1-با اتخاذ سیاست افزایش قیمت بنزین از سوی شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران سه قوا که اتش بر خرمن تودههای آسیب دیده مردم زد، به سهم خود همچون شعلهای دامن جمهوری اسلامی را دربرگرفت که پیامدهای آن تا مدتها صحنه سیاسی ایران را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد.
2- عصیان تودههای به جان آمده از سیاستهای بهغایت ضدمردمی این رژیم، تاکنون در بیش از 100 شهر، با برپایی تظاهرات خیابانی، اعتراض خود را نسبت به آن جلوهگر ساخته؛ که در آن خشم فروخورده مردمان ناراضی بانکها، جایگاههای سوخت، نمادهای رژیم از جمله بنر خامنهای و انگشتر خمینی… را آماج حمله خود قرار داده است.
3- تاکنون بیش از 100 کشته، هزاران زخمی و تعداد بیشتری از آن دستگیر شدهاند. مردم اینبار بهطور مستقیمتر، روشنتر به قلب نظام حملهور شدهاند، و نماد آن را –ولایت فقیه- در تیرس و سیبل خود قرار دادهاند. رژیم اسلامی که هر حرکت مردمی را بلادرنگ سیاسی و امنیتی میکند، اینبار این مردم بودهاند که ابتکار میدان نبرد را به دست گرفتند و امنیت رژیم را به چالش کشیدهاند.
4-تردیدی نیست که جمهوری اسلامی از پیامدهای سیاست افزایش قیمت بنزین آگاه بوده و خود را برای مقابله با آن پیشاپیش آماده کرده بود. مطالعه رفتار بالائیها نشان میدهد که به جز آشفتگی مقطع آغاز حرکات مردم آنها پس از نطق خامنهای خود را جمع و جور کردند، و با اراده واحد در برابر اعتراضات سنگربندی کردند؛ و با وحشیگری هرچه تمامتر به سرکوب مردم روی آوردند.
5- شدت سرکوب مردم از سوی رژیم اسلامی تنها اراده بالائیها را نشان نمیدهد، بلکه علاوه بر آن عمق نفرت مردم از این نظام و به چالش کشیدن مستقیم خود راس نظام را نیز نمودار میسازد. چهل سال سرکوبگری یک طرفه، و خواندن لالایی تز عدم خشونت اصلاحطلبان در گوش مردم دیگر اثر ندارد، و یکبار دیگر منطق مبارزه نشان میدهد که اگر راههای مسالمتآمیز مبارزه کارآیی خود را از دست بدهد، «منطق شمشیر» به کار بسته میشود.
6- تردیدی نیست که در شرایط کنونی کشور ما همه مردم از آمادگی این سطح از مبارزه برخوردار نیستند. کسانی که دارای ظرفیت این سطح از نبرد اند، بخش رادیکال مردم اند، و هنوز تودههای میلیونی وارد میدان نبرد نشدهاند. پرسش بزرگ شرایط کنونی این است که چگونه میتوان بر ناموزونی در مبارزه فایق آمد و بین اعتراضات خیابانی و حرکت اعتراضی کارگران، زنان، معلمان، پرستاران، بازنشستگان، کشاورزان.. پیوند برقرار کرد. مفصلبندی بین مبارزات شهرهای کوچک با شهرهای بزرگ، بین مناطق ملی(عربها، بلوچها، آذریها، کوردها، ترکمنها…) با مناطق مرکزی و بین بخشهای برنشسته با تهیدستان شهری (با بیش از 19 میلیون نفر در «سه هزار» منطقه حاشیهنشین) یکی از مرکزیترین حلقههایی است که تحقق آن گام بزرگی در پیشروی مبارزات مردم بهشمار میرود.
7-مبارزه فرودستان کشور ما علیه امتیازات سیاسی، اقتصادی کاست حاکم تا حدود زیادی مبارزهای است سرراست و مستقیم. صفآرایی عمودی مبارزه پایینیها در برابر بالائیها اگرچه هنوز ابعاد میلیونی ندارد و برخوردار از یک گفتمان بدیل معطوف به رهایی نیز نیست، معهذا میتوان گفت تا همین مرحله تفکیک این دو اردو تحقق یافته است. اما کاستی بزرگ جنبش مردمی در ایران اینست که مبارزه برای موازین پایهای دموکراسی، لائیسته، جمهوری، ارزشهای عرفی، حقوق بشر استوار بر شناسایی حق برابر همه انسانها، صرفنظر از نژاد، ملیت، جنسیت…در میان خود پائینیها چیرگی ندارد. و شکاف بزرگی را در اعماق جلوهگر میسازد. معضل بزرگ جنبش مردمی در ایران صرفا این نیست که این خواستها با سرکوب رژیم اسلامی روبرو میشود، بلکه این امر است که خود این امر صفوف پائینیها را آشفته میکند، و بخشی قابل توجهی از مردم که باید سوژه مبارزه برای تحقق آن باشند به دو اردوی تقسیم میشوند: مدافعان ارزشهای مذهبی و سنتی و مدافعان ارزشهای عرفی و دموکراتیک. راز انقلاب ایران در فایق آمدن بر این شکاف بزرگ نهفته است
8- عصیان جوانان شورشی قابل فهم است اما در میدان نبرد ما بیش از خشم به درایت و آیندهنگری در مبارزه نیاز داریم. رژیم اسلامی نظامی است برآمده از انقلاب، با عبور از بحرانهای متعدد، با دستگاه سرکوب تودرتو و چندلایه که در افق مشهود نشانی از تردید و دودلی در میان آنها مشاهده نمیشود. درهم شکستن اقتدار این رژیم –برخلاف رژیم پوشالی شاه-یک استراتژی چند لایه و سخت پیچیده نیاز دارد. فایق آمدن بر انقلاب اسلامی بزرگترین چالش نیروهای چپ و مترقی خاورمیانه محسوب میشود که با چند حرکت شورشی، پراکنده، با زیرساختهای ارتباطی ضعیف، غیاب بدیل و فقدان استراتژی شدنی نیست.
9- برخلاف تصور رایج در این شرایط مبارزه مدنی نافی مبارزه انقلابی نیست، بلکه برعکس تقویتکننده آن است. وانگهی تکیه یکجانبه بر مبارزه انقلابی مخصوصا در آغاز توفان بزرگ و بی اعتنایی به مبارزه مدنی تدبیر سنجیدهای نیست، و اساسا این رویکرد به جای پشتیبانی آن را تضعیف میکند. کافی است بیاد آوریم که در کوران انقلاب ایران خواستهای اقتصادی نه تنها کاهش نشان نمیداد، بلکه با شعلهور شدن مبارزات انقلابی ابعاد و دامنه این خواستها بسی افزونتر شده بود. از سوی دیگر باید در قبال بالا بردن مصنوعی سطح مبارزه از سوی رژیم نیز سخت هشیار بود، و نسبت به خرابکاریهای عامدانه آن آماده بود و در جهت خنثی کردن آن کوشید.
10- در مبارزه علیه جمهوری اسلامی به ویژه در آغاز توفان بزرگ، شعارهای عام، روشهای مبارزاتی حداقلی و جذبکننده، و به میدان آوردن حداکثر نیرو سخت کارساز و بنبستشکن هستند. ما در آغاز حرکتهای تودهای بیش از رادیکال شدن آن به بسیج میلیونی مردم نیاز داریم. این حفرهای است که پُر کردن آن کاری است با حوصله و نفسگیر، اما در موثر بودن آن تردیدی نباید روا داشت. بنابراین تناقض بزرگ لحظه کنونی این است که چگونه میتوان بدون این که شیب رادیکالیسم این مردمان جان به لب رسیده و جوانان شورشی را به سمت پایین جهت داد، همهنگام بتوان بخشهای دیگری از مردم را با آهنگ مناسب وارد میدان نبرد کرد.
11- جمهوری اسلامی میکوشد با قطع انترنت، با ارعاب، دستگیری و با فعال کردن تک تیراندازان خود مردم را از پیگیری اعترضات خود باز دارد، اما سیاست خطرناک رژیم شکاف بین مردم با ترفند جدا کردن به قول ربیعی «معترضان دلسوز» از «اغتشاشگران» است. برای خنثی کردن این سیاست ما صرفا بر همبستگی درون صفوف اعتراضات خیابانی نیاز نداریم، بلکه علاوه بر آن به حمایت کسانی احتیاج داریم که جنگ موضعی میکنند یعنی در مکان مشخص برای خواستهای مشخص دست به نبرد میزنند.
12- تجربه انقلابات نشان میدهد ایجاد شکاف در صفوف نیرویهای سرکوبگر اگر به اندازهی به میدان آوردن «تودهی بی لبخند» مهم نیست، معهذا در تضعیف رژیم سیاسی مستقر نقش مهمی ایفا میکند. بین نیروی کادر و نیروی وظیفه، بین مزدوران با بدنهی پایین نیروهای انتظامی باید تمایز قایل شد و نباید و نمیتوان با آنها به یک روش و یکسان برخورد کرد. در مبارزه علیه جمهوری اسلامی تا آنجا که امکانپذیر است باید تودهای هر چه وسیعتری از آنها را از کار انداخت و ضدیتشان را با مردم خنثی کرد. بدون این سیاست تنها یک راه برای غلبه بر رژیم اسلامی باقی میماند که چیزی جز به میدان آوردن اکثریت عظیم مردم و آمادگی برای نبرد قطعی با این نظام نیست.
13- تکیه بر منطق مبارزه منعطف، همهجانبه و رویکرد غیرایدئولوژیک به اشکال مبارزه کاری بسی دشوار است، هر آینه اگر رویکردی را خنثی نکنیم که یک شکل از مبارزه را آرمانی میکند و بدان خصلت ایدئولوژیک میبخشد. به سخن دیگر این رویکرد که از مردم میخواهد صرفا به مبارزه مدنی دست زنند همان اندازه خطا است که این شکل از مبارزه را در شرایط کنونی امری ضروری نمیداند. یا به مبارزه قهرآمیز رویکردی ستایشآمیز دارند.
14-دورهبندی حرکتهای تودهای در چند ساله اخیر نشان میدهد که فواصل بین آنها هر دم کاهش پیدا میکند و به علت بنبست جمهوری اسلامی در برون رفت از بحرانهای چند جانبه سیاسی، اقتصادی، بینالمللی چشمانداز تکوین این توفانهای بزرگ بیش از پیش فزونی مییابد. از این رو، اگر جمهوری اسلامی بتواند بر این موج اخیر فایق آید دیر یا زود با موج سهمگینی دیگری باید دست و پنجه نرم کند. آنگاه از «دوربینهای روحانی» نیز کاری ساخته نیست.
15- مردم فینفسه حامل هیچ بدیل مترقی نیستند و اگر نیروهای چپ و مدافع آزادی و برابری در راستای چیرگی یگ گفتمان مترقی نکوشند دیگران صحنه را به جای آنها پُر خواهند کرد. رویکردی بر این باور است که تودهی مردم به ویژه آنهایی که به اعماق جامعه تعلق دارند بپا خیزند موانع مبارزه را یکی پس از دیگری از پیش پای خود بر میدارند. اما اعتقاد براین باور با عنایت به تجربه دیگر کشورهای جهان ابتر بودن خود را نشان داده است. بنابراین، مبارزه برای حاکمیت مردم و نبرد برای پیریزی یک نظام دموکراسی رادیکال در شرایط ایران امروز، بدون نفی نظامهای مبتنی بر اقتدار نظیر مدل حکومتی مجاهدین، سلطنتطلبان اگر نگوییم ناممکن اما سخت دشوار است. بنابراین ما باید برای جا انداختن یک بدیل مردمی، دموکراتیک همزمان با شعار «همه با هم» مرزبندی کنیم و ماهیت بدیلهای ارتجاعی را در اذهان مردم آشکار و افشا کنیم. بهعلاوه، اکنون بیش از پیش روشن میشود که رهبری اصلاح طلبان نیز در بحران هویتی گرفتار آمده است. از اینرو چپ ایران باید فرصت را مغتنم بشمارد و در راستای سازماندهی یک قطب مدافع ارزشهای دموکراتیک نیز تلاش کند و با دفاع پیگیر و بیتزلزل از مبانی پایه های دموکراسی در ایران، پلاتفرم گرایش اصلاح طلبان و همهی گرایشهایی که خواهان بازسازی حکومت دینی در ایران در هر شکل آن هستند را در انظار توده ی حامی آن افشا کند.
16- نیروهای چپ و مدافع آزادی و برابری باید به سهم خود در مشارکت برابر، دو سویه و در گفت و شنید با رهبران عملی در میدان نبرد بکوشند تصور روشنی از مسیر راهپیمایی مبارزه و گامهای آن ارائه کنند. بیتوجهی به این وظیفه تاریخی هویت چپ را بیمعنا میکند. رویکردی که وظیفه چپ را صرفا به امر خبرنگاری فرو میکاهد و یا صرفا با صدور اعلامیههایی که در آن «رژیم را قویا محکوم میکنند» قبل از هر چیز دارد از این وظیفه تاریخی فرار میکند. برعکس رویکردی که در این شرایط بسیار بغرنج و پیچیده در برابر یک رژیم هار به ستایش از مبارزات خودانگیخته مردم میپردازد حرفی برای ارتقای مبارزه مردمی در چنته ندارد و ناخواسته به نظم مستقر سوخت میرساند.
17- نیروهای چپ از کاستیهای فراوانی رنج میبرند. چپ باید در بطن پشتیبانی سیاسی و عملی مبارزات مردم، هم هنگام ایستار فکری خود را بازتعریف کند و رویکردی خلاق متناسب با نبرد سیاسی-طبقاتی مردم را به معرض نمایش بگذارد. این امر بدون تصور روشن از پیکار برای دموکراسی و پیکار برای سوسیالیسم شدنی نیست. ازاینرو ضروری است بار دیگر تاکید کنیم: مبارزه برای ارزشهای دموکراتیک نافی مبارزه برای سوسیالیسم از همین امروز نیست و نباید باشد. بیتوجهی به مبارزه برای دموکراسی، اما به اندازه ی انحلال هویت چپ در یک جنبش عمومی ضد استبدادی به ما آسیب میرساند. ما باید به طور موازی و بر روی دو پا حرکت کنیم و نمیتوانیم یکی را فدای دیگری سازیم. در یک سطح، باید آماج خود را نه همچون بدیلی برای قدرت، بلکه نیروی در برابر و علیه قدرت حاکم سازمان دهیم. این تجمع بدیلی برای دولت نیست، بلکه معطوف به تقویت جامعه مدنی و گفتمان دموکراتیک در مبارزهی مردم علیه استبداد است؛ برنامه ی اجرایی دولت آینده نیست، بلکه منشور همکاری نیروها در برابر دولت مستقر است. به علاوه از منظر چپ این تجمع خصلت تاکتیکی دارد، یعنی با درهم شکستن استبداد حاکم، فلسفه ی وجودی خود را از دست میدهد، حال آن که در سطح دیگر استراتژی سوسیالیستی امری پایدار در برابر هر شکل دولت بورژوایی چه استبدادی چه دموکراتیک-به شمار میرود. فرادستی چپ بدون مداخله موثر و پیگیر در پیکار علیه استبداد، بدون دفاع از حقوق ستمدیدگان و کسب هژمونی در میان آنان که از نابرابری جنسی یا ملی یا مذهبی رنج میبرند، ناممکن است. چپ جدید سوسیالیست تنها در پیکار برای دموکراسی و از طریق مبارزه برای آن است که میتواند شرایط مساعدی برای پیشروی جنبش طبقاتی معطوف به سوسیالیسم فراهم سازد. سوسیالیسم بر روی خرابه های مناسبات سرمایهداری ساخته نمیشود، بلکه بر شالوده های نهادهای دموکراتیک بنا میشود. راهی جدا از این مسیر به جهنم میانجامد.
18-از منظر ما سوسیالیسم رابطه ای ماهوی و ذاتی با دموکراسی دارد. سوسیالیسم یا دموکراتیک است، یا سوسیالیسم نیست؛ معهذا هر مبارزه برای دموکراسی، ضرورتا و ذاتا سوسیالیستی نیست، و نمیتوان مبارزهی دموکراتیک و ضداستبدادی را با مبارزه طبقاتی یکسان انگاشت. رویکردی که مبارزهی ضداستبدادی را با مبارزه ی طبقاتی مخدوش میکند از دریافت این حقیقت ساده باز میماند که این دو نوع مبارزه چه از حیث نیرو و چه به لحاظ هدف یکسان نیستند. نیروهایی که در مبارزه اولی در کنار هم اند، در مبارزه دومی دچار شکاف و تجزیه میشوند. هنر مبارزه این است بدون آن که خصلت و صفوف همگانی مبارزه ضداستبدادی آشفته و پراکنده شود چپ بتواند با تلاش خود در بسیج و به میدان آورن نیروی طبقاتی معطوف به سوسیالیسم سهمی درخور ادا کند. درهم ریختن سطوح این دو مبارزه و نادیده گرفتن منطق و الزامهای هر سطح از آن میتواند پیآمدهای زیانباری برای چپ و جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه ی کشور ما داشته باشد.
19-امروزه مبارزه برای سوسیالیسم دیگر نمیتواند با باور افلاطونی به آن تداعی شود. سوسیالیسم نیاز سوزان بشریت است و پاسخ در خور در گرو نقد همجانبه بیراهه رویهای گذشته و طرح سخنان روشن اثباتی در پیوند با امکانپذیر بودن سوسیالیسم و نه صرفا مطلوبیت آن در جهان امروز است. سوسیالیسم مشارکتی بدیل عملی و مطلوب نظام سرمایه داری است و چپ ایران باید به سهم خود در تبیین و ترویج این بدیل بکوشد. رویکردی که میگوید نمیتوان در باره سوسیالیسم از همین امروزه طرحهای اثباتی-ولو کلی و عام -ارائه کرد، سترون بودن خود را به نمایش میگذارد و سهمی در این رابطه ایفا نمیکنند. گل این جاست و چپ باید در این میدان هنرنمایی کند.
20- گردآوری همه مدافعان راه آزادی و سوسیالیسم در یک حزب فراگیر، پلورالیستی و دموکراتیک کماکان وظیفه ی اساسی ما محسوب میشود. بعد از فروپاشی شوروی و سنگینی آوار ناشی از آن، و در فضای “پایان تاریخ”، میل به همگرایی در میان چپهای ایرانی بالا گرفت، معهذا در تمام این سالها در کنار گرایش به اتحاد و نوسانهای آن، فقدان یک فرهنگ انتقادی نسبت به گذشته، کوتاهی و خودداری از تامین الزامات تجدید آرایش چپ، امر بازسازی در نیمهی راه متوقف شده یا بازگشت به گفتمانهای سنگواره و جزمی دیده میشود، که به سهم خود به جای سرزندگی و شادابی وحدت چپ را از درون تهی میسازد. سرنوشت تراژیک نسل ما نشان میدهد که بازسازی یک چپ کمونیست، رادیکال، فمینست و اکولوژیک در افق مشهود اگر نگوییم ناممکن، کاری سخت دشوار به نظر میرسد. شاید این رسالت از طریق نسل جوان چپ صورت تحقق یابد که در حال زایش و رویش اند.
گرایش سوسیالیسم مشارکتی – سازمان راه کارگر