انتخابات دوره ای آمریکا را باید به یک اعتبار آوازه گری مداوم نظام سرمایه داری امپریالیستی دانست که در تداوم ایجاد امیدواری های کاذب، در رقابت دو حزب جمهوری خواه و دموکرات به نمایش در می اید. اگر چه در ظاهر امرشهروندان آمریکائی از آزادی های اساسی مندرج در یک قانون اساسی بورژوائی برخوردارند و آزادی احزاب، انجمن ها و برگزاری متینگ و تظاهرات و هر گونه اجتماع غیر مسلح در قانون اساسی دولت فدرال و دولت های ایالتی تضمین شده و در کنار دو حزب بزرگ دموکرات و جمهوری خواه، که نام دو باشگاه آنتخاباتی بیش تر مناسب حال آنان است، تا دو حزب به مفهوم واقعی، یک دوجین از احزاب دیگر دفتر و دستک دارند که هیچ کدام ره به جائی نمی برند و نقشی در اداره کشور ندارند و اگر در کشورهای اروپائی، نظام های تک حزبی اروپای خاوری و دو حزبی پارلمانی، جای خود را به سیستم چند حزبی واقعی سپرده، در آمریکا در به همان پاشنه ی گذشته می چرخد و سوای دو باشگاه بزرگ انتخاباتی، به سبب شرایط ویژه ی حاکم بر کشور، دیگر احزاب نتوانسته اند رشد کنند.
یک سوم سناتورها، یک سوم فرمانداران ایالتی و تمام نماینده گان کنگره، هر دو سال یک بار، تجدید انتخاب می شوند و یک سال مانده به انتخاب آنان، کارزار رقابت آوازه گری بین داوطلبان حزبی و تعیین نامزدهای حزبی هر کدام از دو حزب رقیب آغاز می شود. اما مهم تر از رقابت برای کسب کرسی های سنا و فرمانداری ایالت ها و نماینده گان کنگره، رقابت اصلی بر سر کسب مقام ریاست جمهوری است که هر چهار سال یک بار تکرار می شود و طی دو سال پیش از انتخابات، داوطلبین هر دو حزب، یک مصاف درون حزبی و گشت ایالتی در سرتاسر کشور را پشت سر می گذارند، تا به عنوان تنها نماینده ی حزب خود، به میدان انتخابات اصلی برای کسب اکثریت آرای الکترال گسیل شوند. زیرا هر ایالت به نسبت جمعیت خود، میزان معینی رای الکترال دارد و هر رقیبی که در یک ایالت به اکثریت برسد، تمام رای آن ایالت را از آن خود خواهد ساخت. در خور توجه این که در انتخابات مقدماتی هم، چه برای گزینش دموکرات ها و چه برای گزینش جمهوری خواهان، هواداران هر دو حزب مشارکت دارند. به بیان روشن تر هواداران هر حزب، در تعیین نامزد حزب رقیب هم سهیم هستند.
هر کدام از دو نامزد مقام ریاست جمهوری باید پیشاپیش مقام معاونت خود را معرفی نمایند. زیرا در صورت مرگ رئیس جمهور و یا استعفای وی، تجدید انتخابات در کار نیست و معاون وی به مقام ریاست می رسد. بدین ترتیب شرکت در انتخابات و گزینش مقام های اجرائی و قانون گذاری بزرگ ترین سرگرمی سیاسی شهروندان آمریکائی است و اگر چه شهروندان آمریکائی نسبت به شهروندان اروپائی کم تر سیاسی هستند اما بخش مهمی از برنامه ی رسانه های بزرگ تصویری، صوتی و نوشتاری را تبلیغات انتخاباتی پر می کند. در جریان برگزاری انتخابات و در هر مرحله ی از آن، کیسه گدائی داوطلبان و حساب های بانکی دریافت کومک مالی از یک رقمی تا هفت رقمی باز است و هر کس، در هر مرحله از انتخابات که بتواند پول بیش تری جمع آوری کند و در پرتو آن، با دست بازتری هزینه کند و کارزار تبلیغاتی گسترده تری راه بیندازد، شانس بیش تری برای انتخاب شدن دارد.
از آن جا که سیستم حکومتی آمریکا، یک نظام ریاستی است با اقتدار رئیس جمهور، و رئیس جمهور از اختیارات قانونی گسترده ای برخوردار است و می تواند فرمان صادر کند و انشاء قانون نماید و فرمان های وی با رای اکثریت نماینده گان پارلمان و دوسوم سناتورها قابل حذف، یا جرح و تعدیل است، اغلب موارد به قوه خود باقی می ماند. اگر چه صدور فرمان گاه نیازمند تامین بودجه است و تامین بودجه در اختیار کنگره، روسای جمهور کم تر به این حربه روی می آورند و دونالد ترامپ را در تاریخ دو سده ی آمریکا باید یک استثنا دانست که به اعتبار پشتیبانی اکثریت سنا و کنگره در دو سال نخست، مرتب به این حربه متوسل می شد و با از دست دادن اکثریت کنگره، از صدور فرمان باز ماند.
رئیس جمهور ورای اختیارات فراقانونی، در چهارچوب قانون هم اختیارات گسترده ای دارد و هر کدام از نامزدهای برنده در نقش یک سلطان بی رقیب مقام بخشی می کند. با مرگ و یا کناره گیری هر یک از قضات نه گانه دیوان عالی کشور، معرفی قاضی برای انتخاب در مجلس سنا از اختیارات رئیس جمهور است و اینک در آستانه اتخابات سال جاری، با مرگ خانم “Roth Bader Ginsburg ” روت بادر گینسبورگ، یکی از قضات دیوان عالی کشور که از حزب دموکرات بود، ترامپ فرصت را غمیمت شمرده، بر آن است تا با معرفی یک قاضی محافظه کار به جانشینی وی کفه ی ترازو را که هم اکنون به نسبت پنج ، به سه، به سود جمهوری خواهان است سنگین تر کند و در صورت بروز اختلاف در جریان برگزاری انتخابات جاری پشتیبانی دوسوم قضات را داشته باشد.
رئیس جمهور ورای انتخاب وزیران دولت فدرال و معاونان آن ها، حق برکناری و تجدید انتخاب همه ی سفیران و کارداران، سمت های ارشد نظامی، انتظامی، امنیتی و اداری فدرال را دارد. از این روی هر کدام از دو نامزد رقیب در جریان رقابت های انتخاباتی، به شکار چهره ی برجسته ی سیاسی، اقتصادی، قضائی، دیپلماسی، روزنامه نگاران برجسته، شبکه های رادیوئی و تلویزیونی، شخصیت های اجتماعی و هنری و از همه مهم تر شماری از کلان سرمایه داران می پردازند و به سمت خود جلب می کنند و در این سوداگری دوجانبه، گاه، پیشاپیش بر سر پست های مهم معامله می کنند. کلان سرمایه داران، تراست های بزرگ و باندهای مافیائی و شبه مافیائی هم به نوبه ی خود، با پرداخت کومک های مالی و آوازه گری، نقش برجسته ای در تامین مالی کارزار انتخاباتی و دامنه ی آوازه گری بازی می کنند به گونه ای که هزینه انتخاباتی ترامپ در دور انتخاباتی گذشته، از مرز سه میلیارد دلار گذشت.
انتخابات سال جاری که سوم ماه نوامبر برگزار می شود یکی از بی نفس ترین انتخابات چند دهه ی گذشته است زیرا به سب شیوع بیماری کورونا، افزایش شمار بیماران و مرگ و میر ناشی از این بیماری که پیشرفته ترین کشور جهان سرمایه داری را هم تراز دو کشور فقیر هند و برزیل بر زمین نشانده است، استقبال شهروندان برای شرکت در شوهای انتخاباتی کاهش یافته و حتا بیم آن می رود که انبوهی از شهروندان به صف صد میلیونی بی تفاوت ها بپیوندند و از رای دادن خودداری ورزند و یا “رای پستی” سرنوشت انتخابات را رقم بزند.
دونالد ترامپ که چهار سال پیش با شعار Amerika First با رای عقب مانده ترین لایه های طبقاتی پای به میدان نهاد و پس از کسب مقام ریاست جمهوری، با بستن مرزهای جنوبی کشور بر روی مهاجران تازه از آمریکای لاتین و دیگر اقدامات نژادپرستانه با اخراج مهاجران و بستن مرزهای هوائی و دریائی بر روی مهاجران از سایر نقاط جهان، افزایش میزان هزینه ی گمرکی بر روی کالاهای وارداتی از اروپا و چین، خروج از بازار آسیای جنوب شرقی، بر هم زدن قرارداد سه جانبه با کانادا و مگزیک، پشت پا زدن به تعهدات آمریکا در کنفرانس پاریس برای بهبود وضعیت اقلیمی، دست تولید کننده گان باز گذاشت، تلاش ورزید به مساله ی بیکاری در درون کشور سر و سامانی دهد، اینک که در پرتو شیوع کرونا با انبوه میلیونی بیکاران سی میلیونی دست به گریبان است و سیاست های نژادپرستانه اش بحران درون جامعه ی چند نژادی آمریکا را تهدید می کند، از بیم آن که انتخابات را ببازد، دست به مانورهای تازه ای زده است.
اگر چه در بدور روی کار آمدن، برسر مساله ی کره مانور می زد، اما بیش از یک سال است که دست از تهدید کره شمالی برداشته و در برابر آزمایش تازه اتمی و موشک پرانی آن واکنشی بروز نمی دهد و چون در برابر چین هم به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان قدرت مانور زیادی ندارد، تشدید جنگ لفظی با جمهوری اسلامی و برگزاری مانور مشترک دیپلماسی با ناتانیاهو نخست وزیر اسرائیل را چون برگ برنده ای مرتب بر زمین می کوبد تا به مانورهای انتخاباتی خود رنگ و روئی ببخشد.
بحران فلسطین، در قلب خاورمیانه، پس از یک سده، از تپش باز نایستاده و هم چنان یکی از کانون های داغ جهان است. سیل مهاجرت یهودیان به سوی سرزمین موعود ادامه دارد و ساکنین عرب فلسطینی، اگر چه با چنگ و دندان از بقایای سرزمین مادری خود که کم تر از بیست در صد خاک فلسطین است، دفاع می کنند اما به سبب برتری نظامی اسرائیل و تشتت درونی ناشی از رقابت گروه بندی های سیاسی، نظامی و بی تفاوتی گسترده ی دنیای عرب، قدم به قدم در برابر پیش روی اسرائیل عقب نشینی می کنند تا شهرک های یهودی نشین تازه ای برای مهاجران تازه از اروپای خاوری و جمهوری های پیشین شوروی بر پا شود.
برکنار ماندن مصر به عنوان پرجمعیت ترین و تواناترین کشور عرب، از مناقشه ی فلسطین، از یک سوی میدان را برای آوازه گری جمهوری اسلامی و دامنه ی نفوذ آن در منطقه باز گذاشته و از سویی دیگر دست آمریکا را برای پشتیبانی هر چه بیش تری از اقدامات تجاوزکارانه ی اسرائیل و میدان دادن به جریان های راست گرا و صهیونیست، که با توجیه خطر جمهوری اسلامی و اهمیت امنیت داخلی بر شدت دامنه ی سرکوب فلسطینی ها و پیش روی در بقایای سرزمین فلسطین ادامه می دهند، باز گذاشته است. دراین میان با روی کار آمدن دونالد ترامپ، و میدان یافتن داماد یهودی تبارش به سمت مشاور در امور خاورمیانه، با اعلام رسمیت قدس به عنوان پایتخت اسرائیل، بحران به فاز دیگری نائل آمده است.
اگر چه با زوال اردوگاه سوسیالیستی، دست آمریکا برای مداخله ی هر چه بیش تر در جهان و به ویژه خاور میانه باز شده است و کلید حل مشکلات منطقه در کف روسای جمهور امریکا افتاده است اما نقش ترامپ در یک سویه نگری به مساله ی فلسطین، فراتر از روسای پیشین، میدان مانور بیش تری یافته است تا بحران فلسطین را دور بزند.
از هنگام صدور قطع نامه شورای امنیت تازه تاسیس ملل متحد دایر بر تقسیم سرزمین فلسطین به دو کشور اسرائیل و فلسطین در 1948 تا 1973 اعراب و اسرائیل سه بار وارد جنگ تمام عیار شدند اما در چهل سال گذشته، در پرتو مداخله جوئی جمهوری اسلامی در امور کشورهای عربی و تلاش روحانیت شیعه ایران برای برپائی امپراتوری شیعه در منطقه، مساله ی مداخله جوئی جمهوری اسلامی، این فرصت تاریخی را برای بحران فلسطین را کنار زده، حل مناقشه با حریف نوخاسته را بر حل بحران فلسطینی مقدم بدارند.
روح اله خمینی با اعلام آخرین جمعه ی ماه رمضان به عنوان روز قدس، تلاش نمود مساله فلسطین را مساله ی جهان اسلام قلم داد کند، جهان اسلامی که در کنفرانس سران متجلی است و به عنوان یک قدرت یک پارچه نظامی و یا حتا سیاسی، واقعیت وجودی ندارد و در رانده شدن یک ونیم میلیون مسلمان برمه ای از خانه و کاشانه ی خود، برای چندمین بار به محک آزمایش در آمد زیرا پیش از ماجرای رانده شدن مسلمانان برمه ای طی سال های دوهزار و هفده و دو هزار و هجده، در جریان سرکوب خشن مسلمانان چچینی توسط یلتسین و پوتین در قفقاز که در همه جا با سکوت برگزار شد خود را نشان داد و هم اکنون سرکوب ایگورها در ترکستان شرقی و اعزام میلیونی انان به اردوگاه های بازآموزی توسط دولت چین به نمایش در می آید. اما مانور جمهوری اسلام با قدس بازی، مساله ای جدی است و استقرار یک تیپ از سپاه پاس داران در لبنان، حضور نظامی گسترده در سوریه، نفوذ مذهبی، سیاسی و حصور نظامی در عراق و یمن، تردیدی در سیاست جهان گشائی جمهوری اسلامی برجای نگذاشته و کشورهای عربی حاشیه ی خلیج فارس را که پس از سرنگونی رژیم صدام و جنگ داخلی سوریه، تنها از جانب جمهوری اسلامی احساس خطر می کنند، به سوی هم کاری هر چه بیش تری با اسرائیل واداشته است.
رژیم های عروسکی جنوب خلیج فارس، که پس از دهه ی هفتاد مثل جوجه سر از تخم در آوردند، اگر چه در پرتو منابع سرشار نفت و گاز و دریافت میلیاردها دلار ارز، به اعتبار مالی در نظام جهانی جائی پیدا کرده اند، اما به اعتبار سیاسی و نظامی هم چنان وابسته به ابرقدرت آمریکا هستند و هر چه جمهوری اسلامی سیاست اش تهاجمی تر می شود، ان ها خطر را جدی تر احساس می کنند و شاید بر این پندار باشند که آمریکا به همان گونه که شر صدام را از سر آنان و منطقه کند، شر جمهوری اسلامی را هم کم کند.
از آن جا که چتر حفاظتی آمریکا بر فراز اسرائیل گسترده است، خزیدن این دولت ها به زیر چتر آمریکا، در کنار اسرائیل ماندن را به خود دارد و چاره ای ندارند جز این که با اسرائیل وارد مناسبات دوستانه ی تازه ای شوند و چون پای اسرائیل هم چنان در گل فلسطینی است
بی گمان آن چه که در برش زمان کنونی برای ترامپ به عنوان نماینده ی جناح نظامی امپریالیسم امریکا شایان توجه است، کسب پیروزی در انتخابات نوامبر و حفظ کاخ سفید باید دانست. با روی کار آمدن ترامپ یک قرارداد یک صد و بیست میلیارد دلاری با عربستان به امضا رسید و در حجم کوچک تری با قطر، کویت و امارات، اما اینک که امارات در جنگ یمن و لیبی وارد شده، فروش و تحویل هواپیماهای مدرن فانتوم 35 به این کشور در گرو کسب رضایت اسرائیل است که با امضای قرارداد صلح بین دو طرغف و برقراری روابط دیپلماتیک و اقتصادی و مالی گسترده، این مشکل از پیش پا برداشته می شود.
بی گمان مانور برقراری رابطه ی دیپلماتیک دو کشور کوچک بحرین و امارات که مقدمه پیوستن عربستان تلقی می شود هنوز کل ماجرا و تشمین کننده ی پیروزی در انتخابات نیست و از آن جا که ترامپ در سیاست داخلی کارنامضعیفی دارد کرت برنده ی خود را تنها در خاورمیانه می تواند بازی کند. پیش روی در مساله ی فلسطین بر مبنای خواست ناتان یاهو و مهار جمهوری اسلامی، با تشدید محاصره ی اقتصادی
اهمیت خاورمیانه در انتخابات
جهان باید به خود به لرزد که نوید را به چه جرمی اعدام کردند
سسحتا در جریان این صحنه سازی[قتل] هم قرار نداشته و محکومیت پنجاه و چهار ساله برای برادر دیگر وحید، همه و همه نشانه ای است از شدت عصبیت سم داران رژیم علیه این برادران و ورزش کار قهرمانی که تن به چاکرمنشی خامنه ای نداده، پای بند بر سنت پهلوانی، ماندن در کنار توده های تحت ستم را بر آستان بوسی حکام ستم گر اسلامی ترجیح داده است.
از این روی اعدام جنایت کارانه ی نوید افکاری و مجازات سنگین زندان دو برادر دیگر را باید از شمار جنایت های فراموئش ناشدنی تاریخ اسلام و جمهوری اسلامی دانست و ننگ دیگر بر دامن اسلام و نظام اسلامی تحت فرمان روحانیت شیعه در ایران ماتم زده، در سوگ قهرمانی دیگر و قربانی شدن یک خانواده ی دیگر،
اسماعیلی سخن گوی قوه ی قضائیه طی مصاحبه ای ضمن دفاع از صدور حکم اعدام نوید افکاری، با گستاخی می گوید طی دو سال گذشته صد و شصت و نه مورد قصاص به دیه تبدیل شده است. به راستی اگر دامنه ی بخشش به این درجه است، پس سماجت برای کشته یک قهرمان بیست و هفت ساله از چیست و چرا دست گاه قضائی همه ی درخواست ها از خودی تا بیگانه را بی جواب می گذارد. پرسیدنی است که چرا دادگاه چهارچوب قوانین ارتجاعی اسلامی دایر بر حضور و شهادت چهار شاهد عادل را رعایت نمی کند. تنها شاهد جعلی این پرونده، شهادت خود را پس گرفت. چرا فرصت قانونی چهل و هشت ساعته رعایت نشد و چرا اولیاء دم را برای اجرای مراسم اعدام فرا نخواندند، جز این است که بیم داشتند مبادا اولیاء دم در جریان مراسم اعدام، اعلام عفو کنند.
دو سال پیش از این، ماجرای سعید طوسی، قاری به نام قرآن در جمهوری اسلامی، داور مسابقات ملی و منطقه ای قرآن و مربی ممتاز آموزش قرآن و نورچشم رهبر، بیش از شش ماه مورد بحث رسانه ای بود که با داشتن همسر و سه فرزند، به شمار چندی از نوجوانان تحت آموزش قرائت قرآن، تجاوز جنسی نموده و به پاداش آموزش هر سوره ی قرآنی، با آنان یک عمل لواط انجام داده است.
عمل جنسی لواط، در چهار چوب قوانین جمهوری اسلامی و نظام فقاهتی اسلام مجازات اعدام دارد و شمار زیادی در طی چهل و یک سال حکومت اسلامی در ایران به این جرم مجازات و به دار آویخته شده اند. حتا در مواردی که پای تجاوز در میان نیست و طرفین هم جنس گرا هستند و با رضایت مندی تن به لواط می دهند، قضات جمهوری اسلامی حکم اعدام صادر می کنند. بر این مبنا، با یک حساب سرانگشتی از شمار قربانیان شاکی که سعید طوسی با پوزش خواهی از آنان درخواست عفو نمود، می باید به اعدام محکوم می شد. اما به توصیه ی دفتر خامنه ای با دریافت حکم برائت از دادگاه، طلب کار شد و پوزش خواهی خود را هم اشتباه خواند. البته من با اعدام جنایت کاری مانند سعید طوسی هم که ده ها نوجوان را آزرده خاطر و بیمار روانی ساخته مخالف هستم اما وجود چنین شخصتی، با چنین پیشینه ای برای جامعه بسیار زیان آور است و چنین شخصی می باید از جامعه و تماس با جوانان و نوجوانان برحذر باشد و به جرم تجاوز به نوجوانان نابالغی که توان جسمی و روانی دفاع از خود را نداشته اند، سال ها در زندان بماند.
پرسش این جاست، چرا سران رژیم از شخص خامنه ای تا روحانی و دیگر مقام های مسول ، برای تبرئه ساختن یک جنایت کار، این چنین پا در میانی می کند و برای یک ورزش کار قهرمان در سطح ملی و بین ال مللی، با سکوت ظاهری خود و توصیه ـ ی شدت عمل دهن کجی می کند.
اند و در پرتو ورزش حرفه ای، باشگاهای ورزشی گسترش یافته و سرمایه گذاری های کلان در تجارت توسعه ورزش هم چنان رو به افزایش است. در در این میان دو بخش از ورزش کاران جای گاه برجسته ای دارند. ورزش کاران حرفه ای که پول سازند و ورزش کاران اماتوری که برای برافراشتن پرچم ملی کوس رقابت می زنند
کشتی قهرمانی را باید یکی از رشته های اصیل ورزشی دانست که هنوز هم چندان به تجارت آغشته نیست و در میان بیش از سی کشور صاحب نام کشتی، کشور ما با برخورداری از سنت دیرینه ی پهلوانی، هم چنان یک کشور صاحب نام است و کشتی گیران ایرانی چشم و چراغ یک ملت هشتاد و پنچ میلیونی هستند که هر گز از میدان های رقابت منطقه ای ، قاره ای و جهانی دست خالی بر نگشته اند. از این روی، اعدام جنایت کارانه افکاری قهرمان ملی کشتی آزاد، هم چون خبیری کاپیتان تیم ملی فوتبال که در سال شصت تیرباران شد، لکه ی ننگ دیگری است، برای حکومت اسلامی و همه ی اسلام گرایانی که منطق شان مرگ و شکنجه است. به راستی برای چنین حکومتی شرم آور نیست قهرمانی را به خاک می اندازد که پرچم اش با پیروزی وی بر روی تشک و مغلوب ساختن همه ی حریفان به اهتزاز در می آید و سرورداش، به افتخار وی طنین انداز شده است .
جمهوری اسلامی که پس از ده سال هنوز هم پرونده ی ترور دانشمندان اتمی را راکد گذارده، سکوت کرده و هیچ تلاش برای روشن کردن ماجرا ندارد دست کم در ترور یک تن از دانشمندان اتمی و اعدام دیگری دست داشت، مجید جمال فشی را با حکم قاضی صلواتی به چوبه ی دار بست، پس از برائت متهم دیگر به نام مازیار ابراهیمی اعلام کرد، اعدام مجید جمال فشی هم اشتباه بوده و وی در ترور دانشمندان اتمی نقشی نداشته است، حال آن که اعتراف ساخته گی وی به دست داشتن در ترور دانشمندان اتمی را به عنوان مدرک جرم چند بار پخش کردند.
در جمهوری اسلامی، به مثابه یک نظام تمامیت خواه، با ایدئولوژی فرقه گرایانه ی شیعی و استقرار فوق دیکتاتوری عریان ولایت مداری خامنه ای، همه چیز در خدمت نظام است و بر محور بتی در چرخش که در قالب یک فرعون ساخته اند. در این نظام که خشونت مرزی ندارد، ورزش کار هم اگر چاکر و دست بوس رهبر نباشد و خود را با خشونت حاکم بر جامعه و بی حقوقی عمومی هم آهنگ نسازد، جائی در میدان های ورزشی و زنده گی اجتماعی و سیاسی کشور ندارد، تا چه رسد بر این که در یک اقدام اعتراضی ولو در حد یک تن از هزاران تن مشارکت کرده باشد.
محاکمه یک زندانی که دو سال در سلول انفرادی تحت شکنجه است و در سالن های دربسته ی دادگاه بدون دست رسی به وکیل محاکمه می شود نمی تواند عنوان دادگاه و محاکمه داشته باشد. زندانی را بارها شکنجه می کنند تا برخود اتهامی ببندد و خود خواهان اعدام خود باشد. چنین محاکماتی حتا در سده های میانی و دوران تفتیش عقاید در اروپا و یا دوران حکومت خلفای عباسی وقوع نیافته است
ژان پل سارتر یکی از فیلسوف های به نام سده ی بیستم، زمانی نوشت وقتی که هیچ خدائی در کار نباشد همه چیز مجاز است. اینک در پرتو فرمان روائی باندهای حاکم بر کشور ما، هیچ خدائی در کار نیست. سران رژیم و گرداننده گان دست گاه های امنیتی و قضائی در پیوند تنگاتنگ با خامنه ای، حتا به قوانین عصر حجر دوران شبان رمه ای هم پای بندی نشان نمی دهند و با اعدام ضربتی قهرمان ملی هم به جهانیان دهن کجی می کنند و هم برای مردم ایران خط و نشان می کشند که ما اجازه ی نفس کشیدن نخواهیم داد.