چگونه می توان دروازه ای عینی برای نیل به سوسیالیسم فراهم کرد؟
نیروهای سلطنتی به عوام ثابت کردند جز حکومت سلطنت بی چون و چرا یعنی «مرگ بر مبارز، ملی گرا چپی، مجاهد» نمی خواهند. جمهوری خواهان نیز با طرح شعار های لیبرالی در ساختمان «ملی» بار دیگر نشان می دهند که به دوران مبارزات ملی مردم در صد و بیست سال قبل بازگشته و بدون اینکه پی آمد های سیاسی آن انقلاب که منجر به سرکوب شد و در نهایت غول نفهم مذهب سیاسی را بوجود آورد توجهی ندارند. ملی گرایی زمانی توانست به پیشبرد مبارزات جمعی ایرانی ها کمک کند، اما گسیختگی ملت ها و پراکندگی درخواست های فرهنگی اجماعی آنها موجب شد تا هیچ گونه انسجام مردمی در ایران شکل نگیرد.
از سوی دیگر کنشگران و مبارزان مسلح به تفکر سوسیالیستی نیز پس از ده ها سال مبارزه، زندان و سرکوب های خشونتبار که بر آنها اعمال شد، با توسل به گرایشات فکری پیر و فرسوده با تحقیر و تکفیر دیگر گرایشات سوسیالیستی، سعی کردند خود را یکه تاز و محور منزه بنمایانند. با نگاهی به مباحثات این گروه ها متوجه می شویم کمتر دلایل علمی برای اثبات نظریاتشان مطرح و با اتکا به انگ زنی ها و تهمت باعث پراکندیگی همین جریان ها از هم گردیدند.
به همین دلیل آنها نتوانستند دوستان و دشمنان خود را در گوشه و کنار جهان بیابند. اکنون برخی معتقد به تشکیل دولت کارگری و یا حکومتی با قدرت حزبی می باشند و برخی قیام توده ای سراسری را در آمال و برنامه خود نوشته اند.
خود محوری؛ سانترالیسم؛ دیکتاتوری و در حقیقت آن چه که در حکومت های خودکامه سلطنتی، جمهوری و در عرصه جهانی «دمکراتیک» و «سوسیالیستی- حکومت کارگری» ما را سرکوب و محبوس کردند و ما نیز برخی از آنها را آگاهانه و یا ناآگاهانه به عنوان بهترین راه گذار به انسانیت حمایت کردیم، ابزارهایی بودند که هرگز روشی انسانی نداشته و نتایج آن ها اکنون لکه های سیاه وحشتناکی بر تارک جنبش رهایی طبقه کارگر در جهان و محسوب می گردند.
به خود نگاه کنیم و موقعیت های بعد از انقلاب اکتبر را بنگریم. متوجه می شویم آن موقعیت ها چه گرانبها بودند و چه ارزان از دست رفتند. موقعیت های از دست رفته و متعاقب آن زمان های ارزشمند که برای حفظ آنها به فنا رفتند را محاسبه کنیم. صدمات بسیار سنگینی بر کمونیست ها وارد شد و چه سخت گذشت. سپری شدن آن دوران طلایی اما تجربیات گرانبها و طلایی تری برای ما ارزانی داشته است.
در دوران سوسیالیسم موجود آنچه که به کمونیست ها داده می شد، برگشتش بود و نه کلنجار رفتن با تفکرات. یعنی اجرای منویاتی بود که مقاصد سیاسی را پیگیری می کردند. تمامی داده ها یکطرفه و از مجرای تفکرات و درخواستهای سیاسی مطرح می شدند. از این جهت بود که هیچگاه هیچیک از داده ها با سیر تکاملی سوسیالیسم همخوانی نداشتند.
اکنون برای خردمندان ومجدان کمونیست روشن شده است که اتکا به تفکرات مختلفی که هریک از گروههای سیاسی برای دست یابی به قدرت سیاسی بکار می بردند, نمی توانست راه کاری برای طبقه کارگر داشته باشد. با دیدگاهی جدید متوجه می شویم که تعریف طبقه کارگر دیگر با آن تعریفی که بکار برده می شد تفاوت و چگونگی نیل به تغییر سیستم های سرمایه داری و رهائی طبقه کارگر از یوغ استثمار و رهائی انسان از نابرابری های اقتصادی و اجتماعی و دگرگونی های مختلف در عرصه های متفاوت زندگی مورد تجدید نظرهای نوینی قرار گرفته است .
سالیان دراز حبس ایده سوسیالیستی در زندان اندیشه احزاب انحصارگر، کمونیسم ارتودوکسی را در ایران بشدت تقویت کرد. اکنون بر ماست که چگونگی مبارزه با کمونیسم ارتودوکسی را یکی از وظائف اصلی خود و همه کمونیست های واقع گرا و نو اندیش قرار دهیم.
کمونیسم ارتودوکسی و کلا کمونیسم ایرانی، درک منتقدانه را نفی می کند و همانند نیاکانمان، خود را بر مقتضای زمان سازمان می دهد. از این روست که شاهد بیشترین ایسم ها در عرصه مبارزات سوسیالیستی نه تنها در ایران بلکه در تمامی جهان بوده و هستیم. اینگونه ایسم ها همواره از ایده هر که از ما نیست بر ما ست حرکت و خود را سازمان داده و می دهند. چرا که همه چیز از پیش روشن و نمی تواند غیر از آن باشد که رهبر ایده ها تعیین کرده اند .
بروشنی پیداست که هنوز درصد قابل توجهی از مبارزین رهائی طبقه کارگر خود را از چنگال استالینیسم و محور گرائی رها نساخته اند و در چنبره قدرت گیری طبقه کارگر توسط حزب و یا گروهی که خود را مدافع این طبقه میداند گرفتارند. این چپ همان چپی است که تفکر دمکراتیک چپ را در زندان واژه های دل انگیز و رهائی بخش گرفتار کرد. لذا هیچگاه جز تاثیرات مخرب اقدام مثبتی در جهت تکامل جوامع و نیل به سوسیالیسم انجام نداد.
این چپ در تمامی جهان در تکاپوی قدرت گیری و دولت سازی بود؛ چراکه رهبران اصلی آن در شوروی و چین و در گوشه و کنار جهان پنجه در پنجه سرمایه داران و بورژوازی جهانی مشغول تحمیل قدرت خود به آنان بودند. این چپ برای اینکه بتواند قدرت خود را بر قدر قدرت های سرمایه داری تحمیل کند؛ می باید از قدرت توده هائی که سوسیالیم را مترادف با آزادی و برابری اجتماعی و اقتصادی درک کرده بودند استفاده کند و آنان را زیر فشار سنگین ترین و خشونت بار ترین دیکتاتوری ها نابود نماید. بررسی این چپ در این مقاله نمیگنجد ولی تاثیرات مخرب این چپ بر چپ ایران نیز هیچگاه نمی تواند نادیده گرفته شود.
نگاه به این چپ اما ما را متقاعد می کند که برای مرکزی کردن این سئوال که پس الان که این تجربه تلخ را نه تنها ما بلکه کلیه مردم حق طلب و آزادی خواه و بهتر گفته شود کمونیستهای جهان با گوشت و خون خود لمس کرده اند چیست؟
چه وظیفه ای راباید در الویت تمامی حرکات و مبارزات سیاسی خود قرار دهند؟ این سئوال نه تنها در مقابل همه انسانهای آزاده؛ بلکه کلیه سیاسی کارانی که دستی بر آتش مبارزات انسان دوستانه دارند قرار گرفته است و می باید آنرا بعنوان سؤال کلیدی برای راه آینده مورد مداقه قرار داد.
یکی از محور های پاسخ گوئی به سؤال مورد بحث این است که روشن کنیم آیا کمونیست ها همانند تمامی دوران مبارزه برای سوسیالیسم همچون طرفداران سرمایه داری و خصوصا نیولیبرالیست ها می باید برای تشکیل حکومت به نامهای مختلف ادامه دهند؟ آیا کمونیستها می توانند در قدرت سیاسی هر کشوری نقش کلیدی داشته باشند؟
در مقابل می بینیم که هر حکومتی مردم را احاطه می کند و آنان را در چنبره نفرت انگیز چپاول می فشارد. به این حکومت ها جز نام ضد مردمی نام دیگری نمی توان نهاد. در هر حال تمامی حکومت های موجود جهان از این قاعده مثتثنی نیستند. از این روست که تمامی نسخه های جوامع سوسیالیستی که تا کنون بوسیله مبارزین رهایی انسان از زیر سیطره سرمایه داری ارائه و حکومت هایشان پایه ریزی شده و سرنگون شده اند، نشأت از نفوذ یک درک سرمایه دارانه در زیر بنای فکری آنها بوده است. در این راستا میتوان بهترین فرم این درک را در ساختار فکری و ادامه حیاط سیستم دیکتاتوری پرولتاریا در روسیه مشاهده کرد.
درنتیجه آنچه که بایستی ما را از مستی درک سرمایه دارانه که همانا تشکیل حکومت بوسیله کمونیست هاست، به هشیاری سوق دهد، همان مبارزه با درک خود محوری و خود بزرگ بینی رایج است. از این روست که من نه برای اینکه خود را رها کرده باشم، بلکه برای اینکه بتوانم پاسخ روشنی به سئوال «چه باید کرد» داده باشم، با یک دید کاملا انتقادی به سیستم فکری دولت های کارگری نگاه می کنم. من مانند انگلس معتقدم که تمامی احزاب کمونیستی زاییده مبادلات سرمایه داری هستند و هرگز نمی توانند به نام کارگران حکومتی تشکیل دهند. از این روست که معتقدم:
در زمنیه پاسخ به برنامه های اجتماعی و ادامه حیاط یک جامعه مدرن و دمکراتیک که برای نیل به سوسیالیسم تلاش می کند، باید نقطه روشنی را جهت ادامه مبارزه کمونیستها ترسیم کرد تا تلفیق روشنی از زندگی مردم در کار و جامعه باشند. چرا که هرگونه پاسخ به سؤال مورد نظر نهایتا ما را با مردم رو در رو خواهد کرد. از این جهت است که این وظیفه را بایستی بعهده خود مردم قرار داد تا آنان خودشان روش بریدن از جامعه و سیستم غیر سوسیالیستی را انتخاب نمایند. روشن است که وقتی قدرت تصمیم گیری در دستان مردم باشد دیگر نیازی به مبارزه با دولت خودی که قوانین اجتماعی را برای خود تعیین می کند ندارند. برای تقویت قدرت مردم در ارگان های تصمیم گیری تشکیل کانون های هرچند کوچک و متفاوت و تاثیر گذار ممکن خواهد بود.
واقعیت های موجود نشان می دهد که در کلیه جوامع سرمایه داری و خصوصا در ایران کارگران اسیر کلیه دادو ستد های موجود هستند و با اتکا به وحشیانه ترین قوانین موجود به سخت ترین شکل ممکن اجیر شده اند. حال چگونه می توانیم بهترین روش دادو ستد و پیش رفته ترین شکل زندگی اجتماعی را جایگزین آن نمائیم تا همه چیز براحتی و بدون دردسر های پراکنده و دست و پا گیر به سرانجام رسند؟
ما یعنی نیروهای سوسیالیست از جامعه ای آزاد و برابر صحبت می کنیم و خواهان دمکراتیزه ترین جامعه ای هستیم که هیچ برنامه ای از بالا تدوین نمی شود، چرا که آنها همه خواهان رهبری و در خدمت گرفتن مزدوران و یا داوطلبانی هستند تا قدرت را به دست گیرند. بحث برای چگونگی نیل به این پروسه سیاسی و زمانی می تواند مارا از چنبره سؤالات پاسخ داده نشده نجاد دهد.
سؤالاتی که مطرح خواهند بود. اما هرگز ما را از راه تغییر روش های سرمایه دارانه به روشهای سوسیالیستی ؛ پشیمان نخواهند کرد. برای هر یک از این هزاران سؤال می بایست پاسخی علمی را طرح نمود و برای تمرین و پراکتیک آن بکوشیم . در این جاست که اساسا باید سؤال شود چی کسانی می خواهند این سؤالات را پاسخ گو و بعد به آنان عمل نمایند؟
چگونه شهر وندان می توانند بصورت طبقه اجتماعی سختی های ناشی از ترکاندن پوسته استحاله سرمایه داری به سوسیالیسم را تحمل کنند . آیا سرمایه داری این بزرگترین دشمن بشریت آرامش خواهد داشت؟ پاسخ این سؤالات روشن است.
کمونیستها چگونه می توانند برای همراهی با مردم در زمان مقابله با سونامیها و غرشهای جامعه سرمایه داری، بصورت نیروی بالفعل پشتیبان مردم و نه در اشکال رهبری آنان، بلکه کاملا بصورت روشن و در سطح مردم حضور داشته باشند؟ آنها باید در حرکات حمایتی خود از خواسته های مردم و خودشان که هیچ وجه غیر متشابهی با آنان ندارند؛ ادامه دهند. پیش بینی اینکه این وضعیت چگونه در رژیم جمهوری اسلامی اتفاق خواهد افتد، ساده نیست، اما نیل به سوسیالیسم می تواند مترادف باشد با زمانی که ابزار سرکوب دولت سرمایه داری موجود منهدم و قدرت واقعی در دست خود مردم باشد.