در شرایطی که جنگ ارتجاعی میان دو حکومت ضدمردمی ـ جمهوری اسلامی و دولت نسلکش اسرائیل ـ زندگی میلیونها انسان را در ایران و فلسطین به خاک و خون کشیده، گروههایی از دل طبقهی کارگر برخاستهاند که نهتنها سنگر را ترک نکردهاند، بلکه بهمثابه پیوندهای زندهی همبستگی اجتماعی، در کنار مردم ایستادهاند. پرستاران و آتشنشانان، دو نیروی کلیدی در این میان، از آغاز بحران تاکنون، بار دیگر نشان دادهاند که رنج مردم برایشان غریبه نیست؛ چرا که خودشان از دل همین رنج برخاستهاند.
آنها میدانند که این جنگ، جنگی میان دو نظم ضدمردمی است. همانطور که امپریالیسم آمریکا و متحدانش با بمباران، تحریم و حمایت از سرکوبگران در خاورمیانه، چهرهی خشن خود را نشان دادهاند، جمهوری اسلامی نیز در سرکوب داخلی، اعدام، و مقابله با جنبشهای اجتماعی، از جمله مطالبات پرستاران، سابقهای طولانی دارد.
از سال ۱۳۷۶ تاکنون، پرستاران ایران بارها دست به اعتراض زدهاند. خواستههای آنان روشن بوده: دستمزد عادلانه، امنیت شغلی، کاهش ساعتهای طاقتفرسا و ارتقاء منزلت حرفهای. اما پاسخ دولت، چه در دورههای بهاصطلاح «اصلاحطلبانه» و چه در دولتهای اصولگرا، چیزی جز سرکوب، اخراج، بیاعتنایی یا تحقیر نبوده است. نظام پرستاری نیز که باید نمایندهی آنان باشد، بیشتر به ابزار خاموشسازی صدای معترض پرستاران بدل شده است با اینحال، در بحرانهایی چون آتشسوزی بندرعباس که جان صدها کارگر را گرفت، پرستاران در کنار مردم ماندند. نه از سر دستور، بلکه از سر آگاهی و مسئولیت انسانی. بسیاری از پرستارانی که شیفت نداشتند یا حتی بازنشسته بودند، داوطلبانه برای یاری به بیماران شتافتند. این حضور، نشانهای روشن از درک عمیق آنان از جایگاه اجتماعی و طبقاتیشان بود.
درک درد مردم از سوی پرستاران و آتشنشانان، فقط یک احساس انسانی نیست؛ بلکه ریشه در موقعیت آنها در ساختار طبقاتی جامعه دارد. اینان بخشی از طبقهی کارگرند که هم رنج اقتصادی و روانی را لمس میکنند، و هم بار مسئولیت انسانی را بر دوش دارند. اما این تجربهی مشترک، اگر صرفاً در سطح همدلی بماند، نمیتواند به نیرویی برای رهایی بدل شود. آنچه مورد نیاز است، تبدیل این تجربهی زیسته به کنشی آگاهانه، طبقاتی و سازمانیافته است؛ کنشی که از همدردی فراتر میرود و به پیوند سیاسی برای تغییر بدل میشود. چراکه اقدامات فردی، اگر به پیوندهای پایدار و جمعی بدل نشوند، در چارچوب قهرمانگرایی بیسرانجام باقی میمانند.
امروز وظیفهی حیاتی پرستاران و آتشنشانان، آن است که این پیوندها را به تشکلهای محلی و مستقل در محلات و مراکز کار تبدیل کنند؛ شبکههایی که بتوانند همزمان با ایفای نقش انسانی در بحران، بذرهای مبارزهی اجتماعی را بکارند. چراکه جنگ، دیر یا زود پایان خواهد یافت، اما ساختار سرکوب، تبعیض و استثمار طبقاتی پابرجا خواهد ماند، مگر آنکه از دل همین شرایط بحرانی، نیرویی آگاه، سازمانیافته و ضدسیستم برخیزد
در برابر این ضرورت، نهادهایی مانند خانه پرستارتلاش میکنند تا مبارزات پرستاران را بیخطر، پاسیفیستی و منطبق با نظم موجود بازسازی کنند. در یکی از پیامهای اخیر این نهاد در فضای مجازی چنین آمده است:
«تشکر از تکتک اعضای خانواده بزرگ اتحاد پرستاران آگاه کشور از درک و فهم شما در خصوص عدم فعالیت موقتی گروه در شرایط فعلی. لطفاً در این روزها فرصتی پیدا کردید، در جهت آگاهی و کسب اطلاعات بیشتر حتماً فایلهای متنی، صوتی، تصویری منتشر شده در گروه را مطالعه کنید…»
چنین مواضعی، در ظاهر دعوت به آرامش و آگاهی هستند، اما در واقع، ابزارهاییاند برای سانسور سازمانیافته، خنثیسازی انرژی طبقاتی و جلوگیری از هرگونه سازماندهی مستقل. توجیه این خاموشسازی با اشاره به جنگ یا اختلال اینترنت، تلاشیست برای کنترل فضا، آنهم دقیقاً در شرایطی که بحران، فرصتی واقعی برای نزدیکی بیشتر پرستاران به مردم و پیوندهای اجتماعی و طبقاتی فراهم کرده است.
در روزهایی که جمهوری اسلامی بهجای دفاع از مردم، از طریق فشار، بازرسی و سرکوب خیابانی به دنبال تحکیم نظم خود است، همین نزدیکی پرستاران و آتشنشانان با مردم، نهتنها ممکن است سرکوبگران را به وحشت اندازد، بلکه راهی برای آگاهی، امید و سازمانیابی در دل تاریکی است.
در برابر جنگ ارتجاعی و سرکوب از بالا، تشکل از پایین تنها راه پیشروی ماست. پرستاران و آتشنشانان، با ایفای نقش اجتماعی خود در میدان عمل، نشان دادهاند که حامل امیدند. این امید، اگر به سازمانیابی آگاهانه گره بخورد، میتواند به نیرویی برای دگرگونی تبدیل شود ـ نه در انتظار دستور، بلکه در بستر آگاهی، پیوند و پایداری