جهان ما در پرتو تسلط بلامنازع نظام سرمایه داری، همچون سالهای گذشته درگیر ابرچالش هایی است که نه تنها موجودیت اکثریت ساکنان دنیا بلکه موجودیت کل سیاره زمین را با خطر جدی بقاء مواجه کرده است. از میان این بحرانها و معضلات متعدد، میتوان روی چند بحران تاکید نمود: 1- ادامه پاندمی کرونا برای دومین سال متوالی 2- گسترش روزافزون فقر و فاصله طبقاتی در همه کشورهای جهان 3- خطر انقراض زمین به دلیل فقدان اراده جدی و فوری برای مقابله با تغییرات اقلیمی 4- رشد فزاینده بحران پناهندگی و مهاجرت، و گسترش سیاستهای نئوفاشیستی و مهاجرستیز در دنیا.
تداوم بحران جهانی کرونا
الگوی توسعه سرمایه داری که مبتنی بر کسب حداکثر سود و استثمار بشریت و طبیعت است، از یکطرف زمینه های جهش و یا پدیداری ویروسهای خطرنک و به شدت مسری را فراهم کرده و از سویی دیگر در تمام سالهای گذشته با زدن خدمات بهداشتی عمومی و رایگان و یا کاهش امکانات درمانی و تخت های بیمارستانی، جان میلیونها انسان را در دوره پاندمی گرفته است. بحران جهانی کرونا بیش از هر زمان این درماندگی و ناتوانی را به معرض نمایش گذاشت. بحرانی که سبب شد تا این تاریخ، بیش از 250 میلیون نفر بیمار شوند و بیش از پنج میلیون نفر جان خود را از دست بدهند که البته اکثر کارشناسان، آمار واقعی بیماران و جانباختگان را چند برابر ارزیابی میکنند، بویژه در کشورهای استبدادزده که هیچگونه شفافیت در اطلاع رسانی وجود ندارد. مثلا در ایران که رژیم اسلامی با وقاحت اعلام میکند تنها حدود 130 هزار نفر در دو ساله اخیر جان خود را بر اثر کووید -19 از دست داده اند.
در بطن این بحران، در حالیکه بخشهایی از نظام سرمایه داری به سودهای کلان دست یافته و به شدت بر ارزش سهام شان افزوده شده است ( مثلا فقط در امریکا ده سرمایه دار برتر، بیش از 400 میلیارد دلار بر ثروت خود در دوره پاندمی افزوده اند) اکثریت مردمان جهان و حتی بخشهایی از اقتصاد سرمایه داری ضربه شدید خوردند، به همین خاطر شاهد رشد بیکاری و فقر و گرسنگی بودیم. اینجا بود که هم به خاطر نیاز فوری میلیاردها نفر از ساکنان کره زمین و هم برای اینکه ادامه پاندمی کرونا، عملا بسیاری از اقتصادیات سرمایه داری را دچار اختلال نموده بود، مجبور شدند تولید واکسن را در دستور روز قرار دهند. این مسئله از یکطرف میلیاردها دلار به جیب کمپانیهای دارویی سرازیر کرد و از سویی دیگر شکاف عمیق میان کشورها و دولتهای دارا و ندار را بار دیگر آشکار کرد. یعنی تبعیض سیستماتیک و مشمئزکننده در توزیع واکسن. از یکطرف کشورهای ثروتمند چند برابر جمعیت خود واکسن سفارش داده یا وارد کرده اند و حتی صحبت از دوز سوم میکنند، اما اکثر مردمان “جهان سوم” حتی قادر نشده اند اکثریت جمعیت کشور خود را واکسینه کنند و یا برای تامین هزینه های خرید آن درمانده اند. در اینجا قانون آهنین “کپی رایت” در نظام “بازار آزاد” سبب شده که تولید واکسن با سرعت لازم در همه کشورها صورت نگیرد و هزینه سنگین آن تامین نشود، چرا که شرکتهای دارویی مایل نیستند از سودهای عظیم میلیاردی صرف نظر کنند و یا با گذشتن از “حق مالکیت معنوی” (کپی رایت) زمینه را برای تولید انبوه واکسن در خود کشورهای توسعه نیافته فراهم نمایند. نتیجه این شده است که تا این لحظه فقط حدود 38 درصد مردمان جهان به طور کامل دو دوز واکسن را دریافت کرده اند.
گسترش فقر و نابرابری طبقاتی
اگر چه افزایش فاصله طبقاتی و نابرابری، همزاد نظام سرمایه داری است، اما در هیچ مقطعی از تاریخ بشریت شاهد چنین فاصله عظیم و هر دم فزاینده میان دهک ثروتمند جهان و دهک های پائین و زحمتکش نبودیم. هر سال که از عمر نظام جهنمی سرمایه داری میگذرد تعداد کمتری از ابرسرمایه داران بخش عمده تری از ثروت جهان را در اختیار خود میگیرند. این روند در کنار عوامل مضاعفی چون پاندمی کرونا، افزایش تغییرات اقلیمی، لم یزرع یا غیر قابل سکونت شدن بسیاری از مناطق، تداوم جنگ و آواره گی و … سبب شده تعداد افراد دچار گرسنگی و سوء تغذیه مداوم، به رقم هولناک یک میلیارد نفر برسد. بعلاوه در بسیاری از کشورها نیز که ظاهرا مردم، گرسنه نیستند، کیفیت مواد غذایی به شدت پائین آمده و مواد شکم پرکن بی خاصیت جای مواد پروتئینی و دارای مواد معدنی و دارای ویتامین را گرفته است. این مسئله یعنی “گرسنگی پنهان” بویژه روی رشد جسمی و فکری کودکان تاثیرات دامنه داری به جای میگذارد که مثلا کاهش قد بر اثر سوء تغذیه یکی از عوارض آن خواهد بود. به همین خاطر در برخی کشورهای سرمایه داری ما شاهد جنبشی برای بستن مالیات بر ثروت و نه فقط بر درآمد هستیم. مثلا بزرگترین سرمایه دار جهان که صاحب کمپانی آمازون است، سالهاست که مالیات نمیدهد چون تمام درآمد هنگفت خود را صرف توسعه اختاپوس آمازون میکند تا مالیاتی به دولت پرداخت نکند. بدین ترتیب چنین سرمایه داران و شرکتهایی روزبروز بر ثروت شان افزوده میشود بی آنکه حاضر باشند حتی به اندازه کارگران و حقوق بگیران ثابت مالیات بپردازند. تازه این تنها روش فرار آنها از پرداخت مالیات نیست، بلکه استفاده از بهشت های امن مالیاتی، پولشویی، حساب سازی و انواع تقلب ها و ترفندهای مختلف سعی میکنند از پرداخت مالیات و حسابرسی فرار کنند. انتشار “اسناد پاندورا” در ماههای اخیر تنها گوشه کوچکی از این فساد سیتماتیک را به معرض نمایش گذاشت. در سالهای قبل نیز “اسناد پانامایی” و “اسناد پارادایس” همین نوع فساد و فرار مالیاتی را برملا کرده بود، اما هیچ اقدامی برای مقابله با آن صورت نگرفت زیرا چنین پدیده ای همزاد نظام سرمایه است و تنها با نابودی آن در کل دنیا میتوان از شر آن خلاص شد، به همین خاطر جنبشهایی از جنس جنبش ضرورت مالیات بر ثروت را باید به عنوان یک راه حل مطالباتی و موقت ارزشگذاری نمود و ضمن حمایت از آن، دچار این توهم نشد که با چنین جنبش هایی میتوان به نابرابری طبقاتی در نظام جهانی سرمایه داری پایان داد.
خطر جدی انقراض زمین و اهمیت جنبش حفظ محیط زیست
ما در قطعنامه جداگانه ای به این مسئله مهم و حیاتی مفصل تر خواهیم پرداخت، اما در گزارش سیاسی سالانه نیز حتما باید تاکید کنیم که بحران ناشی از تغییرات اقلیمی و پدیده گرمخانه ای کره زمین، همچنان یکی از مهمترین چالش های جهان ما است. شاید هیچ بحران و معضلی، حیاتی تر و فوری تر از تلاش برای مقابله با “تمدن فسیلی” نیست، تمدنی مبتنی بر سوختهای فسیلی که دارد به تدریج اما با سرعت، سیاره زمین را فسیل میکند. متاسفانه تمام هشدارهای دانشمندان و فعالان زیست بوم و کنفرانسهای متعدد سازمان ملل در دهه های اخیر نتوانسته اکثریت دولتها را وادار کند که یکبار برای همیشه، باید اقدام به تدوین استراتزی فوری برای پایان دادن به غارت طبیعت و استفاده از سوختهای فسیلی و تغییر الگوی مصرف و توسعه نمایند. اقدامات ناچیز و رفرمیستی تاکنونی نتوانسته خطر انقراض را از روی سیاره زیبای ما بردارد. خوشبختانه شاهد رشد روزافزون جنبش حفظ زمین هستیم و باز خوشبختانه دود تغییرات اقلیمی فقط به چشم کشورهای “جهان سوم” نمی رود بلکه به شکلی فزاینده دامن کشورهای ثروتمند امریکای شمالی و اروپای غربی و … را نیز گرفته است و نظام سرمایه داری دیر یا زود ناگزیر است برای حفظ خود هم که شده به اقدامات مربوط به مقابله با تغییرات اقلیمی و کاهش گازهای سمی شدت دهد و این میسر نیست جز با فشار دائمی جنبش حفظ محیط زیست.
بحران پناهندگی و درماندگی نظام سرمایه داری
آمار پناهجویان و پناهندگان به رقم بیسابقه هفتاد میلیون نفر رسیده است. نظام سرمایه داری همواره با راه اندازی جنگ، حمایت از رژیمهای استبدادی و ارتجاعی، گسترش فقر و نابرابری و افزایش تغییرات اقلیمی که سبب نابودی مناطق سکونت انسانها در بسیاری از کشورها شده، دائما مشغول بازتولید این نوع از بحران انسانی بوده است. دهها میلیون انسان از افریقا، آسیا و امریکای لاتین به سوی شمال و کشورهای غربی فرار میکنند به امید اینکه لقمه نانی برای خود و عزیزانشان فراهم کنند. آنها اگر در محل سکونت خود از امکانات اولیه اشتغال، آموزش، بهداشت و تغذیه بهره مند بودند هیچگاه حاضر نبودند مصائب آواره گی و پناهندگی و تحقیر و شکنجه و زندان را به جان بخرند. نظام سرمایه داری حاضر است تریلیونها دلار صرف جنگ و یا بودجه نظامی و تولید تسلیحات نظامی و حتی میلیاردها دلار کنکاش در سایر سیارات و ستارگان کند، در حالیکه با همین بودجه های کلان میشد به معضل گرسنگی و فقر و بیکاری و بی خامانی و بی بهداشتی و بیسوتدی در جهان پایان داد. به همین خاطر نظام سرمایه داری دارد تقاص فجایعی را می پردازد که خود آفریده است. اروپای غربی صدها میلیون دلار به دولتهای یونان و ترکیه میدهد که مانع از ورود چند میلیون پناهجوی بی پناه به خاک اروپا شوند و یا دولت امریکا صدها میلیون دلار در مرزهای جنوبی خرج میکند تا با توحشی وصف ناپذیر مانع از ورود پناهجویانی شود که اغلب از کشورهایی می آیند که متحد امریکا بوده اند.
این بحران در عین حال سبب رشد افکار و جریانات نئوفاشیست در کشورهای غربی شده است. حتی احزاب لیبرال و سوسیال دمکرات که تا کنون به مدارا با بخشی از پناهجویان مشهور بودند، اکنون برای اینکه در رقابتهای انتخاباتی از احزاب دست راستی و نئوفاشیستی عقب نمانند، خود سردمدار سیاستهای ضدپناهندگی شده اند. تو گویی همبستگی در این دنیای وارونه، دیگر معنایی ندارد و بازگشت احباری به کشور بحران زده مبداء و یا مرگ و بیماری و خودکشی در کمپ های غیرانسانی پناهندگی، سرنوشتی است که در انتظار میلیونها پناهجو است. غرب حاضر نیست تاوان بحرانهایی را بدهد که خود ایجاد کرده است. نظیر خاورمیانه و افغانستان که در دو دهه گذشته تریلیونها دلار صرف جنگ و ویرانی شده و آخرش هم چیز ددان گیری حاصل شان نشده است و برای مثال افغانستان را دودستی تقدیم طالبان ادمخوار میکنند. اما اگر فکر میکنید از این جنگ افروزیهای بیست ساله در افغانستان و یا جنگ سرد دوره قبل از فروپاشی اتحاد شوروی درس گرفته اند، اشتباه میکنید، آنها قرار نیست از این پس بودجه دولت خویش (حاصل مالیات اکثریت مزد و حقوقبگیر جامعه) را صرف رفاه و آسایش مردمان کنند. امریکا و متحدینش الویت جدیدی در سیاست خارجی خود پیدا کرده اند: مقابله با ابرقدرت نوپا چین که به لحاظ اقتصادی دارد از امریکا جلو میزند و به لحاظ نظامی دارد به سرعت توان خویش را افزایش میدهد. بدین ترتیب بار دیگر رقابت قدرتهای امپریالیستی غرب و شرق دارد جهان را به سوی یک دور جدید از رقابتهای هسته ای و نظامی سوق میدهد که منطق آن همچون جنگهای عالمگیر اول و دوم، مشترک است: تقسیم بازارهای جهان و کسب بخش بزرگتری از کیک اقتصاد دنیا، و این میسر نیست بدون اعمال فشار سیاسی و نظامی که میتواند فجایعی بزرگتر از جنگهای جهانی اول و دوم ببار آورد. این خود بار دیگر ثابت میکند که تحمیل این یا آن رفرم و مطالبه مثبت بر جهان سرمایه داری، اگر چه مفید و مهم است اما به هیچوجه نمیتواند ذات این نظام جهنمی را تغییر دهد که بند ناف اش را با جنگ و آواره گی و کشتار و فقر و نابرابریهای عظیم طبقانی گره زده اند.
ایران در سالی که گذشت
بدون تردید فجایع ناشی از تداوم پاندمی کرونا، گسترش بی سابقه گرانی و تورم و فقر و بیکاری، یکدست شدن حاکمیت در پی نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری، بن بست برجام و ادامه تحریمها، عزم فاشیستی رژیم برای حفظ خود به هر قیمت و سرکوب هر نوع صدای مخالف از یکطرف و تداوم کم سابقه جنبش کارگران، معلمان و بازنشستگان، مقاومت جانانه زندانیان سیاسی، نافرمانی غرور انگیز زنان و جوانان، مبارزه فعالین حفظ محیط زیست و نیز حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی از سویی دیگر، مهمترین مسایل ایران در سالی که گذشت بوده اند.
– رژیم اسلامی که با شیوع پاندمی کرونا، قرنطینه را مال دوران طاعون و قرون وسطا میدانست و حاضر نشد به اندازه اقدامات کشورهای دیگر، تلاش جدی برای اعمال محدودیت و قرنطینه انجام دهد و طبق آمار رسمی خودش بیش از شش میلیون شهروند را بیمار کرد و جان صدها هزار نفر را گرفت، حاضر نشد با تامین معاش مردم، آنها را تشویق به قرنطینه کند و یا به داد بیکارانی برسد که بر اثر کرونا شغل و درآمد خود را از دست دادند. اما هیچکدام از این اعمال ضدمردمی را نمیتوان با فتوای جنایتکارانه خامنه ای مقایسه کرد که درست در اوج پاندمی، در حالیکه جهان به سوی واکسیناسیون پیش میرفت، فرمان ممنوعیت ورود واکسن های امریکایی و انگلیسی را صادر کرد. تاخیری دست کم هشت ماهه که جانهای بسیاری را گرفت و هنوز هم ادامه دارد. هر چند با ورود وسیع واکسن های چینی و روسی و کوبایی اندکی از این بحران فروکش کرده است، اما بر طبق استاندارهای بین المللی هنوز رقم تلفات در ایران به نسبت جمعیت، بسیار بالاست و روزانه کماکان هزاران نفر مبتلاء و صدها نفر جان خود را از دست میدهند.
– گسترش کم سابقه تورم و گرانی و فقر جزو مهمترین مسایل ایران امروز است. عملکرد ساختاری نظام سرمایه داری، درماندگی و سیاستهای خانمان برانداز رژیم اسلامی، تداوم کمکهای میلیاردی رژیم ایران به نیروهای متحد و یا نیابتی خود در خاورمیانه، الویتهای نظامی، امنیتی و تبلیغاتی رژیم در زمینه بودجه، تداوم تحریمهای اقتصادی بین المللی و … عواملی هستند که در یک کر واحد مشغول لاغر کردن روزانه سفره اکثریت تهیدست شهر و روستا هستند. انواع گوشت، میوه جات و سبزیجات به سرعت دارد از سبد غذایی مردم حذف می شود و این مسئله تاثیرات دامنه داری بر سلامت جسمی و روانی مردمان بویژه کودکان به جای میگذارد. آمار خودکشی، بزهکاری، خودفروشی و طلاق در حال افزایش و آمار ازدواج و تولید مثل به شدت در حال کاهش است. بر این مسئله باید بحران فزاینده بیکاری و نیز بحران و گرانی مسکن را افزود. اگر تا کنون مردم عادی صاحب خانه و کاشانه ای نشده اند، بعید است که حتی بعد از بیست سال کار بتوانند با این حقوققهای ناجیز اقدام به خرید مسکن کنند. اجاره نشینان بخش عمده دستمزد خود را مجبورند صرف هزینه مسکن کنند و بر اثر رشد تصاعدی بهای مسکن و اجاره خانه، ناگزیر از کوچ به حاشیه شهرها شده اند که این مسئله سبب می شود وقت زیادی از زندگی شان صرف رفتن به محل کارشان شود که فرسنگها از محل زندگی شان فاصله گرفته است. رسانه ها و مقامات رژیم نیز اعتراف میکنند که شاهد سوء تغذیه مزمن در کودکان و کاهش وزن و قد آنها در برخی مناطق ایران هستیم. به اعتراف مقامات رژیم بیش از شصت میلیون انسان در حول و حوش خط فقر زندگی میکنند. چهل درصد انها زیر خط مطلق فقر هستند. بسیاری از کالاهای مصرفی دیگر نه فصلی و ماهانه بلکه هفتگی در حال افزایش اند. تورم پنجاه درصدی که در مورد برخی اقلام مصرفی بیش از صد درصد است سفره اکثریت محروم جامعه را کوپک تر کرده است.
– در بطن این بحران همه جانبه، رژیم در یک نمایش مضحک انتخاباتی که با تحریم اکثریت مردمان ایران روبرو شد تصمیم گرفت به “ماه عسل” جناح “اصلاح و اعتدال” پایان دهد و با یکدست کردن هر سه قوه زیر بیرق ولی فقیه، خود را برای ابرچالش ها و ابرجنبش های پیش رو آماده کند. آنها با گزینش ابراهیم رئیسی ( جلاد هیات های مرگ در کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان 67 و مهره برجسته قوه قضائیه در تمام سالهای پس از آن) تصمیم استراتژیک خود را گرفته اند: حاکمیت باید به هر شیوه فاشیستی که شده حفظ شود و سیاست تشدید سرکوب در کنار وعده های سرخرمن پوپولیستی در دستور کار قرار گرفته است. در تاریخ حیات 43 ساله جمهوری اسلامی هیچگاه این رژیم اینچنین خود را در محاصره اکثریت عظیم جویای نان، کار و آزادی ندیده است.
– اما این رژیم که کماکان بن بست برجام و تداوم تحریمهای اقتصادی را تجربه میکند به روشنی فهمیده که رابطه او با امریکا و متحدین غربی اش، دائما با چالش های مختلف مواجه خواهد بود از اینرو رویکرد استرتژیک چرخش بیشتر به سوی شرق و مشخصا دو قدرت چین و روسیه را در برابر خود نهاده است. به همین خاطر بعد از سالها تقلاء توانست به عضویت کامل گروه شانگهای درآید. در سالهای گذشته امضای توافقنامه 25 ساله با چین و نیز تدارک برای بستن توافقنامه های مشابه ای با روسیه و … در همین راستا است که صورت میگیرد. اما مسئله این است که حتی چین و روسیه هم در صورت عدم بازگشت طرفین به برجام و برچیده شدن تحریمهای اقتصادی عمده، کمک چندانی نمیتوانند برای رژیم بحران زده باشند. بسیاری از شرکتها و بانکهای چینی و روسی از ترس جریمه و تحریمهای امریکا قادر نیستند در مقیاس کلان به داد اقتصادیات رژیم ایران برسند. ضمن اینکه هر دو کشور نیز نگران دستیابی رژیم ایران به سلاح هسته ای هستند و همچنان که در جریان صدور قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل نشان دادند در این زمینه حاضر به باج دادن به رژیم اسلامی نیستند. بنابراین دو گزینه در برابر رژیم ایران قرار دارد: نخست، پذیرش ادامه محاصره و تحریم مثل کره شمالی اما با برخورداری از ظرفیت تولید بمب اتمی با هدف تضمین بقای خود، و دوم تدارک برای نوشیدن جام زهر سوم یعنی تن دادن به خواستهای امریکا و اتحادیه اروپا برای امضای یک توافقنامه جدید که رژیم را از حق غنی سازی در درجه بالا منصرف کند و بر فعالیتهای موشکی و منطقه ای آن لگام زند. ضمن اینکه در صورت چنین توافقی نیز قرار نیست همه تحریمهای اقتصادی، نظامی و سیاسی برچیده شوند. اخیرا در اسناد لورفته رژیم فاش شده که در صورت تداوم تحریمها، نرخ برابری دلار ظرف پنج سال آینده ممکن است به بیش از 250 هزار تومان برسد و حتی در صورت برچیده شدن تحریمها نیز باز دلار به بیش از 55 هزار تومان خواهد رسید. از همین رو “عقلای نظام” معتقدند که بدون بازگشت به برجام حفظ نظام در درازمدت امکان پذیر نخواهد بود.
– در بطن این بحران تمام عیار، اکثریت مردم ایران اگر چه خواهان برچیدن تحریمهای اقتصادی امپریالیستی هستند، اما توهمی ندارند که قرار نیست اثرات اقتصادی احتمالی بازگشت به برجام، سبب بهبود معیشت و رفاه آنها شود، کمااینکه وقتی به مدت پنج سال توافق برجام برقرار بود و یا در اکثر دوران حاکمیت رژیم اسلامی اثری از چنین نوع تحریمهایی نبود، باز گرانی و تورم و بیکاری و فقر و بیحقوقی سرجایش بود، هرچند در مقاطعی در میزان آن تحولاتی صورت میگرفت. اکثریت اردوی کار و رنج با گوشت و پوست خود احساس میکنند که تداوم حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه داری عامل اصلی بحرانها و بدبختی های آنهاست و مادام که این رژیم مبتنی بر جنایت و غارت، بر سریر قدرت است، ماجرا به همین گونه تداوم خواهد داشت. به همین خاطر مردمان ایران و در راس آنها جنبش کارگری پنجه در پنجه حکومت و طبقه حاکم از حقوق انسانی برای برخورداری از رفاه و آزادی دفاع میکنند.
ما در قطعنامه جداگانه ای سعی کردیم اهمیت ویژه جنبش کارگری و مبارزات دلیرانه آن در سال گذشته را بررسی کنیم اما همینقدر در این گزارش، میتوان گفت که بدون شک اعتصاب سراسری کارگران پیمانی نفت در بیش از صد شرکت مهمترین حادثه جنبش کارگری ایران بود که البته در کنار آن باید به تداوم مبارزات کارگران هفت تپه، اعتراضات سراسری بازنشستگان در چندین هفته و نیز اعتراضات سراسری معلمان در دهها شهر اشاره کرد. مبارزاتی که سالهاست جنبه صرفا اقتصادی و صنفی ندارند و مطالبات طبقاتی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز در آنها مشاهده می شوند. البته در کنار جنبش کارگران- معلمان – بازنشستگان، باید به سایر جنبش های اجتماعی نیز اشاره نمود که کم و بیش به مقاومت، نافرمانی و اعتراض ادامه میدهند، مثل جنبش ملیتهای تحت ستم ( بویژه شورش زحمتکشان سراوان و بلوچستان)، جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش حفظ محیط زیست، جنبش روشنفکری و مقاومت دلیرانه انبوه زندانیان سیاسی عقیده تی در شکنجه گاههای رژیم اسلامی که عملا علیرغم همه فشارها، زندانبانان رژیم اسلامی را به تنگ آورده اند. این اعتراضات، مقاومتها و جنبش ها در شرایطی تداوم دارند که بسیاری بر این باورند که ادامه بحرانها و ابرچالش های کشور، بویژه فقر و بحران اقتصادی کم سابقه، نوید بروز خیزشهای انقلابی جدید را میدهد. خیزشهایی از جنس دی 96 و آبان 98 اما به مراتب باتجربه تر و قدرتمند تر از آنها.
– بر بستر این بحرانها و چالش ها و جنبش ها، بدون شک وظایف دشواری بر دوش کارگران پیشرو و فعالین سوسیالیست و انقلابی در ایران و نیز احزاب و سازمانهای چپ و انقلابی قرار دارد. باید پذیرفت که با وجود اینکه جنبش کارگری در ایران مهمترین و بزرگترین جنبش است، هنوز گفتمان سوسیالیستی به گفتمان عمده و رهنما تبدیل نشده است. جهتگیری ضدسرمایه داری و عصیان علیه نابرابری طبقاتی در جای جای جنبش کارگران و مزد و حقوق بگیران مشهود است، اما این هنوز به معنای اعتقاد به یک بدیل سوسیالیستی، انقلابی برای پی افکندن یک آلترناتیو شورایی نیست. برای غلبه بر این معضل، سوسیالیستهای انقلابی و آزادیخواه باید از یکطرف بر پراکندگی و جداسریهای خود لگام زنند (تلاش بی وقفه برای گسترش شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست و نیز یک بلوک بزرگ سوسیالیستی و موثر را باید در صدر وظایف خود قرار داد)، از سویی دیگر باید از ابزارهای نوین رسانه ای و ارتباطاتی استفاده بهینه تری کرد، باید فعالین و تشکلهای کارگری ایران را به ایجاد تشکلهای سراسری و شوراهای همکاری و … تشویق کرد، باید تشکل ستیزی، انفراد منشی را مورد نقد قرار داد و در همه حال فریاد زد که “چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است” ! البته در کنار نقد حزب گریزی و تشکل ستیزی، باید تشکلها و احزاب موجود نیز نقد سازنده ای از گذشته و کارنامه خود داشته باشند و هم به لحاظ مناسبات درون تشکیلاتی و هم به لحاظ درک از وظایف احزاب و سازمانها و تشکلها، خود را به روز کنند. نباید از دیده پنهان نگه داشت که بخشی از معضل بی تشکلی در طیف وسیع منفردین چپ، اشتباهات و انحرافات خود احزاب و سازمانها بوده که باید هم در عرصه تشکیلاتی و هم در عرصه سیاسی و نظری بمورد نقد قرار گیرند.
سرنگون باد رژیم اسلامی سرمایه داری
زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم
آبان ۱۴۰۰