چند که آن ها از لایه های بالای طبقه متوسط برخاسته اند، اما خواسته های آنان برای اجرای پیگرد قانونی آزار و اذیت جنسی، در
نتیجه نگرانی آنان از وضعیت و مشکلات زنان کارگر در کارخانه ها و یا مشاغل کم درآمد است. در الجزیره و مغرب در نتیجه ی افزایش
بیکاری، گسترش شکاف در درآمدها و بالا رفتن هزینه های زندگی، گروه های فمینیستی در راستای پیشبرد آنچه که وال مقدم آن را
سیاست “فمنیسم اجتماعی” و خواست “دولت رفاه و دموکراتیک” می نامد، به اتحادیه های اصلی و گروه های پیشرو در آن کشور
پیوسته اند.
مثال دیگر: در ایالات متحده آمریکا تشکل Sister Song Collective “آهنگ جمعی خواهران” است، تشکلی که پروژه های زنان
رنگین پوست را که برای عدالت تولید مثل فعالیت می کردند از هشتاد ملیت و منطقه دور هم گرد آورده است، و نیروی مهمی در به
چالش کشیدن و تا حدی تغییر در مسیر اصلی تشکل هائی است که طرفدار حق انتخاب برای زنان هستند. “آهنگ جمعی خواهران”
تاکید می کند که برای حق انتخاب تولید مثل، حق داشتن فرزند، و بزرگ کردن آن ها در امنیت، سلامت و کرامت مبارزه می کند –
حقوقی که بسیاری از زنان طبقه کارگر و بخصوص زنان کارگر رنگین پوست فاقد آن اند سوسیالیست فمینیست ها که تحت تاثیر –
سازمان دهی زنان رنگین پوست برای مهد کودک، علیه سو استفاده در عقیم سازی، برای دسترسی به راه های جلوگیری و سقط جنین
قرار گرفته بودند با الهام از آن ها در سال های 6921 به رشد و فراگیر شدن اصطلاح واژه “حقوق تولید مثل” در “شبکه ملی حقوق
باروری” کمک کردند.
مداخله ی سوسیالیست فمینیست ها: از بهار عربی تا جنبش های خشمگینان و اشغال –
جنبش خود سازمانیابی که در بهار عربی شروع به رشد کرده بود و توسط جنبش های خشمگینان و اشغال در اروپا و آمریکای شمالی
دنبال شد، حرکتی پیشرو، دلگرم و امیدوار کننده علیه بحران اخیر بوده است. همان گونه که رزماری هنسی اظهار می دارد “گفتمان 99
درصدی ها نمایان گر تغییری مداخله گرانه و بزرگ در مسیر اصلی جنبش سیاسی در آمریکا است که بر مساله ی طبقه به شکل و
طریقی که در دهه های گذشته مشاهده نشده بود متمرکز شد. سئوال وی این است که با رو آمدن و مطرح شدن مسئله زنان در این
جنبش چگونه آن را از نظر تحلیلی و سیاسی به طبقه مرتبط می کنند؟ با وجود این که در دهه ی شصت و هفتاد، سوسیالیست
فمینیست ها به دنبال نظریه پردازی جایگاه مساله زنان در جهان در ارتباط با سرمایه داری و طبقات بودند، اما این ایده ها در فمینیسم
آکادمیک و در فعالیت های فمینیستی به حاشیه رانده شد.
از سوی دیگر، معرفی و طرح ایده ی “اینترسکشنال” )تلاقی( بین مساله نژاد، جنسیت طبقاتی، ملیت، جایگاه و توانائی این ایده در
سیاست فمینیست ها است که توسط زنان رنگین پوست تئوریزه شد. با وجود این که لااقل در بخشی از دانشگاه ها و در بخش رادیکال تر
سازمان های مبتنی بر کامیونتی/ جماعات، کشش واقعی را به دست آورده است، اما چالش نظری، ارتباط دادن ایده تلاقی به ساختارهای
مارکسیست فمینیستی کماکان باقی مانده است. یعنی چگونه گفتمان سیاسی و فعالیت سازمان یافته نه فقط در راستای سیاست
تلاقی، بلکه همچنین در راستای انتقاد از سرمایه داری و لزوم ارائه آلترناتیو را عملی سازیم. اما شاید بهتر باشد که از روی نظم حرکت
کنیم: مهم تر از هر چیز انتقال دیدگاه تلاقی به جنبش انفجاری ای است که اخیرا هزاران نفر را فعال کرده است. همان گونه که گیزلدا
گوتیرز و سوزان دیرر در تجارب شان در جنبش اشغال در شیکاگو و هودسن یادآوری می کنند، وجود تمایل به شنیدن و علاقه به
یادگیری است که فرصت هائی برای سوسیالیست فمینیستها برای نفوذ در میان دیگر فعالان به وجود آورده است.
از نظر ایستر ویواس همین مساله در مورد جنبش خشم هم صدق می کند:
“در ابتدا در جنبش خشم مسائلی هم چون فمینیسم، محیط زیست، حقوق مهاجران، به علاوه تجزیه و تحلیل بحران اقتصادی و راه حل
برای آن در پشت صحنه بودند. فمینیسم با تبعیضات و بدفهمی های بخش قابل توجهی از آن هائی که در میدان بودند درگیر شد.
فعالان برای ارائه دیدگاهی جنسیتی در گفتمان و در عمل در جنبش خشم دور هم گرد آمدند: انقلاب یا فمینیستی است یا انقلاب
نیست”.
موفقیت این تلاش ها متفاوت بود. اگر فمینیست ها در پاسخ به ناامیدی، سرخوردگی و مشکلاتی که با آن مواجه می شوند، حضور،
فعالیت و درگیری شان را کاهش دهند، روشن نیست که دست آوردها ادامه خواهد داشت یا نه. البته ویواس تاکید می کند که “چالشی
که گفتمان رایج فمینیستی و عمل/ فعالیت در درون جنبش خشم با آن روبرو است خود به تنهائی بازتاب دهنده مشکل ارائه آن در
همه جنبش های اجتماعی است. جنبش 65 ماه مه نیز از آن متمایز نیست.
سوسیالیست فمینیست ها در جنبش اشغال با ویواس موافق بودند که دفاع از حق خود سازمان یابی و ارزش های آن و سازمان جداگانه
برای گروه های ستم دیده در درون جنبش وسیع تر طبقه کارگر از اهمیت وافری برخوردار است.
تلاش ها برای به وجود آوردن فضا و یا کمیته سازمان دهی جداگانه زنان و یا رنگین پوستان در درون جنبش اشغال غالبا با مقاومت روبرو
شده است، به خصوص از سوی اکثریت فعالان جدید که تقریبا همیشه در ابتدا آن را تهدیدکننده می یافتند. علاوه بر واکنش احساسی،
غالبا درک نابه جائی وجود دارد که سیاست “هویت” مخالف سیاست طبقاتی است. سوسیالیست فمینیست ها استدلال می کنند که خود
سازمان دهی به طور واقعی زمینه ای برای غلبه بر شکاف های درون طبقه کارگر است.
در شیکاگو در جنبش اشغال ال باریو و جنبش اشغال هوود )ادامه جنبش اشغال وال استریت و بسط آن جنبش به گروه های ستم
دیده( حول مسائلی سازماندهی شدند که جماعات لاتینی و آمریکائی های آفریقای تبار با آن در گیر بودند. جنبش هوود در رابطه با
اقدام حول وحشی گری پلیس آغاز شد و خواستار همبستگی از سوی دیگر بخش های جنبش اشغال بود. جنبش اشغال ال باریو امکانی
برای درگیر شدن جماعات/کامیونیتی مهاجران در جنبش اشغال بود. سوزان دیرر استدلال می کند که داشتن این امکان و فضای
جداگانه مانع بلعیده شدن مبارزه بر علیه نژادپرستی و حقوق پناهندگان به وسیله هدف بزرگ جنبش اشغال )حول کوتاه کردن دست
شرکت های مالی از سیاست، به ویژه علیه کاهش بودجه خدمات عمومی( بود. امکان داشتن فضائی جداگانه مانع بلعیده شدن مبارزه بر
علیه نژادپرستی و حقوق پناهندگان به وسیله این هدف اولیه بود.
آموزش در درون جنبش اشغال هم چنین مهم بود. برای مثال، در روزهای اول جنبش برخی از فعالان در تلاش برای حفظ قرارگاه/محل
اردو دستگیر شده بودند، آن ها در مجمع عمومی با عصبانیت اظهار داشتند که “پلیس با ما مانند جنایت کاران برخورد کرده” است. در
پاسخ کارگاهی بر روی “نژادپرستی در زندان مجتمع های صنعتی” سازمان دهی شد و نظر بسیاری از فعالان جنبش اشغال را تغییر –
داد.
در بسیاری از شهرهای ایالات متحده آمریکا جنبش اشغال به محلات و به مبارزات محلی/ کامیونیتی علیه ریاضت اقتصادی فرارویید.
این مبارزات اغلب توسط زنان رنگین پوست رهبری می شود و فرصت و سرآغازی برای به پیش بردن سیاست تلاقی به وجود می آورد.
مثلا والدین )اغلب زنان( آمریکای لاتینی، در اعتراض به برنامه شهرداری در بستن مدارس شان اعتراض نشسته را سازمان دادند. آن ها با
جنبش اشغال همکاری کردند و هنگامی که فعالان جنبش اشغال به مدرسه آمدند، برای مردم درآنجا بسیار مهم بود که رابطه بین
والدین و جنبش اشغال را مورد بررسی قرار دهند. و به ویژه به جنبش اشغال اهمیت پذیرش و احترام به رهبری والدین را منتقل کنند.
لذا ما در باره این که چگونه قدرت زنان رنگین پوست به وسیله سیستم سیاسی و اقتصادی، به وسیله شهرداری پیشاپیش از آن ها گرفته
شده است، صحبت کردیم و در رابطه با نقش خود هم چون فعالان جنبش اشغال برای آن ها توضیح دادیم که کار ما به عنوان متحدان
آن ها، تنها تشویق توانمندسازی و خودسازمان یابی آن هاست نه در کنترل گرفتن حوادث امور و گرفتن قدرت از دست آن ها. این
دیالوگ در لحظه فعلی و در واقعیت امر مثل حرکت بر روی طناب است. تغییر پیغام مردم درگیر در جنبش اشغال از “دشنام به
پلیس” یا “فضاهای عمومی را به کنترل در آورید” به “مدارس مان را نجات دهیم” می تواند تنش زا باشد. مکان دیگر برای سازماندهی
سوسیالیست فمینیست ها در کامیونیتی های/ محلات کارگری و در ائتلاف های محلی حول کاهش خدمات عمومی است. کارگرانی که
مشاغل شان را از دست می دهند اغلب از مردم رنگین پوست هستند، و یا برای مثال در شیکاگو جائی که زنان بسیاری به درمانگاه ها
مراجعه می کنند، زنان از رهبران و فعالان ائتلاف برای حمایت از درمانگاه های بیماران روانی هستند.
در سراسر کمپین های اشغال، موفقیت تلاش ها برای ادغام مبارزات ضد نژادپرستی و فمینیستی، سازمان دهی فضاهای جداگانه برای
زنان و به حرکت در آوردن گروه های گوناگون و پیوندهای گسترده ترهمبستگی، تا حد زیادی براساس زمینه های سیاسی شهر تفاوت
می کرد. یکی از نکات کلیدی این است که آیا شهر سابقه سازمان دهی ضد نژادپرستی و فمینیستی، فرهنگ قوی پیشرفته سیاسی
دارد؟ آیا سازمانی با پایه های توده ای حول مسائل ضد نژادپرستی و فمینیستی وجود دارد؟ در هوستن فعالان در پاسخ به آزارهای
جنسی در کمپ و انتخاب زنان برای کارهای سنتی )آشپزی، تمیزی و سایر نقش های حمایتی(، فراخوان دادند برای برگزاری جلسه ای
برای “فضای امن” برای هر کسی که خود را با هویت زن شناسائی می کرد، فراخوانی که جرقه یک طوفان بود . در نیویورک، بیانیه
افتتاحیه جنبش اشغال وال استریت به وسیله فعالان رنگین پوست به چالش کشیده شد و با مقاومت روبرو شد، اما در نهایت
موفقیت آمیز بود. در شیکاگو کمیته برابری جنسیتی درخواست برای اقدام کرد و جنبش اشغال از آن حمایت کرد. گیزلدا گوتیرز، فعال
سوسیال سوسیالیست فمینیست در جنبش اشغال هوستن، اظهار داشت که در شهرهایی نظیر شیکاگو و نیویورک در سال های اخیر
سابقه سازمان دهی رادیکال، تشکلات محلی/ کامیونیتی، سازماندهی غیرمتعارف وجود داشته است. افراد دارای تجربه بیش تری برای
پیشبرد سیاست های ائتلافی کار با گروه های سازمان یافته حول ستم مانند تشکل های کامیونیتی سیاهان، سازمان های لاتینی ها، –
جوانان و غیره هستند. –
وال مقدم اشاره مشابهی در رابطه با زمینه های سیاسی در سطح ملی در رابطه با حضور فمینیسم در بهار عربی می کند. تونس را با مصر
مقایسه می کند او می گوید:
“وقتی روشن شد که باز شدن فضای دموکراسی در تونس گروه های اسلامی را به میدان می آورد، گروه های حقوق زنان و زنان جوان،
گردهمآئی ها و تظاهراتی را سازماندهی کردند که خواهان دست نزدن به قانون لیبرال و آزایخواهانه خانواده و شرکت نمایندگان حقوق
زنان در ارگان های جدید تصمیم گیری شدند و در نتیجه توانستند شرکت کنند. از سوی دیگر در مصر و دیگر کشورهای عربی که
دارای فرهنگ بسیار محافظه کارانه تری هستند و جنبش زنان در آنجا کمتر سازمان یافته و هماهنگی دارد، این مشارکت روی نداد.
با این وجود، فمینیست های تونسی و نیروهای پیشرو، نگران عروج سلفیست ها هستند، که بر حجاب زنان در مکان های عمومی، قدغن
کردن الکل و لغو قانون خانواده پافشاری می کنند. فمینیست های محلی نیز نگران هستند که ممکن است “جریان اصلی” احزاب
اسلامی، النهضه، قادر نباشند که در مقابل سلفیست های خودسر قاطع مقاومت کنند. در اوایل ماه مه 2162 ائتلاف احزاب پیشرو، )که
رهبری یکی از آن ها خانم مایا جریب است( برای مقابله با این روند و نیز برای ایجاد سنگربندی و مقابله علیه بازگشت سیاست های
نئولیبرالی تشکیل شد. باید دید که اتحادیه اصلی )یو. جی. تی. بی( و گروه های فمینیستی آیا قادر خواهند شد که حول برنامه ای برای
دولت رفاه مبتنی بر حقوق زنان و کارگران به علاوه توسعه اقتصادی و اجتماعی یکی شوند و تونسی ها را حول این برنامه بسیج کنند. –
نتیجه گیری:
تلاش ما در جهت انتقال این مساله بود که سوسیالیست فمینیست ها در تئوری و عمل برای “فعالیت معمولی” در چپ، در تشکل های
دفاعی اصلی/بزرگ طبقه کارگر )اتحادیه ها(، سازمان های جنبش های اجتماعی و احزاب سیاسی آلترناتیو ارائه می کند. تعهد
سوسیالیست فمینیست ها به خودسازمان یابی، از ساختارهای سازمانی که غیر هیرارشی و دموکراتیک اند حمایت م یکند و از اینرو
فراگیر است. عطف توجه به سیاست تلاقی به عنوان راهنما چه در برنامه و چه در گفتمان سیاسی درخواست های جنبش ها و زبانی –
که ما برای حمایت از آن خواسته ها استفاده می کنیم ممکن است زمینه ها و امکان هایی برای فائق آمدن بر تقسیمات اجتماعی، –
به جای بازتولید آن به وجود آورد. درک راه هائی که با محل کار، خانوارها، کامیونیتی در ارتباط هستند ما را به سبک و شیوه موثرتری از
سازماندهی و امکانات بیش تری برای سیاست ائتلافی هدایت می کند، و رابطه میان آنچه را که اغلب به عنوان مسائل و مبارزات خیلی
متفاوت و جدا دیده می شود برقرار می کند. دیدگاه های سوسیال فمینیست ها از رهبری و رشد و گسترش آن، ظرفیت های فعالان را
برای دخالت در تصمیم گیری دموکراتیک و جمعی رشد می دهد. شناختی که احساسات، تمایلات جنسی همیشه حاضر را تحت تاثیر
قرار می دهد، روابط اجتماعی را شکل می دهد، تفکر و تامل فعالان، همدلی و احترام برای راه های متفاوت بودن در این جهان را تشویق
می کند.
نئو لیبرالیسم و سیاست ریاضتی برای مشروعیتش در رابطه با بازار و دولت به ایده های عمیقا درونی شده و جا افتاده پدرسالاری و
برتری نژاد سفید وابسته است. شکاف اصلی در این جا میان “استقلال” )ماسکولین/مردانه( و”وابسته” )فمنین/زنانه( است، بین شایسته
و سزاوار و نالایق، بین آن هائی که از مزایای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بهره مند می شوند، و کسانی که از حقوقی چون حق درآمد
مطمئن و بازنشستگی مطمئن برخوردار نیستند. زنان طبقه کارگر، کارگران زن رنگین پوست، مردم بومی، مهاجرین، کولونی های
پیشین، ناهنجاری جنسیتی، همه این ها و بسیاری دیگر به رده ی نالایق ها سقوط می کنند.
سرمایه داری جهانی مردم کارگر را در رقابت با یکدیگر قرار می دهد، شکاف های قدیمی بازتولید می شود و شکاف های جدید سر بر
می آورد، و تکثیر می شوند. اما هم چنان از قاهره تا آتن، از نیویورک تا نیوو لاردو – Nuevo Laredo هم چنان انسان ها را می بینم –
که علیه استثمار، دیکتاتوری، نژادپرستی، بنیادگرائی مذهبی چه مسیحی، یهودی یا اسلامی و خشونت چه شخصی یا فردی و یا – –
ساختاری می جنگند. سئوال/مساله استراتژیک مطرح شده برای جنبش ها این است که آیا مجددا سازماندهی در اشکال و برای اهدافی
که آن دیگری را به حاشیه براند خواهد بود یا به جایش راه جدیدی به جلو خواهند گشود. در انتها سئوال استراتژیک مطرح برای چپ
این است که آیا دیدگاه ها /چشم اندازهای سوسیالیست فمنیست ها را به مرکز سیاست های خود تبدیل می کنند یا نه؟
نوشتار بالا ترجمه آزادی است از مقالات جوانا برنر و نانسی هولمستروم
مندرج در نشریه سوسیالیست ریجستر