May 28, 2019
در فقدان دادرسی عادلانه در جایی که سلیقه جای قانون و بازجو در حکم دادستان و قاضی قرار می گیرد همان نقطه ای است که می تواند یک متهم را در هم بشکند جایی که زندانی به یک گروگان تبدیل می گردد تا هر آنچه ممکن است بر وی و خانواده اش تحمیل نمایند اگر متهم یک فعال صنفی و مدنی باشد بخشی از انگیزه این ستم فراتر از متهم با هدف منکوب کردن و گروگان گرفتن بدنه اجتماعی صورت می گیرد در اینجا دستگاه سرکوب همسو عمل می کند و حتی پزشک زندان قسم بقراط را زیر پا می گذارد تا گروگان گیری سلامت جسم و روان با اعمال محدودیت های پزشکی کامل گردد هدف در گام اول در هم شکستن و منکوب کردن زندانی است و در گام دوم هدف این است که خانواده و بدنه اجتماعی استیصال و درماندگی خود را احساس کنند. ناامیدی و ناتوانی دقیقا آن چیزی است که دستگاه سرکوب انتظار دارد در چشمان تک تک متهمان و زندانیان ببیند و راه چیره شدن بر این مناسبات ظالمانه تنها یک چیز است مقاومت. مقاومت زندانی و مقاومت خانواده و اطرافیان.
بررسی نحوه دادرسی بسیاری از زندانیان سیاسی در طول این سال ها نشان می دهد که چگونه پروسه در هم کوبیدن جسم و روان زندانی و خانواده اش گام به گام اجرا می گردد. در عین حال می توان ایستادگی زنان و مردان مقاومی * را مشاهده نمود که زندان تبعید خطر مرگ و بیماری را به سخره گرفته اند و دستگاه سرکوب نتوانسته منکوبشان کند.
در مورد معلمان زندانی نیز می توان گفت بصورت کلی یک تصویر مثبت در اذهان عمومی شکل گرفته است بخاطر همین دستگاه سرکوب آشکار و پنهان می کوشد به هر نحو ممکن با در هم شکستن زندانی و نا امید کردن معلمان با اعمال هزینه های سنگین حس استیصال را به جنبش معلمان القا نماید با این رویکرد می توان علت احکام سنگین به معلمان بخصوص محمد حبیبی را تحلیل نمود.
اینکه محمد حبیبی هنگام بازداشت اول ضرب و شتم می شود در سلولهای انفرادی نگهداری می شود و با وثیقه سنگین آزاد می گردد برای این است که فعالیت صنفی پر هزینه جلوه داده شود تا هر کسی به فکر فعالیت و استیفای حقوق خود افتاد بداند انفرادی و زندان در انتظار اوست. اما در بازداشت دومِ آقای حبیبی، این هشدار به معلمان تشدید می گردد این بار او را در حاشیه تجمع، تجمعی که هیچ نقشی در آن نداشته با خشونتی بیشتر از قبل و با ضرب و شتم زیاد در مقابل معلمان و مردم دستگیر می کنند و به جای اوین او را به زندان مخوف #تهران_بزرگ منتقل می کنند همانطور که عبدالرضا قنبری را به بند قاتلان زندان گوهردشت منتقل کرده اند.
از اینجا به بعد شکنجه و اذیت خانواده و اطرافیان شکل عینی به خود می گیرد و هر روز تهران بزرگ و سختی هایش در مقابل چشم فعالان است. اما موضوع به اینجا ختم نمی گردد آقای حبیبی باید درمان شود اما درمان نمی شود.
محمد حبیبی در زندان تهران بزرگ حتی امکانات اولیه ندارد و هر وقت خبری از وی منتشر می گردد به میانجی وضعیت وی در بین برخی فعالان گمانه هایی شکل می گیرد که ناخواسته بخشی از پروژه سرکوب است تزهایی از این دست که فعالیت دیگر فایده ندارد ما هیچ قدرتی نداریم و … در این میان حکم سنگین ده سال و نیم و مجازات شلاق صادر می شود تا به کسانی که در فعالیت تردید دارند تیر خلاص بزند.
اما آن چیزی که در حکم محمد حبیبی بسیار عجیب است تشدید مجازات است یعنی بازجوها به حکم اشد اتهامات منتسب یعنی اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی که به ترتیب پنج ، یک و یک سال است راضی نمی شود و قاضی در حکم ماشین امضا حکم را به میزان یک برابر و نیم تشدید می کند تا مجموع محکومیت از هفت سال به ده سال و نیم برسد تا اگر قانون تجمیع اجرا گردید حکم به زیر هفت سال و نیم تقلیل پیدا نکند و دادگاه تجدید نظر عین حکم دادگاه بدوی را تایید می کند تا پروسه سرکوب کامل شود. اما اینجا تمام ماجرا نیست و در تمام طول این یکسال همواره بخش دیگر سرکوب ادامه می یابد محمد معالجه نمی شود با مرخصی مخالفت می شود و … همانطور که اسماعیل عبدی و محمود بهشتی لنگرودی حق ندارند به مرخصی بروند حتی اگر بیمار باشند اما دزدان و اختلاسگران محبوس در بند کناری به مرخصی می روند.
اما بُعد دیگری از سرکوب نه توسط دستگاه امنیتی بلکه از محیط کار وی شروع می شود و در وزارتخانه به اوج می رسد. از تصمیم دستگیری اول آقای حبیبی حراست اداره شهریار و عواملش در مدرسه از آن اطلاع دارند و با دستگیر کنندگان در حال همکاری هستند هر چند روزهای اول مدعی هستند که ما در جریان دستگیری نبودیم. دستگیری دوم بهانه ای می شود تا عده ای از فعالان که به دولت خوشبین هستند توصیه های آمرانه و پدرانه را به دیگر به فعالان منتقل کنند که ما به حبیبی هشدارهای لازم را دادیم و او خودش رفت و … کذب محض و فرافکنی است. گویی اصل قصه فراموش می شود تا باز زندانی در بین افکار فعالان محاکمه گردد اما آنهایی که محمد را از نزدیک می شناسند خوب می دانند که او انسان شجاع و فداکاری است اما ماجراجو نیست و حاشیه ندارد و اگر می دانست حضور او در حاشیه یک تجمع این اندازه حساس و هزینهزا است در مراسم شرکت نمی کرد.
اما این تمام ماجرا نیست همزمان با دوران تبعید به زندان تهران بزرگ حقوقش قطع می گردد تا زندگی و معیشتش چون خودش گروگان گرفته شود این بخش از سرکوب نرم و در قالب قوانین و آیین نامه تخلفات اداری صورت می گیرد وزیری این کار را انجام می دهد که مدعی است خودش معلم است اما در سرکوب نرم مهارت دارد. چون تجربه دیگر معلمان دربند پیش روی خانم پاک ضمیر،همسر محمد، و دوستانش قرار دارد درست طبق مقررات و آیین نامه مرحله به مرحله قدم ها برای درخواست #مرخصی_بدون_حقوق وی برداشته می شود درخواست ها به موقع داده می شود فرم ها تکمیل می گردند. اما در بدو امر اداره آموزش و پرورش شهریار با تخلفی آشکار غیبت آقای حبیبی را غیرموجه می زند. انگار نه انگار که وی با دستور قضایی در حبس است گویی وی برای خوشگذرانی به سواحل قناری رفته و در مدرسه حضور ندارد و … و دور جدید سرکوب یعنی سرکوب فرسایشی خانواده شروع می شود هر روز در جواب درخواست مرخصی بدون حقوق یک بهانه و یک قولی می دهند و در نهایت سرکار گذاشتن خانواده بارها تکرار می شود. یک روز می گویند باید هیات تخلفات اداره کل نظر دهد یک روز وزارتخانه . یک روز جلسه نیست یک روز می گویند هیات مسئول ندارد یک روز می گویند دارد اما سرپرست است بعد از زدن حکم سرپرست حکم مرخصی صادر خواهد شد و در تمام این مدت وزیر در مصاحبه عمومی و گفتگوی خصوصی مدعی است پیگیر کار معلمان زندانی بخصوص مرخصی بدون حقوق محمد حبیبی است و همه بر صدور حکم مرخصی بدون حقوق به عنوان یک حق قانونی و نه لطف تاکید دارند. محمد حبیبی هم فقط حقش را می خواهد و وزراتخانه پس از یک سال دوندگیِ خانم پاک ضمیر، حق همسرش را کف دستش می گذارد. جواب این است با درخواست مرخصی موافقت نشد یعنی صدور حکم انفصال از خدمت حکمی که در صورت صدور زمینه اخراج وی را فراهم می کند.
حال یکبار دیگر روند اتفاقات را با هم کوتاه مرور کنیم بازداشت با ضرب و شتم ، سلول انفرادی، تبعید به زندان تهران بزرگ، جلوگیری از درمان، صدور حکم زندان و شلاق، تشدید حکم ، تایید حکم، قطع حقوق ،انفصال از خدمت. این تصویری است که می خواهند با آن زندانی، خانواده و معلمان را منکوب کنند** آیا موفق می شوند؟
به نظر مهمتر از این تصویر، واکنشها به این مساله است که بسیار تعیین کننده است تا جایی که من می دانم واکنش محمد به این همه ظلم ایستادگی و مقاومت است بدون ماجراجویی و حاشیه سازی. در آنجا کتاب می خواند و گاهی هم می نویسد. پاسخ خانم پاک ضمیر هم برای همه گویا است مسئولین را بخاطر دفاع از حق خود و همسرش با پیگیری خسته می کند ولی خسته نمی شود صبور است و پیگیر و به هدف و راه خود و همسرش معنا می دهد.
می ماند واکنش فعالان صنفی و تشکل های مدنی که به نظر خیلی مهم است.
از یک منظر می توان این حکم انفصال را یک حکم هیات تخلفات دید و کاملا فردی از کنارش گذشت . می شود بر طبل یاس کوبید و بخشی از پروژه سرکوب شد. اما امکان دیگری هم هست همانظور که اشاره شد این حکم در ادامه احکام دیگر علیه معلمان زندانی و احکام آقای حبیبی معنا دار است این حکم را می توان حکم فردایِ تمام فعالان تلقی نمود. در اصل باید حکم انفصال محمد را در کنار خبر احکامی که برای برخی فعالان مانند حکم بازنشستگی پیش از موعد، تبعید و جابجایی محل کار در راه است قرار داد و بررسی کرد که این نشانگر دور جدیدی از سرکوب ها توسط وزارتخانه باشد بخصوص زمانی که وزیر با بی شرمی به معلمانی که بخاطر معیشت خود و آموزش کودکان معترضند هشدار می دهد که دشمن پشت در ایستاده است. این یعنی چراغ سبز به سرکوب بیشتر و گسترده تر. حال اگر کسانی توهم دارند که وزیر مجبور است یا قدرتی ندارد سخت در اشتباه است مجموعه وزارتخانه بخصوص حراست و هیات تخلفات اداری بخشی از ساز و کار سرکوب فعالیت صنفی هستند و امروز برای محمد حبیبی حکم می زنند فردا نوبت تک تک فعالان است.
پس باید با اعتراض به این حکم غیرقانونی مانع صدور حکم اخراج شویم چون حکمی برای تمام فعالان صنفی است.
????پی نوشت :
* حکایت های ناگفته زیاد است و در این مقال نمی گنجد تنها به ذکر این نکته بسنده می کنم که زندانیان سیاسی به چند زندانی که شبکه های بی بی سی و من و تو آنها را تبلیغ می کنند محدود نیستند به خصوص زندانیان مقاوم که مرتب از طریق این شبکه ها بایکوت می شوند.
** اگر چه ممکن است چند فعال بخاطر این تصویر و هزینه های احتمالی در افق محو شوند اما جهت گیری کمی و کیفی نشان می دهد جنبش معلمان ایران متکی بر فرد نیست و برآیند حرکت جنبش معلمان ایران با توجه به تمام محدودیت ها و سرکوب ها رو به جلو است.
7 خرداد 1398
در کانال معلمان عدالتخواه عضو شوید و از حقوق معلمان دفاع کنید
???? @edalatxah
لینک عضویت :
https://t.me/edalatxah