شواهد و برخوردهای ایالات متحده امریکا مقابل جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که امپراطوری امریکا هنوز دارای یک سیاست منسجم، قابل اتکاء و ادامه دار نیست. نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر سیاست خارجی امریکا در مورد ایران نشان میدهد که دولتهای جمهوریخواه و دموکرات هر کدام و به نوعی در صدد مهار حاکمیت سیاسی ایران بودهاند. اگر دولت ملی محمد مصدق را با کودتا سرنگون می کند تا دیکتاری رام و در خدمتشان را تقویت نمایند اما که، چون تاریخ مصرف دیکتاتور قرن بیستمی به پایان میرسد، امپراطوری با اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و تعویض دیکتاتوریها با حاکمت اسلام سیاسی،همان شاهِ گوشبفرمان را نیز میزند و اکنون درمانده از اجرای سیاستی منسجم، هر روز پروژهای را عَلَم میکند. اگر دولت باراک اوباما دست به تقویت تروریستهای خندهرو و پذیرایی بازوی خارجی آنها حتی در خاک امریکا (امثال نایاک) زد اکنون، دولت دانلد ترامپ در مضحکهای تاریخی، سرگردانی خود و خط کُمپانیهای نفتی – تسلیحاتی را بر ملا میکند. طُرفه اینکه به جای بررسی معلولها باید سراغ علت اصلی این بیبرنامگی و سرگردانی در سیاست خارجی امریکا رفت.
* * *
ویلیام کیسی رییس سازمان اطلاعاتی امریکا (CIA) خود یک مسیحی بنیادگرا و فارغالتحصیل حوزه علمیه کاتولیکها بود در دولت ریگان زمینهسازی تقویت و توانمند سازی اسلام سیاسی را بر عهده گرفت. قبل از او برژینسکی و دولت کارتر کار را در افغانستان آغاز نمودند و از دل تلاشهای آنها، طالبان ضد بشر زاده شد! در مدت چهار دهه اخیر این بازی را علیه مردم منطقه خاور نزدیک با جنایات بیشمار حکام اسلامی ادامه دادند ولی گویا حاکمین اسلامی بعضا از خط خارج شده و در نمونه ایران، سوی روسیه و چین جهتگیری کردهاند. چگونگی درماندگی امریکا در مهار حاکمیت تروریست اسلامی را بررسی کنیم. در یک نگاه امریکا از پرداخت هزینههای نظامی وغیره بیش از ۷۰۰ پایگاه نظامی خود در جهان به تنگی نفس افتاده. امریکا در ۱۳۰ کشور دنیا دارای حضور نظامی است و همین امر تا کنون دشمنی مردم محلی را متوجه موضوع نموده است. هر سال امریکا بیش از ۲۳۰ میلیارد دلار خرج این پایگاهها در کشورهای دیگر میکند و امریکا در کل ۶۳۰ میلیارد دلار در سال بودجه نظامی دارد که بیش از مجموعه تمام کشورهای صنعتی و بودجه نظامی آنهاست. نتیجه این همه هزینه کردنها تنها شکستهای پیاپی بوده در جریان جنگهایی چون ویتنام، عراق و افغانستان و حمایت از اوکراین و شکست در سوریه!
در این جنگها اگرجه صدها هزار کشته و مجروح و میلیونها انسان آواره شدند ولی جنگافروزان چون کورپوریشنهای «هالی برتن» از فروش جنگافزار و مایحتاج مصرفی و تامین ارتشهای مزدور به سودهای نجومی رسیدند. که معاون بوش، دیک چنی از مدیرانش بود!
اکنون دولت ترامپ عاجز از کشاندن خط تولید به داخل امریکا (امری ناممکن) و بدهی ۱۳ تریلیون دلاری و واگذاری محاصره چین و روسیه به حوادث! کاخ سفید را رسوا میکند. امریکا از بدو تاسیس تا جنگهای جهانی تقریبا بدون ترازنامه منفی و بدهی هنگفت بود ولی در دولت بوش و قوام خط نئولیبرال و چوب حراج زدن به منافع مردم امریکا ناگهان امپراطوری را با پنج و دو دهم تریلیون دلار بدهی روبرو ساخت. بخش مالی سرمایه داری برتری یافت و ناتوانی ماشین جنگی آن هر روز افزونتر. در اوکراین و سوریه، عراق و افغانستان عقب نشست و حال در یک کش و قوس با دست پروردهی خود و متحدین، در قبال جمهوری اسلامی به سیاست هویج و چماق روی آوردهاست. جمهوری اسلامی که خود امریکا و متحدین اروپائی آن کوچه باز نمودند تا با سرکوب جنبش آزادیخواهانه مردم ایران تاسیس شود و چشم خود را روی یک دهه جنایاتش بستند. همان ائتلافی که خمینی را راهی ایران نمود و معتقد بود، اسلام وجه لیبرال دارد (دار و دسته بازرگان) که باید از آن حمایت نمود، غافل از اینکه اسلام را خمینی میداند و عملی میکند! ولی خط امریکا هنوز در همین وجه تلاش میکند.
* * *
سردرگمی امریکا در مورد برخورد به جمهوری اسلامی از آنجا ناشی میشود که امریکا و دستگاه سیاسی آن همواره دنبال نوکران سربهزیر در مناطق نفوذ بودهاند. آنها نمیتوانند کوچکترین مقاومت متحدین خود را شاهد باشند. در جریان حملات رسانهای اخیر علیه جمهوری اسلامی، امریکا نیرویی راستگرا و جانشین حاضر و آماده و اپوزیسیون قابل اتکاء و اعتمادی نمیبیند و لذا در پس رام نمودن رژیم اسلامی از شاخی به شاخ دیگر میپرد. امثال برنی سندرز معتقدند که ورشکستگی امپراطوری قابل کتمان نیست و هرچه زودتر باید پایگاههای بیفایده نظامی خارجی را جمع و جور کرد و سیاست مالیاتهای تصاعدی را بر شرکتها عمده اعمال نمود و در کل رویای سوسیال دموکراسی را در سر میپروراند. او نمیداند که حیات کنونی امپراطوری بر مبنای سرمایه امپریالیستی و نظامیگری میگذرد. برخورد به علل دوگانه مستلزم زیر و رو شدن امریکاست که امثال او مرد چنین میدانی نیستند. کم نیستند تحلیلگرانی که معتقدند دیر یا زود امریکا باید راه ژاپن و فرانسه و انگلیس و هلند که امپراطوری خود را منحل و محدود نمودند پیش گیرد و گرنه ورشکستی موجب تکانهای شدید خواهد شد. تا آن روز طرفهای سیاست خارجی امریکا همچون جمهوری اسلامی ایران با خلق بحرانهای جورواجور در صدد جلوگیری از سقوط خواهند بود. این امر اما که میتواند در صورت جنبش فراگیر و داخلی با اگر و اما روبرو شود. امریکا نه میخواهد و نه میتواند چون سایرین، امپراطوری خود را رها سازد و از سوی دیگر شرایط بسیار مساعد برای جذب تمامی ثروتهای مالی فراری کشورها و ذخایر هوشی و تخصصی آنها همواره سوخت ادامه حیات را نصیب امریکا و همچنین کانادا نمودهاست. دانلد ترامپ ابتدا در تقابل با سیاستهای باراک اوباما بر طبل جنگ کوبید ولی واقعیتهای کنونی دولت او را در مقابل جمهوری اسلامی به سیاست هویج و چماق کشانید. در کل و در فقدان جانشینی متحد و قابل اتکاء و سیاستمند، کار ایران دستخوش روزمرهگی شده و مردم در حالت انتظار و نارضایتی حداکثری بسر میبرند. این دوره طولانی نخواهد بود و امریکا هم در دوره ترامپ و در مسئله سوریه و ایران معاملهای پشت پرده با روسیه دارد. تقسیم منافع و اهرمهای فشار در مورد ایران با حضور روسیه در صحنه، امری است واضح ولی جنبش عمومی میتواند معادلات هردورا دچار دگرگونی سازد.
* * *
در زمانهای زندگی میکنیم که بخش مالی سرمایهداری اغلب و در جهان شمال دست بالا را دارد و هزینه پردازی برای تحرکات سیاسی حرف اول را میزند و امریکا تحمل پرداخت هزینه دخالتهای نظامی دراز مدت را ندارد. بخش مالی سرمایه طالب مهار متمردین است و سیاست کنونی کاخ سفید در این جهت است و تعویض رژیم هیچگاه مدنظر نبوده و حاکمیت اسلامی میوه کورپوریشنهای عظیم و طرح جایگزین کردن دیکتاتوریهای منطقه با تروریسم محلی بوده است. آنجه خواندید و من معتقدم، مجددا تاکید بر سازماندهی امر مبارزه و ایجاد شبکههای مرتبط در محلات و محیطهای کار و تحصیل و زندگی است تا در شرایط بازتر خود را در هیبت کمیتههای خودگردان و شوراهای مزبور نشان دهد. که امریکا نه ببر کاغذی است (به گفته مائو رهبر انقلاب چین) و نه امپراطوری رو به انقراض، بلکه سرکرده جهانی است بی عدالت و دنیایی کهنه که باید از درون و بیرون ، همراه با سایرین تغییر کند. همکاری و نوکری با این دنیای کهنه و فرسوده و سرکرده نظمی کارگر کش کمتر از مذاکره و نزدیکی به رژیم بربریت ضد بشر نیست. که زدن رژیم بربریت امری است شدنی و خواه ناخواه از درون پوسیده و پاشیده. اما که سقوط اقتصادی مملکت همراه است با معضلات عمیق نه تنها سیاسی و اجتماعی، بلکه مسئله آنچه اخلاق جمعی مینامند. دامنه جرم و جنایت و عادی شدن دروغ و کلاهبرداری، هتک حرمت شهروندان تا جرایم علیه زنان و کودکان آن پاشنه آشیل هر شکل بندی سیاسی است که جایگزین میشود. راهی است طولانی و کاری است برای سالیان. این امر اما که از عهده جمعی بر میاید که خود اخلاق سیاسی و رفاقت و صداقت را داشته و در زندگی مبارزاتی جمعی خود به اثبات رسانده باشند و نه نوکران و پادوهای سابق خمینی و دیکتاتوری و همدستهای فعلی امپراطوری.
* * *
* * *
ویلیام کیسی رییس سازمان اطلاعاتی امریکا (CIA) خود یک مسیحی بنیادگرا و فارغالتحصیل حوزه علمیه کاتولیکها بود در دولت ریگان زمینهسازی تقویت و توانمند سازی اسلام سیاسی را بر عهده گرفت. قبل از او برژینسکی و دولت کارتر کار را در افغانستان آغاز نمودند و از دل تلاشهای آنها، طالبان ضد بشر زاده شد! در مدت چهار دهه اخیر این بازی را علیه مردم منطقه خاور نزدیک با جنایات بیشمار حکام اسلامی ادامه دادند ولی گویا حاکمین اسلامی بعضا از خط خارج شده و در نمونه ایران، سوی روسیه و چین جهتگیری کردهاند. چگونگی درماندگی امریکا در مهار حاکمیت تروریست اسلامی را بررسی کنیم. در یک نگاه امریکا از پرداخت هزینههای نظامی وغیره بیش از ۷۰۰ پایگاه نظامی خود در جهان به تنگی نفس افتاده. امریکا در ۱۳۰ کشور دنیا دارای حضور نظامی است و همین امر تا کنون دشمنی مردم محلی را متوجه موضوع نموده است. هر سال امریکا بیش از ۲۳۰ میلیارد دلار خرج این پایگاهها در کشورهای دیگر میکند و امریکا در کل ۶۳۰ میلیارد دلار در سال بودجه نظامی دارد که بیش از مجموعه تمام کشورهای صنعتی و بودجه نظامی آنهاست. نتیجه این همه هزینه کردنها تنها شکستهای پیاپی بوده در جریان جنگهایی چون ویتنام، عراق و افغانستان و حمایت از اوکراین و شکست در سوریه!
در این جنگها اگرجه صدها هزار کشته و مجروح و میلیونها انسان آواره شدند ولی جنگافروزان چون کورپوریشنهای «هالی برتن» از فروش جنگافزار و مایحتاج مصرفی و تامین ارتشهای مزدور به سودهای نجومی رسیدند. که معاون بوش، دیک چنی از مدیرانش بود!
اکنون دولت ترامپ عاجز از کشاندن خط تولید به داخل امریکا (امری ناممکن) و بدهی ۱۳ تریلیون دلاری و واگذاری محاصره چین و روسیه به حوادث! کاخ سفید را رسوا میکند. امریکا از بدو تاسیس تا جنگهای جهانی تقریبا بدون ترازنامه منفی و بدهی هنگفت بود ولی در دولت بوش و قوام خط نئولیبرال و چوب حراج زدن به منافع مردم امریکا ناگهان امپراطوری را با پنج و دو دهم تریلیون دلار بدهی روبرو ساخت. بخش مالی سرمایه داری برتری یافت و ناتوانی ماشین جنگی آن هر روز افزونتر. در اوکراین و سوریه، عراق و افغانستان عقب نشست و حال در یک کش و قوس با دست پروردهی خود و متحدین، در قبال جمهوری اسلامی به سیاست هویج و چماق روی آوردهاست. جمهوری اسلامی که خود امریکا و متحدین اروپائی آن کوچه باز نمودند تا با سرکوب جنبش آزادیخواهانه مردم ایران تاسیس شود و چشم خود را روی یک دهه جنایاتش بستند. همان ائتلافی که خمینی را راهی ایران نمود و معتقد بود، اسلام وجه لیبرال دارد (دار و دسته بازرگان) که باید از آن حمایت نمود، غافل از اینکه اسلام را خمینی میداند و عملی میکند! ولی خط امریکا هنوز در همین وجه تلاش میکند.
* * *
سردرگمی امریکا در مورد برخورد به جمهوری اسلامی از آنجا ناشی میشود که امریکا و دستگاه سیاسی آن همواره دنبال نوکران سربهزیر در مناطق نفوذ بودهاند. آنها نمیتوانند کوچکترین مقاومت متحدین خود را شاهد باشند. در جریان حملات رسانهای اخیر علیه جمهوری اسلامی، امریکا نیرویی راستگرا و جانشین حاضر و آماده و اپوزیسیون قابل اتکاء و اعتمادی نمیبیند و لذا در پس رام نمودن رژیم اسلامی از شاخی به شاخ دیگر میپرد. امثال برنی سندرز معتقدند که ورشکستگی امپراطوری قابل کتمان نیست و هرچه زودتر باید پایگاههای بیفایده نظامی خارجی را جمع و جور کرد و سیاست مالیاتهای تصاعدی را بر شرکتها عمده اعمال نمود و در کل رویای سوسیال دموکراسی را در سر میپروراند. او نمیداند که حیات کنونی امپراطوری بر مبنای سرمایه امپریالیستی و نظامیگری میگذرد. برخورد به علل دوگانه مستلزم زیر و رو شدن امریکاست که امثال او مرد چنین میدانی نیستند. کم نیستند تحلیلگرانی که معتقدند دیر یا زود امریکا باید راه ژاپن و فرانسه و انگلیس و هلند که امپراطوری خود را منحل و محدود نمودند پیش گیرد و گرنه ورشکستی موجب تکانهای شدید خواهد شد. تا آن روز طرفهای سیاست خارجی امریکا همچون جمهوری اسلامی ایران با خلق بحرانهای جورواجور در صدد جلوگیری از سقوط خواهند بود. این امر اما که میتواند در صورت جنبش فراگیر و داخلی با اگر و اما روبرو شود. امریکا نه میخواهد و نه میتواند چون سایرین، امپراطوری خود را رها سازد و از سوی دیگر شرایط بسیار مساعد برای جذب تمامی ثروتهای مالی فراری کشورها و ذخایر هوشی و تخصصی آنها همواره سوخت ادامه حیات را نصیب امریکا و همچنین کانادا نمودهاست. دانلد ترامپ ابتدا در تقابل با سیاستهای باراک اوباما بر طبل جنگ کوبید ولی واقعیتهای کنونی دولت او را در مقابل جمهوری اسلامی به سیاست هویج و چماق کشانید. در کل و در فقدان جانشینی متحد و قابل اتکاء و سیاستمند، کار ایران دستخوش روزمرهگی شده و مردم در حالت انتظار و نارضایتی حداکثری بسر میبرند. این دوره طولانی نخواهد بود و امریکا هم در دوره ترامپ و در مسئله سوریه و ایران معاملهای پشت پرده با روسیه دارد. تقسیم منافع و اهرمهای فشار در مورد ایران با حضور روسیه در صحنه، امری است واضح ولی جنبش عمومی میتواند معادلات هردورا دچار دگرگونی سازد.
* * *
در زمانهای زندگی میکنیم که بخش مالی سرمایهداری اغلب و در جهان شمال دست بالا را دارد و هزینه پردازی برای تحرکات سیاسی حرف اول را میزند و امریکا تحمل پرداخت هزینه دخالتهای نظامی دراز مدت را ندارد. بخش مالی سرمایه طالب مهار متمردین است و سیاست کنونی کاخ سفید در این جهت است و تعویض رژیم هیچگاه مدنظر نبوده و حاکمیت اسلامی میوه کورپوریشنهای عظیم و طرح جایگزین کردن دیکتاتوریهای منطقه با تروریسم محلی بوده است. آنجه خواندید و من معتقدم، مجددا تاکید بر سازماندهی امر مبارزه و ایجاد شبکههای مرتبط در محلات و محیطهای کار و تحصیل و زندگی است تا در شرایط بازتر خود را در هیبت کمیتههای خودگردان و شوراهای مزبور نشان دهد. که امریکا نه ببر کاغذی است (به گفته مائو رهبر انقلاب چین) و نه امپراطوری رو به انقراض، بلکه سرکرده جهانی است بی عدالت و دنیایی کهنه که باید از درون و بیرون ، همراه با سایرین تغییر کند. همکاری و نوکری با این دنیای کهنه و فرسوده و سرکرده نظمی کارگر کش کمتر از مذاکره و نزدیکی به رژیم بربریت ضد بشر نیست. که زدن رژیم بربریت امری است شدنی و خواه ناخواه از درون پوسیده و پاشیده. اما که سقوط اقتصادی مملکت همراه است با معضلات عمیق نه تنها سیاسی و اجتماعی، بلکه مسئله آنچه اخلاق جمعی مینامند. دامنه جرم و جنایت و عادی شدن دروغ و کلاهبرداری، هتک حرمت شهروندان تا جرایم علیه زنان و کودکان آن پاشنه آشیل هر شکل بندی سیاسی است که جایگزین میشود. راهی است طولانی و کاری است برای سالیان. این امر اما که از عهده جمعی بر میاید که خود اخلاق سیاسی و رفاقت و صداقت را داشته و در زندگی مبارزاتی جمعی خود به اثبات رسانده باشند و نه نوکران و پادوهای سابق خمینی و دیکتاتوری و همدستهای فعلی امپراطوری.
* * *