رابطه خود سازماندهی طبقه کارگر و حزب /سا زمان پیشتاز
یکی از سئوالهای مطرح در جنبش چپ خود سازماندهی طبقه کارگر ، چگونگی آن و رابطه اش با حزب یا سازمان پیشتاز طبقه کارگر است. رابطه خود سازماندهی طبقه کارگر و حزب یکی از مسائل پیچیده و مجادله بر انگیز بوده که چندان بطور منسجم به آن پرداخته نشده است.
رهائی طبقه کارگر تنها به دست خود کارگران میسر است. اتقلاب سوسیالیستی تخستین انقلابی در تاریخ خواهد بود که به سطح بالائی از فعالیت و خود سازماندهی تمام زحمتکشان و یا اکثریت اغلب زنان و مردان در جامعه متکی خواهد بود.
از سوی دیگر اندیشه های مسلط بر جامعه سرمایه داری اندیشه طبقه حاکم است. عقاید و ارزش های حاکم بر جامعه سرمایه داری به سراسر جامعه گسترش می یابد و حداکثر تاثیر خود را بر بخش های گوناگون مردمی باقی می گذارد و نظم موجود را عقلانی و توجیه می کند. این بخصوص در بین بخش هائی از مردم صادق است که فاقد سلاح نظری برای فاصله گرفتن انتقادی نسبت به ایدئولوژی مسلط هستند. جهان بینی مردم در باره جهان به طور تاریخی شکل گرفته و به عنوان عقل متعارف شناخته شده و کم و بیش تحت تاثیر ایدئولوژی طبقه حاکم شکل گرفته است. بورژوازی از طریق در انحصار داشتن وسایل ارتباط جمعی جدید که در دست های آنها متمرکز است به دستکاری در افکار عمومی و جلب توافق در چار چوب قابل قبول برای طبقه حاکمه می پردازد. هر چالش ممکن در مقابل امتیاز و اقتدار موجود، پیش از اینکه این چالش بتواند شکل و نیرو بگیرد را منحرف میکند. (1)
از اینرو با تبدیل سیاست به بازاری برای عقاید طبقات حاکم و با دستکاری در افکار عمومی و با برخورداری از انحصار در جلب توافق، بورژوازی سلاح لازم برای هدایت مردم را در جهت احزابی که منافع آنها را حفظ میکند در دست دارد. بازار آزاد به آزادی افکار نمی انجامد گر چه سرمایه داری می خواهد مردمان را وادار کند که باور کنند دست پنهان بازار به اندازه مشت آهنین دولت می تواند به ابزار قدرتمندی تبدیل شود. بقول چامسکی” تبلیغ برای دموکراسی هم چون چماقی برای دولت تمامیت گرا عمل میکند.”
این به تنهائی توضیح میدهد که چرا محافظه کارترین احزاب که از منافع یک اقلیت بسیار کوچک از جامعه حمایت میکنند از لحاظ کمی به احزاب توده ای تبدیل شده اند. این مکانیسم با دستکاری در افکار عمومی ، زندگی روزانه مردم را از طریق خانواده، آموزش، فرهنگ و تفریحات تحت تاثیر قرار داده است
و در هنگام مبارزه انتخاباتی همین روش مورد استفاده قرار می گیرد و توافق لازم را بدست می آورند.
به همین دلیل است که مردم باید در معرض تجارب و منابع اطلاعاتی دیگری قرار بگیرند تا به آنها کمک کند که جهان بینی خود را تغییر دهند، به دلایل بنیادی استثمار خود دست یابند و در نتیجه راه رهائی خود را کشف کنند.
در نتیجه انقلاب سوسیالیستی اولین انقلابی است که می کوشد جامعه را به روشی آگاهانه و با برنامه دگرگون سازد. یعنی لازم است که در مقابل سرمایه داری برنامه ای اجتماعی صورت بندی شود، برنامه ای برای جامعه ای دیگر. برنامه ای که نشان میدهد یک جامعه بی طبقه چگونه باید باشد و چگونه می توانیم به آنجا برسیم .
از نکات بالا این نتیجه گرفته میشود که انقلاب سوسیالیستی خود انگیخته را نمیتوان تصور کرد. یک انقلاب سوسیالیستی احتیاج به تلاش و کوشش واقعی دارد. اما نمی شود از بالا و به دستور چند فرمانده انقلاب را به راه انداخت. به هر دو عنصر در انقلاب سوسیالیستی نیاز خواهد بود: بالاترین سطح اگاهی ممکن و بالاترین سطح خود – سازماندهی و خود جوشی بخش هر چه بزرگتری از جامعه. تمامی تناقضات بین خود سازماندهی توده ای و حزب/ تشکیلات از همین جا ناشی میشود.
با نگاهی به مبارزات طبقه کارگر با یک توسعه ناموزون از تحرک طبقاتی و یک توسعه ناموزون از آگاهی طبقاتی در طبقه کارگر مواجه می شویم. کارنامه تاریخی طبقه کارگر نشان میدهد که در
جدال های روزمره، آن چه لنین آگاهی تریدیونیونی ( اتحادیه ای) میخواند، بر طبقه کارگر تسط داشته است. این آگاهی ، به انقلاب روزمره دائمی بر علیه سرمایه داری منجر نمی شود اما چنان که مارکس بارها خاطر نشان می سازد، برای یک انقلاب ضد سرمایه داری کارگری که گاهی اتفاق می افتد، مطلقا ضروری و اساسی است. اگر کارگران برای دستمزدهای بالاتر مبارزه نکنند، اگر برای کوتاه کردن ساعات کاری نستیزند، اگر بر سر موضوعات اقتصادی روزمره به جدال بر نخیزند، به بردگان رام و سر به راهی تبدیل می شوند. با بردگان بی روحیه و مایوس نمی توان انقلاب سوسیالیستی به راه انداخت و یا حتی به یک همبستگی طبقاتی ساده دست یافت. بنابراین آنها باید برای مطالبات فوری خودشان مبارزه کنند، اما مبارزه برای این مطالبات فوری آنها را به شکل خود به خودی و خود انگیخته به سمت به چالش کشیدن موجودیت جامعه بورژوائی هدایت نمی کند. (2 )
از سوی دیگر بعضی اوقات کارگران بر علیه جامعه بورژوائی در ابعاد میلیونی به شورش دست می زنند، تاریخ قرن بیستم تاریخ انقلابهای اجتماعی است. از 1917 به این سو و یا حتی از 1905 به این سو هر انقلابی در نقطه ای از دنیا اتفاق افتاده کارگران در آن نقش مهمی ایفا کرده اند، هر چند در همه موارد آنها اکثریت مبارزان انقلابی را تشکیل نمی دادند.
در طول این سالها چالش های کارگری واقعی و مهمی بر علیه ساختارهای اساسی جامعه بورزوائی روی داده است مانند 61-1960 در بلژیک ، در فرانسه -1968 در ایتالیا، 75-1974 در پرتغال و تقریبا در اسپانیا در سالهای 76- 1975 .
بنابر این در یک چشم انداز تاریخی، تابلوی متفاوت از یک سو طبقه کارگر منفعل، مستحیل و بورژوا شده و از سوی دیگر مبارزات کارگری در مقابل دیدگان ماست.
توسعه ناموزون آگاهی طبقاتی نیز در پیوند نزدیکی با این توسعه ناموزون تحرک طبقاتی قرار دارد اگر چه لزوما رابطه مکانیکی با هم ندارند، یعنی ممکن است بعضی اوقات با سطوح بالای تحرک طبقاتی مواجه شویم بدون آن که شاهد رشد چشمگیر آگاهی طبقاتی باشیم و یا برعکس، یعنی بالارفتن و رشد آگاهی طبقاتی لزوما به تحرک طبقاتی وسیع و گسترده نمی انجامد. البته در اینجا صحبت در مورد آگاهی طبقاتی توده های وسیع است و نه لایه های نازک پیشتازان طبقه کارگر.
کارگران هر روز دست به اعتصاب نمی زنند و به خاطر نقشی که در اقتصاد کاپیتالیستی دارند، نمیتوانند چنین کاری را انجام دهند. آنها نمی توانند دست به چنین کاری بزنند چون برای زنده ماندن نیاز به فروش نیروی کار خود دارند و این واقعیت، چنین اقدامی را ناممکن می سازد. آن ها اگر هر روز دست به اعتصاب بزنند، از گرسنگی می میرند. آن ها به دلایل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و روان شناسی، نمی توانند هر روز، هر سال و یا حتی هر پنج سال علیه سرمایه داری انقلابی به راه بیاندازند.به همین خاطر ما با یک تکامل و توسعه دوره ای و چرخشی در مبارزه جوئی (میلیتانسی) و تحرک طبقاتی کارگران مواجه هستیم که بخشا از یک منطق درونی برخوردار است. شما اگر سالها مبارزه ای را به پیش ببرید و این مبارزات به شکست خرد کننده و مرگ باری بیانجامد، دیگر نمی توانید سال بعد دوباره مبارزه را در سطحی بالاتر و یا حتی همان سطح مجددا از همان تقطه آغاز کنید و ادامه دهید. جان گرفتن مجدد مبارزه ممکن است ده، پانزده و یا حتی بیست سال به طول بیانجامد.
پس طبقه به شکل دائم فعال نیست و در سطح بالائی از آگاهی قرار ندارد. لازم است که در این جا بر روی یک تفاوت دست گذاشت توده یک طبقه همگن و همسان نیستند، نه تنها به این دلیل که افرادی در آن وجود دارند که به گروهبندی های سیاسی متفاوت تعلق دارند یا در سطح متفاوتی از آگاهی سیاسی برخوردارند یا تحت تاثیرات متفاوت ایدئولوژی های بورژوائی قرار دارند یا … بلکه در سطوح گسترده همواره تمایزات و افتراقاتی در داخل طبقه وجود دارد. همواره فرایندی از تمایز سیاسی و اجتماعی وجود دارد که در هر حال طبقه کارگر را در بر می گیرد. در دوره های مشخص عصاره ای به عنوان پیشتاز توده ای طبقه در درون آن شکل می گیرد.
“… خود – سازماندهی طبقه به اشکال متفاوت در مراحل گوناگون مبارزه طبقاتی انجام می شود، ابتدائی ترین اشکال خود- سازماندهی طبقه را می توان در قالب اتحادیه ها مشاهده کرد. پس از آن میتوان به احزاب توده ای مختلف در سطوح گوناگون آگاهی طبقاتی اشاره کرد: احزاب کارگری بورژوائی، احزاب کارگری مستقل و احزاب کارگری انقلابی، تنها در شرایط بحران انقلابی است که میتوان بالاترین سطح خود- سازماندهی را مشاهده کرد که در قالب اشکال شورائی سازماندهی صورت می گیرد مثل شوراهای کارگری، شوراهای خلقی و یا شاید به برخی تعابیر کمیته های مردمی.
برای چه بالاترین؟ برای آنکه این تشکل ها اکثریت بزرگی از کارگران را به جوش و خروش می آورند که عمدتا در شرایط عادی نه در اتحادیه هاعضویت دارند و نه احزاب سیاسی.
“… خود سازماندهی مستقیم در قالب شوراهای کارگری ، عالی ترین شکل سازماندهی طبقه است به یک دلیل کاملا عینی: آن ها بیشترین تعداد کارگران و توده های استثمار شده را سازماندهی می کنند. در شرایط عادی و بدون محدودیت های دستگاه ها و رهبری بوروکراتیک، آن ها می توانند 90 تا 95 در صد از کارگرانی را سازماندهی کنند و به میدان آورند که شما هیچ وقت آن ها را نه در اتحادیه ها پیدا میکنید و نه در احزاب سیاسی.”
علاوه بر این مطلقا هیچ گونه تناقضی میان سازمانیابی جداگانه در قالب سازمان های جداگانه مبارزان پیشتاز انقلابی و مشارکت در تشکلهای توده ای طبقه کارگر وجود ندارد. برعکس تاریخ اثبات شده است که هر چه شما بهتر و شایسته تر در سازمان های پیشتاز سازماندهی شوید، مشارکت شما در تشکل های توده ای بسیار سازنده خواهد بود. این بدان معنا است که باید از مواضع سکتاریستی اجتناب کنید، باید به دمکراسی کارگری، به دمکراسی سوسیالیستی، به دمکراسی شوراهای کارگری یا خلقی احترام بگذارید. در این صورت هیچ تناقضی در کار نخواهد بود2
موضع حزب/ سازمان پیشتاز در قبال دموکراسی کارگری، سوسیالیستی و پلورالیسم سوسیالیستی بر این درک برنامه ای بنا شده است که تناقضی بین منافع مبارزین پیشتاز/ فعالین کارگری و کلیت جنبش کارگری وجود ندارد. تحت هیچ شرایطی منافع یک بخش ، یک سازمان دیگر را بر منافع کل طبقه ترجیح نخواهند داد. بر مبنای این درک تئوریک است که باید مشتاقانه و با از خود گذشتگی برای تشکل جبهه متحد کارگری، برای سیاست اتحاد کلیه گرایش های جنبش کارگری برای تحقق اهداف مشترک کوشید چرا که پیروزی سوسیالیسم بدون پیروزی مبارزه برای این اهداف مشترک میسر نخواهد بود.
این نوشته از مقالات ارنست مندل، تونی کلیف و مارتا هارنکر اقتباس شده است.
نسرین ابراهیمی
منابع:
1- Marta Harnacker
چرا ما به یک تشکیلات نیاز داریم، ترجمه ف. راستی
انفلاب ، جنبش اجتماعی، حزب سیاسی ( جلد دوم)
2- Ernest Mandel, Vanguard parties
Originally published in Mid-American Review of Sociology, 1983, Vol.VIII, No.2:3-21.
احزاب پیشتاز- ارنست مندل، ترجمه عارف پارسا ، نشر بیدار
انقلاب، جنبش اجتماعی و حزب سیاسی ( جلد اول)
3- Ernest Mandel, Trotsky’s conception of self-organisation and the vanguard party (November 1989)
پیرامون رابطه خود سازماندهی طبقه کارگر با حزب پیشاهنگ- ارنست مندل ؛ ر- جوان نشر بیدار ( جلد اول)