با استفاده از گزارش هایی از منبع های روسی
انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵ یک اقدام سیاسی توده ای بود که بازتاب گسترده ای در جهان و امپراتوری قدرتمند روسیه داشت. شروع اعتراضات رادیکال مستقیما علیه ناکارآمدی دولت تزاری در پاسخگویی به درخواست های کارگران بود. این اعتراضات ابتدا با اشکال مختلفی مثل حمله به ارگان های سرکوب، اعتصابات کارگری، قیام دهقانان و شورش های نظامی گسترش یافت. در نتیجه این اعتراض ها، حکومت دیکتاتوری تزار به سلطنت مشروطه تبدیل گردید، که یکی از دستآوردهایش تاسیس دومای تزاری بود. حزب های مختلاف شروع به فعالیت کردند و برای اولین بار انتخابات چند حزبی در روسیه برگزار شد که در نتیجه آن قانون اساسی ۱۹۰۶ تدوین و تصویب گردید. گرچه در مناطق مختلف روسیه تلاش هائی برای سرنگونی سیستم تزاری می شد، اما این تلاش ها با سرکوب مواجه و شکست خوردند.
زمینه
در سال ۱۸۶۱، تزار آلکساندر دوم ، به رعیت ها آزادی بسیاری داد که در پرتو آن اصلاحات قابل توجهی را در اولویت حکومت خود قرار داد. او در یک مارس ۱۸۸۱، توسط عضوی از سازمان «نارودنایا ولیا» ( اراده مردم) ترور شد. تزار الکساندر سوم جای او را گرفت. آلکساندرتصمیم گرفت با مشت آهنین بر امپراتوری روسیه حکومت کند. نهادهای دولتی و کلیسا را تحت سلطه خودکامگی قرار داد. او در سال ۱۹۸۴ درگذشت و پسرش نیکولای دوم جانشین وی گردید. نیکولای دوم از آن تاریخ و در طول انقلاب ۱۹۰۵، تا پیروزی انقلاب اکتبر برروسیه حکومت کرد.
جنگ روسیه و ژاپن
در آغاز قرن بیستم، درگیری بین روسیه و ژاپن اجتناب ناپذیر شد. هنگامی که روسیه نتوانست به سمت بالکان پیشروی کند، تصمیم گرفت کشورگشایی های خود را به سمت شرق ادامه دهد. در این راستا سرزمین های وسیعی را تصرف نمود. کشور ژاپن که قدرتمندترین دولت شرق آسیا بود در مقابل پیشروی های روسیه ایستادگی کرد. جنگ واقعی این کشور با روسیه در فوریه ۱۹۰۴ آغاز شد. ناوگان ژاپنی در حمله ای به نام حمله «پورت آرتور»، بدون اعلان جنگ به ناوگان روسیه یورش برد. در این حمله ناوگان روس در اقیانوس آرام، متحمل شکست سنگینی شد. روسیه ناوگان بالتیک را برای تقویت آن ناوگان گسیل داشت، اما طی کردن ۱۸۰۰۰ مایل دریایی (۳۳۰۰۰ کیلومتر) ، منجر شد تا ناوگان اقیانوس آرام در نبرد «سوشیما» و در ۲۷- ۲۸ مه ۱۹۰۵ کاملا از متلاشی شود. دسترسی به این منطقه از طریق زمینی توسط خط راه آهن سیبری یک مسیر طولانی و دشوار و بنابراین اعزام سربازان به آن منطقه بسیار محدود بود. اما نزدیکی ژاپن به جبهه جنگ منجر شد تا ارتش ژاپن تعداد زیادی از واحدهای جنگی را به آنجا گسیل کند. آنها پس از نه ماه محاصره، بندر «پورت آرتور» و اطراف آن را تصرف کردند. در پایان سال ۱۹۰۵ تزار نیکولای دوم با پذیرش تلاش های میانجیگری ایالات متحده، مذاکرات صلح را قبول نمود.
موقعیت تزار در جنگ بسیاری از سیاستمداران را شگفت زده کرد. تزار دوم نیکولای که با اعتماد به نفس زیادی به جنگ با ژاپن نزدیک شده بود، فکر می کرد که جنگ روحیه احساسات ناسیونالیستی مردم روسیه را تحریک کرده و دست از اعتراضات داخلی برخواهند کشید، اما او از الزامات مالی و نظامی درازمدت جنگ غافل و به آن توجهی نداشت. درست قبل از حمله ژاپن به «پورت آرتور»، تزار گفت مطمئن است ژاپن حمله نخواهد کرد و تاکید نمود آنها جرات نبرد را نخواهند داشت. در مراحل بعدی جنگ، مشخص شد که تزار با وجود شکست های متعددی که در نبرد با ژاپن داشت، به پیروزی معتقد بود. برخی از مفسران ادعا می کردند که این باور ناشی از بی تفاوتی او نسبت به شکست ها در آن جبهه بود و نه ناشی از شجاعت. با آشکارتر شدن شکست روسیه، بیشتر محافل خواهان صلح شدند، اما تزار به هیچ ندایی گوش نداد. با این حال، پس از شکست نبرد «سوشیما»، تزار موافقت خود را برای مذاکرات صلح صادر کرد.
در آغاز قرن بیستم، روشنفکران لیبرال روسی انجمنهای مختلفی تأسیس کرده بودند که در آنها آرزوهای خود را برای سلطنت مشروطه بیان می کردند. علاوه بر این، سوسیالیست های روسی در این دوره با دو نظریه مختلف، رشد کردند: «حزب سوسیالیست انقلابی» و «حزب سوسیال – دموکرات کارگر روسیه» .
در سال ۱۹۰۴، درخواست های تشکیل سلطنت مشروطه شدت یافت. در سی نوامبر ۱۹۰۴، دومای مسکو خواسته هایی از جمله انجام انتخابات، تضمین آزادی مطبوعات و مذهب را اعلان کرد. در شهرهای دیگر نیز تصمیماتی مشابه اتخاذ شد.
تزار نیکولای دوم سعی کرد به این درخواست ها از طریق اشخاص سیاسی کار لیبرال «پیوتر دیمیتریویچ» که پس از ترور وزیر کشور «ویاچسلاو فون پلهوه» که به این سمت منصوب شده بود، پاسخ دهد. در دوازده دسامبر ۱۹۰۴، تزار در مانیفست خود قول داد که اختیارات زمستوو و شوراهای محلی، گسترش و بیمه درمانی برای کارگران صنعتی ارائه و سانسور لغو گردد. اما در سند هیچ اشاره ای به انتخابات و مجلس نشده بود.
یکشنبه خونین
اعتصابی که در دسامبر ۱۹۰۴ در کارخانه «پوتیلوف» در سن پترزبورگ آغاز شد، چون ارتعاشی به سراسر کارخانه جات «سن پترزبورگ» گسترش یافت. دیگر کارخانه های شهر از اعتصاب کارگران آن کارخانه حمایت کردند. بر اساس آمارهای منتشر شده، تعداد کارگران اعتصابی به هشتاد هزار نفر رسد.
«پاپاز گاپون»، یکی از رهبران تشکل های کارگری طرفدار تزار و تظاهرات مسالمت آمیز کارگری را سازماندهی کرد و به سمت کاخ زمستانی تزار حرکت کردند، تا خواسته های کارگران را به تزار برسانند. در همین روز یعنی در ۲۲ ژانویه ۱۹۰۵، سربازان تزار به روی مردم بیگناه آتش گشودند و موجب شد تا هزاران مرد در حوادثی که یکشنبه خونین نامیده شد، اسلحه به دست رو در روی سربازان تزاری قرار گیرند و اولین شعله های انقلاب ۱۹۰۵ روشن گردید.
این رویداد در سن پترزبورگ در یک منطقه بسیار گسترده طنین انداز شد. اقدامات و اعتصابات علیه رژیم تزاری در تمام روسیه برگزار گردید. موج فزاینده ناسیونالیسم جدایی طلبانه در قفقاز و نزاع های خونی بین ارمنی ها و آذری ها فوران کرد. باکو که یک شهر صنعتی مهم در منطقه بود، تا حد زیادی ویران گردید. ۴۰۰۰۰۰ کارگر لهستانی وابسته به روسیه در حمایت از کارگران شهر های دیگر، کار خود را ترک کردند. تزار به سرعت وزیر کشور را برکنار کرد و کمیسیونی را برای بررسی علت ناآرامی کارگران در سن پترزبورگ تشکیل داد. این کمیسیون که بیشتر با حضور مقامات دولتی و کارخانه داران برگزار شد، بدون انجام هیچ گونه تصمیم گیری و تغییراتی منحل گردید. کارگران با نفوذ خود را در احزاب سوسیالیست، مبارزه انقلابی برای رسیدن به خواسته هایشان آغاز کردند.
تزار در این دوره یعنی ۴ فوریه ۱۹۰۵، پس از ترور عمویش «سرگئی الکساندرویچ»، در ۱۸ فوریه همان سال با اعطای حقوق جدید یعنی برگزاری مجمع گفتگو، تساهل مذهبی، آزادی بیان و کاهش مالیات دهقانان را در بیانیه «بولگین» اعلام کرد.
در ۲۴ و ۲۵ مه همانسال نزدیک به ۳۰۰ نماینده محلی «زمستو» در مسکو گرد هم آمدند و خواستار حق حضور در سطح ملی شدند. در این تاریخ تزار وعده پارلمانی متشکل از نمایندگان مردم را تکرار کرد.
در اکتبر ۱۹۰۵، شورای سن پترزبورگ تأسیس شد. این تشکل مردمی خواهان اعتصاب عمومی شد و از مردم دعوت کرد مالیات نپردازند و پول خود را از بانک ها خارج کنند.
در نتیجه این مبارزات پنجم فوریه نیکولای دوم تأسیس دومای دولتی امپراتوری روسیه را مورد تایید قرار داد و در آن وظیفه سخنرانی را به عهده گرفت. با این حال، وقتی فهمیده شد که دوما اصلاً قدرتی نخواهد داشت و گزینه ها بسیار محدود هستند، ناآرامی ها افزایش یافت و اعتصاب عمومی در ماه اکتبر برگزار شد. در ۱۴ اکتبر، مانیفست اکتبر نوشته و توسط «سرگئی ویته» و «الکسیس اوبولنسکی» به تزار تحویل داده شد. پس از آن، کنگره «زمستو» برگزار گردید. بلاخره دوما به عنوان نهاد قانونگذاری تعیین شد. پس از مدتی انتظار، تزار مانیفست را در ۳۰ اکتبر ۱۹۰۵ امضا کرد. او بعدا عتراف نمود که به دلیل نداشتن سرباز کافی برای سرکوب تظاهرات تودهای آن مانیفست را امضا کرده است و توضیح داد که هنگام امضای آن احساس می کرده به سلسله رومانوف خیانت نموده است.
وقتی مانیفست اعلام شد، تجمعات حمایتی در همه شهرها برگزار گردید. اعتصابات در سن پترزبورگ و دیگر شهرها پایان یافت. همچنین برای جرایم سیاسی ارتکابی مع تا این مدت بود، عفو عمومی صادر شد. با این حال، این امتیازات با افزایش فشارها و دستگیری ها به ویژه علیه سوسیالیست ها و انقلابیون همراه بود. علاوه بر این، حملات علیه کارگران اعتصابی، چپ ها و یهودی ها بویژه توسط احزاب و سازمانهای راستگرا آغاز گردید.
در حالی که لیبرال های روسی خوشحال از به دست آوردن آنچه که از تزار می خواستند، خود را برای انتخابات دوما آماده می کردند، سوسیالیست ها که هدفشان سرنگونی تزار بود، قیام مسلحانه را برنامه ریزی می کردند. در نوامبر ۱۹۰۵، قیام در «سواستوپل» رخ داد. به طور کلی، شرکت کنندگان در قیام علاوه بر کارگران، دهقانان فقیر، سربازان، به ویژه ملوانانی بودند که علیه فرماندهان قیام کردند. شورش ها در امتداد خط قطار سیبری که سربازان بازگشته از جنگ روسیه و ژاپن را حمل می کردند رخ داد. مردم با سربازان از خدمت خارج شده متحد شدند. تزار با فرستادن نیروهای ویژه خود سعی در کنترل اوضاع در طول خط قطار داشت. این قیام ها یکی پس از دیگر و با سرکوب قیام مسکو فروکش کردند. در تاریخ های ۵ و ۷ دسامبر ۱۹۰۵، کارگران در سراسر روسیه دست به اعتصاب عمومی زدند. درگیری های شدیدی بین ارتش تزار و شورشیانی که در ۷ دسامبر ۱۹۰۵ وارد مسکو شده بودند روی داد. در این رویدادها که به قیام مسکو معروف است، ارتش تزاری با پشتیبانی سواره نظام و واحدهای توپخانه قزاق، شهر را در ۱۸ دسامبر تصرف نمود. قیام مسکو به رهبری بلشویک ها شکست خورد و هزاران نفر جان خود را از دست دادند. تا آوریل ۱۹۰۶، ۱۴۰۰۰ کشته و ۷۵۰۰۰ نفر دستگیر شدند.
پس ازن سرکوب خونین، در میان احزاب تثبیت شده، یا قانونی شده، می توان به «کادت ها» که توسط روشنفکران لیبرال تأسیس شد، می توان به «ترودویک ها» که توسط رهبران جنبش دهقانی تأسیس شد، «اکتبریست ها» (دست راستی های افراطی طرفدار سلطنت، مذهبی و ناسیونالیست ابتدای قرن بیستم بودند که در سطح نوآوری لیبرال ها نبودند) و اتحادیه زمین داران که توسط زمین داران بزرگ مرتجع تأسیس شد، اشاره کرد.
قوانین انتخابات در دسامبر ۱۹۰۵ تصویب شد. بر این اساس، با وجود اینکه به مردان بالای ۲۵ سال حق رای داده شد، ارزش رأی آنها را جایگاه طبقاتی شان تعیین می کرد. بر اساس نظام انتخاباتی، آرای برخی از طبقات جامعه ارزش بیشتری نسبت به سایر اقشار داشتند. مثلاً رأی یک مالک بزرگ تأثیرگذارتر از رأی دهقان یا کارگر بود. انتخابات دوما در مارس ۱۹۰۶ برگزار شد و توسط احزاب بلشویک و بلشویک تحریم گردید. در نتیجه انتخابات، ۱۷۰ کرس «کادت»، ۹۰ کرسی «ترودویک ها» بدست آوردند و تنها ۱۶ نماینده اکتبریست از ۶۳ کشور واجد نمایندگی بودند. در آوریل ۱۹۰۶، دولت تزاری مرزهای نظم سیاسی جدید را با قوانین که صادر کرد، تعیین نمود. اقتدار مطلق تزار حفظ و تمام اختیارات اجرایی به او واگذار گردید. دوما به شاخه فرعی شورای دولتی تقلیل یافت که نیمی از آن توسط تزار انتخاب و منصوب گردیدند. برای اینکه یک تصمیم به قانون تبدیل شود، ابتدا باید توسط دوما و بعد شورای دولتی و در نهایت به تایید تزار می رسید. در موارد استثنایی نیز قوانین می توانستند بدون تصویب دوما به تصویب برسند. نمایندگان دوما مدام خواستار اصلاحات بیشتر و آزادی در عمل خود بودند. در ژوئیه ۱۹۰۶، دوما توسط تزار بسته شد. این عمل برخلاف انتظار کادت ها و دولت تزاری، با عدم واکنش مردم روبرو شد، اما پس از ترور نافرجام «استولیپین»، فشارها به بهانه تروریسم افزایش یافت و بیش از هزار انقلابی به مدت هشت ماه اعدام شدند. احزاب سوسیالیست این بار در انتخابات دومای دوم که پس از تعطیلی دومای اول دوباره برگزار شد، شرکت کردند، اما پس از انتخابات ، دوباره تزار در ژوین ۱۹۰۷ بار دیگر دوما را منحل و شروع به دستگیری نمایندگان سوسیالیست منتخب که پیروزی قاطعی در انتخابات به دست آورده بودند کرد. بدین صورت بود که مبارزه پارلمانی تعطیل وخودکامگی تزار ادامه یافت.
در این دوره سه ساله یعنی سال های ۱۹۰۵ – ۱۹۰۷، ترور مقامات دولتی افزایش یافت. هنگامی که اقدامات توده ای مانند اعتصابات، تجمعات و تظاهرات، کاهش یافت ترور سیاسی رهبران رژیم رو به افزایش گذاشت. سازمان «جنگ سوسیال دمکرات ها»، بقایای جنبش قدیمی «نارودنیک» و گروههای وابسته به «بلشویکها» برای سرنگونی حکومت تزار، دست به اعدام های سیاسی و برای تامین هزینه های مبارزه علیه تزار دست به مصادره های متعددی از بانک های مختلف زدند. در جریان سال های ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۹ هزاران نفر از مقامات دولتی و افسران پلیس کشته شدند. بر خی از برجسته ترین آنها عبارتند از:
دیمیتری سیپیاگین – وزیر امور داخلی. او در ۲ آوریل ۱۹۰۲ در سن پترزبورگ کشته شد.
نیکولای بوبریکوف – فرماندار فنلاند. او در ۱۷ ژوئن ۱۹۰۴ در هلسینکی کشته شد.
ویاچسلاو فون پلوه – وزیر امور داخلی. او در ۲۸ ژوئیه ۱۹۰۴ در سن پترزبورگ کشته شد.
Eliel Soisalon-Soininen – قاضی دادگاه عالی فنلاند. او در ۶ فوریه ۱۹۰۵ در هلسینکی کشته شد.
دوک بزرگ سرگئی الکساندرویچ در ۱۷ فوریه ۱۹۰۵ در مسکو کشته شد.
ویکتور ساخاروف – وزیر سابق جنگ. او در ۲۲ اکتبر ۱۹۰۵کشته شد.
دریاسالار چونین – فرمانده ناوگان دریای سیاه. او در ۱۱ ژوئیه ۱۹۰۶ کشته شد.-