مهستی شاهرخی: علیه کشتار دهه خونین شصت یا علیه اعدام – از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری
کارگران جنسی، روسپیان، از اولین قربانیان و اعدامیان بهار ۵۸ بودند. پری بلنده، اشرف چار چش، ثریا ترکه به حکم و دستور خلخالی اعدام شدند. آیا اپوزیسیون انقلابی و یا فمینیستی اعتراضی به اعدام این سه زن کرد؟ تحقیر زن توسط حجاب، زنده و مرده ندارد. زنان زندانی که اعدام شده اند. همگی در بالای دار چادر بر سر دارند. به نقل از اولمپ دوگوژ، نویسنده فعال اجتماعی فرانسوی، در دو قرن پیش، «هنگامی مانند مردان سرمان با گیوتین قطع می شود، چرا در سایر موارد با مردان برابر شناخته نشویم؟
«علیه کشتار دهه خونین شصت یا علیه اعدام»
من چیزی برای خوش آمدگویی و چاپلوسی از کسی نمی نویسم قلمم مانند اندیشه ام آزاد است و خود را به سادگی و روشنی بیان میکند. اگر می نویسم: «مرگ بر دیکتاتور» به علت این نیست که خواهان مرگِ شخصِ خاصی هستم، بلکه برعکس خواهانِ پایانِ دیکتاتوری و کشتارها و اعدام هایش هستم. خواهانِ پایانِ سیستم مخوف سرکوب و شکنجه و زندان و قلع و قمع جوانان و نسل کشی مردمی هستم که حکومت آنان را در برابر منافع خود چون سدی طغیان گر می بیند و از اینرو به نقل از آنچه محمد رضا پهلوی توان تحملش را نداشت و سلطنتش را ویران کرد، «آنچه هر اندیشه آشوبگری را از جوانه درو میکند و از بین می برد.»
اولین آدمکشی بزرگ حکومت ملایان در تابستان ۵۷ با آتش سوزی سینما رکس آبادان آغاز شد. از همان ابتدا فاشیسم با کوره های آدم سوزی اش خود را به روشنی نشان می داد، چرا ندیدیم؟ چرا ندیدیم که ششصد و هفتاد و هفت نفر در آن آتش سوزی عظیم سوختند؟ چرا باورمان نشد که متعصبان هستند که سینما آتش میزنند؟ متعصبان هستند که به روی زنان اسید می پاشند؟ وقتی همه سینماهای شهر و همه سینماهای ایران را آتش زدند باز هم باورمان نمیشد که کار خودشان باشد. چرا؟
سخنرانی خمینی در دوازدهم بهمن ۵۷ در گورستان بهشت زهرا چه بود؟ امروز که به گذشته نگاه می کنیم روضه خوانی در قبرستان برای اُمت روضه میخواند و با وعده های دروغین سر ملت را شیره مالید! حکومتی که به جرأت می توان گفت در درجه اول به عناوین مختلف، در چهل و دو سال گذشته گورستان ها را توسعه داد و از «ملتِ غیور ایران»، «ملتِ شهید پرور» ساخت تا برای گورستان جشن تولد پنجاه سالگی بگیرد و در مرگِ انقلاب کیک خامه ای ببرند! بدعتی چنین من درآوردی و کریه فقط می توانست ساخته ذهنیتی آخوندی و فرهنگی ملا پرور باشد و بس که در این چهل و دو سال گذشته ما را از قبرستان به قبرستان رسانده اند.
بهمن ماه بود. کلید حکومت اشغالگر ملایان در ایران و اعدام هایش در پشت بام مدرسه رفاه از همان بهمن ۵۷ زده شد. از همان روزهای اول در برابر اعدام های بی محاکمه و شتابزده این جلادان سکوت کردیم و دادگاه های صحرایی و بدون وکیل اسیران و زندانیان را پذیرفتیم و خشت های دیکتاتوری را ملایان را بنا گذاشتیم. درجه داران نظامی که اسیر شده بودند، آنها هم در موقعیت اسیر و زندانی بودند، آنها آنقدر سریع اعدام شدند که باید به عکس جنازه های خونین و متورمشان در روزنامه ها خیره می ماندیم تا باورمان شود که اعدام شده اند. اما آیا ما مردم از عدالت همین را میخواستیم؟ در همان محاکمات اولیه در بهمن ماه و پیش از رفراندم «آری یا نه؟» برای سران ارتش از همان روزهای اول می شنویم که این افراد به «حکم شرع» محکوم به اعدام شده اند.
توماج، مختوم، واحدی و جرجانی، چهار تن از رهبران ترکمن صحرا را شب هیجدهم بهمن ۵۷ دزدیدند و ۲۹ بهمن ماه جسد شکنجه شده و تیرباران شده شان را در بیابان رها کردند. حکم اعدامشان را خلخالی به صورت تلفنی دستور داده بود.
در عصر نهم بهمن ۵۷ به نام مردم در قلعه ریخته بودند و شهرنو را آتش زده بودند، چندین زن در آتش سوزی قلعه مجروح شدند، سه زن جان باختند. آتش نشانی با عذر اینکه آتشی که ملت افروخته باشد را خاموش نخواهند کرد با تأخیر و بی میلی برای خاموش کردن آتش رفته بود. آتش زدن قلعه روایت غم انگیزی دیگر از کوره آدم سوزی سینما رکس آبادان به فاصله چند ماه بود. البته در مقیاسی دیگر و غیراخلاقی تر که سرانجام با وساطت آیت الله طالقانی ساکنان محله جانشان در امان ماند. شهرنو را آتش زدند تا از هر شهری یک روسپی خانه بزرگ بسازند و خانه های عفاف خود را برای اعراب و شیوخ منطقه دایر کنند و دختران و زنان ایرانی را زیر نظر و توسط پا اندازان سپاه در خانه های دوبی و منطقه به کار بگمارند. این روزها در صدد باز کردن شهرنو اسلامی هستند.
در بهار ۵۷ هر کس بذر رویاها و آرمان هایش را میکاشت غافل از اینکه اینها برای قلع و قمع آمده اند. درست در فردای انقلاب ، روز بیست و سه بهمن نوبت حمله به گنبد کاووس و ترکمن صحرا برای سرکوب و خفه کردن شورشِ مردم بود.
کارگران جنسی، روسپیان، از اولین قربانیان و اعدامیان بهار ۵۸ بودند. پری بلنده، اشرف چار چش، ثریا ترکه به حکم و دستور خلخالی اعدام شدند. آیا اپوزیسیون انقلابی و یا فمینیستی اعتراضی به اعدام این سه زن کرد؟ تحقیر زن توسط حجاب، زنده و مرده ندارد. زنان زندانی که اعدام شده اند. همگی در بالای دار چادر بر سر دارند. به نقل از اولمپ دوگوژ، نویسنده فعال اجتماعی فرانسوی، در دو قرن پیش، «هنگامی مانند مردان سرمان با گیوتین قطع می شود، چرا در سایر موارد با مردان برابر شناخته نشویم؟»
بهار داشت از راه می رسید و هنوز هیچ رفراندمی صورت نگرفته بود. هنوز هیچ چیزی شکل نگرفته بود. اما اینها که بودند که بر سر کوچه ها و خیابانها و میدانها سنگر می ساختند و ما را از حمله «دشمن» ترساندند؟ اینها که بودند که در مساجد جمع شدند و سازماندهی شدند؟ شکل رفتارهای جاسوسانه و خزنده شان به شیوه همسایه شمالی بود. به قول بچه آخوندی مثل جلال آل احمد، باید زیر پوشش مذهب به مردم نزدیک شد.
سازماندهی شان حزبی بود. مسلح بودند. سنگر داشتند. از چند سال پیش شروع کرده بودند. هیچ تحمل آزادی و آزادیخواهی را نداشتند. موی دماغ نمیخواستند. با کوچکترین مقاومتی شیوه استالینی حذف را پیش می گرفتند و با پاپوشی «دشمن» را از سر راه بر می داشتند. هدف وسیله را توجیه میکرد، مگر نه؟
هر شورشی به دستور حزب توسط سپاه سرکوب شد، یادتان هست؟ از ترکمن صحرا تا کردستان. انقلاب کجا بود؟ رفقا در مناطق آزاد می گشتند و نمی دانستند نبایست به این عجوزه زیاد نزدیک شد. رژیم زورگوی ملایان برای فریفتن مردم سرانجام رفراندم را در آغاز بهار با ترفند «جمهوری اسلامی: آری یا نه؟» به آش کشک خاله تبدیل کرد. شرکت در همه پرسی و همه حرفها، بی فایده بود چون تصمیم ها از پیش گرفته شده بود. دیکتاتوری از ابتدا دیکته می کرد و مردم در هر حال ناچار به قبول آن بودند. نباید هم پرسید: اگر جمهوری است پس چرا شامل حال همه نمیشود؟ و اگر اسلامی است دیگر نمیتواند جمهوری باشد. در مورد اسلام چرا فقط تشیع را قبول دارد و به نظر نمیرسد فردی از اهالی تسنن بتواند کاندیدا شود. به قول مرحوم انور سادات «خمینیسم» بود و سرشار از نفرت.
امیرعباس هویدا نخست وزیر سابق ایران زندانی بود و از ایران نگریخت. او را در فاصله تنفس دادگاهش به ریاست خلخالی در راهروی دادگاه به ضرب گلوله هادی غفاری در ۱۸ فروردین ۵۸ کشتند. درعکس جای گلوله روی گردنش بخوبی هویداست. اینها حکایاتی از بهار آزادی است که در آن ما بلبلان خموش اش بودیم و مدام به سکوت دعوت می شدیم و گرنه صدها انگ می خوردیم.
خانم فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش نمونه نادر و یگانه ای از موفقیت زنان در عرصه های اجتماعی بود. او اولین وزیر زن و نماینده تهران در مجلس بود که با پای خود به ایران پس از انقلاب بازگشته بود. خانم پارسا در ۱۸ اردیبهشت ۵۹ به دلیل زن بودن، دو بار دار زده شد و سپس جسدش تیرباران شد. او را به دار آویختند طناب دار پاره شد، پس او را به هوش آورده، با سیم بکسل برای دومین بار دار زده و سپس سه تیر خلاص به جنازه اش شلیک کرده اند. راستی از چه می ترسیدند که تا این حد بیرحم و آتش به اختیار بودند؟
این دیکتاتوری من درآوردی دینی، این فاشیسم دینی از همان بدو ورود و در همان بهار ۵۸ خود را نشان داد. اما آن زمان همه سرشان از وقایع متعدد گرم بود و فکر روزهای سیاه و سیاه تر و وقاهت جشن تولد و کیک برای قبرستان و بالای محل دفن هزاران قربانی انقلاب را نمی کردند.
نبرد پنج روزه پاوه در مرداد ماه ۵۸ که بعد ابراهیم حاتمی کیا از روایت حکومتی این مبارزه فیلمی ساخت، بعدتر همین موضوع دستمایه سریال «سیمرغ» شد. سپاه و ارتش از زمین و آسمان با هلی کوپتر و جت شهر را محاصره می کنند و شورشیان را شکست میدهند، در نهایت کردستان و شهرهای مریوان و پاوه و سنندج و سقز و بانه و مهاباد و کامیاران و سردشت و پیرانشهر یکی پس دیگری توسط سپاه و ارتش محاصره و فتح و از عناصر شورشی پاکسازی شدند.
خلخالی در دادگاه های صحرایی اش بی دلیل همه را از دم تیغ می گذراند و به اعدام محکوم میکرد. به طور مثال: نه نفر را عصر سوم شهریور در مریوان تیر باران کرده اند. یکی از اعدام شدگان نامش «بهمن اخضری» است. بهمن اخضری از بروبچه های تآتر بود که دوران سپاهی بهداشت را در روستاهای کردستان گذرانیده بود. او با شنیدن خبر شورش به آنجا رفته بود تا به مردم منطقه کمک پزشکی کند. در معرفی او نوشته اند (پزشک– فیلمبردار) که همانطور که نوشتم چون سپاهی بهداشت بوده است به کمک های اولیه آشنا بوده و مانند پرستار می توانسته به مجروحان کمک کند و چون تآتری بود فیلمبرداری هم سرش میشد. بهمن جوان ساکت و لاغری بود با موهای فرفری، عاشق نمایش بود و خلخالی مانند هزاران شخص دیگر بیدلیل جانش را گرفت. روانش شاد!
قتل عام قارنا و کشتار اهالی دهکده در روز ۱۱ شهریور ۵۸ با ژس در طول یا عرض سه ساعت، به دستور خلخالی با رگبار سپاه از دیگر جنایات اولین سال حکومت ملایان است. آنهایی که دم فرو بستند و بنابه دستور تشکیلات یا حزب بعدها به خلخالی و قاتلان دیگر رأی دادند، امروز سرشان را بالاتر بگیرند. در این میان توجیه و ماله کشی رفقا و احزاب و گروه ها، شنیدنی بود. حقیقت از روز اول مثل روز روشن بود اما رفقا با زبان بازی چشمها را می بستند و جنایات را به عوامل سرخود منسوب می کردند. حق داشتند احزاب برای هدفشان به پیاده نظام و سربازگیری مشغول بودند و هرگز به مغزهای پرسشگر پاسخگو نبوده اند.
به عقب برگردیم. حکومت تا سی خرداد شصت پنهانی و تک تک می کشت اما از اینجا به بعد بود که شمشیر از رو بستند و بگیربگیرها شروع شد و زندان هایشان شد مرغدانی. سال پیش به دانشگاه ها حمله کرده بودند و دانشگاه ها را به دلیل اسلامی نبودن تعطیل کرده بودند. مثلاً رشته هایی مثل پزشکی دندانپزشکی معماری و هواشناسی و شیمی و فیزیک و فلزشناسی …. چگونه میتوانست اسلامی بشود؟ که سه سال دانشجویان از ادامه درس محروم شدند؟ دیکتاتوری داشت در همه ابعادش خود را بر ملت تحمیل میکرد.
ماشین مرگبار حکومت ملایان از یک سو و کجدار و مریض گروه و گروهکهای اپوزیسیون و سیاست های حزبی سرخ و سیاهشان نمی توانست شادی های کوچک زندگی مردم مانند بازی شطرنج یا تخته نرد و نوشیدن الکل و یا حتا گوش دادن به موسیقی مورد علاقه را به رسمیت بشناسد و از آن دفاع کند.
روزنامه های سیاسی و ارگان های سیاسی آن دوران را نگاه کنید. سکوتی مرگبار بر آنها جاریست که هیچ از سنگسار و شلاق و تعزیر و این اعمال شنیع ملایان و یا سانسور کتاب و مطبوعات و یا محدود کردن آزادی های شهروندان در آنها خبری نیست.
محض مثال از سانسور کتاب تغییر کلمه «شراب» است به «سرکه» در دستور آشپزی غذاهای فرانسوی در کتاب خانم رزا منتظمی! تصورش را بکنید که در این چهل و دو ساله، چند نفر به دلیل نوشیدن الکل در ایران شلاق خورده اند؟ نپرسید چند نفر به دلیل الکل ناسالم کور و بیمار و مسموم شده اند؟ نپرسید وارد کننده الکل و مواد مخدر در ایران چه کسانی هستند؟ خودتان بهتر می دانید؟ مافیای مواد مخدر سپاه تا کلمبیا و آمریکای جنوبی پیشرفته است.
اگر در چهل و دو سال گذشته به حق نوشیدن افراد اهمیت داده بودند و مطرح کرده بودند امروز ملایان با وقاحت تمام پدر دو فرزند را به جرم نوشیدن الکل به دار نمی کشیدند. ذکریای رازی که در شهر ری الکل را کشف کرد تصورش را نمی کرده، ده – یازده قرن بعد ملایان مردی را به جرم خوردن الکل اعدام کنند. دردناک اینجاست که این مرد توبه کرده و آنها توبه او را نپذیرفته اند و او را کشته اند. در حالی که کشور پر است از دزد و پر از فساد و پرستو بازی و کلاغ پراکنی، اما فقیرترین و محروم ترین افراد به سنگسار محکوم میشوند و اختلاسگران خودی دستشان هیچگاه قطع نمیشود!
فکرش را بکنید در کشور خیام و حافظ، فردی را به جرم نوشیدن الکل به مرگ محکوم کنند، هزاره سوم باشد و قرن بیست و یکم و بی توجه به توبه اش، اعدامش کنند. رازیِ دانشمند معتقد بود همه انسانها سهمی از خرد دارند بنابراین به هدایت مردم و پیامبر نیازی نیست. دین زیان آور و بانی کینه و جنگ است. روانش شاد!
به خاطر ندارم که گروه های سیاسی و ارگان هایشان به بسته شدن روزنامه آیندگان و تهران مصور و ده روزنامه دیگر، و همگی در یک روز اعتراضی کرده باشند و در برابر این بی عدالتی، موضعی مدنی گرفته باشند، سکوت آن روزهایشان اگر علامت همگرایی و رضا نبود آیا امروز به این روز میافتادیم؟
غرض از یادآوری گذشته اینست که از وقایع تاریخی تعریف جدیدی داشته باشیم و از ملت غیوری که با حسن نیت و روی گشاده به پیشواز آخوندی در سال ۵۷ رفت و برای شنیدن روضه سر از قبرستان درآورد تا آن که جنبش ۵۷ در همان بهشت زهرا به خفگی و خاموشی گرایید.
باید حدس می زدیم از روز اول ورود خمینی و فرودش در گورستان، جنبش و شورش ملت را همان گورستان خفه و دفن خواهد کرد، حقیقت مانند روز روشن بود و ندیدیم و چشم بر همه عیوب این آخوند «امام» شده بسته، او را به عرش اعلا رسانیدیم، آنقدر که اُمتش او را در ماه دیدند و ملت شهید پرورش دم فرو بستند.
تحمیل حجاب اجباری به زنان مسلمان و به همه زنان که از پیش از انقلاب با اسیدپاشی در برخی روزها از سوی مذهبی ها به سوی زنان بی حجاب آغاز شده بود و با شعار حزب الله «یا روسری یا تو سری» کلیدش زده شد تا در ادارات قانونی شود، نه از جانب مردان حمایت شد و نه از جانب احزاب. به هیچکس برنخورد. آیا لازم است بنویسم که برخی از احزاب چپ، داغ گرم تر از آش شدند و بنا به دستور حزب و تشکیلات روسری (هم استراتژی و هم تاکتیک) را بر سر رفقای زن تحمیل کردند و از سوی دیگر رفقای زن، که خودشان را یک پا مرد می دیدند دستور حزب را مانند سرباز رباتی انجام داده و به پیامدهای جنسیتی آن بر خواهر و مادر خود نیاندیشیدند.
دیکتاتوری به مرور و کم کم و و به صورت خزنده و نفوذی حضور خود را در همه لحظات زندگی شهروندان نشان می داد و مداخله میکرد و برایشان تصمیم می گرفت. آزادی فردی در این دیکتاتوری معنا و جایی نداشت. در نتیجه مردم آزادی های فردی خود را درونی کرده و با حفظ عرف تحمیلی و حجاب تحمیلی می ساختند و دم نمی زدند به این امید که گذرا باشد اما گذرا نبود بلکه پایدارتر و پرزورتر میشد.
اینها در سرکوبهای سال شصت می کُشتند و می کُشتند و حتا نام کشته شدگان و اعدام شدگان را نمیدانستند و به پدران و مادرانی که فرزندان مفقود شده شان بودند می گفتند یک قطعه عکس او را بیاورید تا جنازه فرزندتان را شناسایی کنیم، یعنی در ابتدا کُشته بودند و آتش به اختیار بودند. برای تحویل جنازه هم پول و حق تیری که به او زده شده است را از خانواده ها میگرفتند. پس از تظاهرات سی خرداد شصت خیلی ها بی دلیل در زندان اعدام شدند. کسانی که مثل سعید سلطان پور که از دو سه ماه پیش در زندان اسیرشان بود را پس از تظاهرات اعلام مشی مسلحانه مجاهدین، اعدام کردند. بی اخلاقی و بی وجدانی و بی قانونی این رژیم بی مرز است. هرگاه اوضاع شلوغ میشود و می ترسد ماشین مرگبارش به کار می افتد.
جنگ هشت ساله با عراق برایشان بهترین بهانه سرکوب ملت بود چرا که کشور در حال جنگ بود و زمان آن نبود که دگراندیشان عقاید خود را بیان کنند. بستن روزنامه ها و سانسور کتاب و حمله به نویسندگان از مدتها پیش آغاز شده بود. در خلال هشت سال جنگ با عراق تا توانستند از جوانان میهن به کُشتن دادند. یک سری را به عنوان سرباز به خط اول جبهه فرستادند و قربانی کردند. یک سری را به جرم ضدانقلاب با پرونده سازی و زیر شکنجه در زندانها ماندگار کردند و یا در ارسارت قربانی کردند.
تعداد ایرانیان کُشته شدگان جنگ ایران و عراق را از دویست هزار تا هشتصد هزار دانستهاند و با توجه به اینکه به ارقام داده شده از سوی حکومت ملایان دروغگو هیچ اطمینانی نیست به سادگی میتوان گفت که در دهه شصت هزاران نفر از جوانان میهن را خط اول جبهه و جلوی توپ فرستادند و با پافشاری برای ادامه جنگ برای فتح کربلا و رسیدن به قدس به قول خودشان به دیار باقی فرستادند.
در مورد مخالفان و زندانیان، آنها که حکم زندان گرفته بودند و هشت سال در زندان رژیم دوام آورده بودند در پایان جنگ ایران و عراق و با حمله و ورود مجاهدین به ایران از طریق مرز قصر شیرین در (عملیات مرصاد به روایت رژیم) عملیات فروغ جاویدان که منجر به شکست مجاهدین شد باز هم از ترس و محض محکم کاری شروع به پاکسازی زندان ها از هر نوع مخالف و مبارزی، به دستور مستقیم امام اُمت به کُشتار یکباره و سریع زندانیان سیاسی پرداختند.
سالهای شصت و هفت و حذف ناگهانی نزدیک به پنج هزار اسیر زندانی از سر ترس در زندانهای ایران فاجعه دهشتناکیست. اما در چشم اندازی گسترده تر این رژیم همیشه از سر ترس کشته است تا بر مسند قدرت بماند و حکومت کند.
قاسملو در ۲۲ تیر ۶۸ در وین در سر میز مذاکره برای صلح در کردستان ترور شد. ترور فجیع شاپور بختیار و سروش کتیبه در تابستان هفتاد هرگز مورد همدردی با دیگر قربانیان حکومت غاصب ملایان قرار نگرفت و همیشه مراسم سالگردش جدا و توسط ملی گرایان یادش گرامی داشته می شود. حکایت سفره هایی که پس از مرگ قربانیان رژیم نیز جدا و سوا انداخته میشود جداست اما در برابر نورافکن هایی که از این سوی کره زمین به آن سوی کره زمین زده می شود و خوش آمد گویی هایی و لبیک هایی که احزاب در برابر این خون آشامان میگویند سکوت تا کی؟
بمب گذاری در مرکز آمیا در بوئینس آیرس آرژانتین در ۱۸ تیر ۷۳ منجر به کشته شدن ۸۵ شهروند آرژانتینی یهودی تبار و مجروح شدن سیصد نفر دیگر انجامید و بزرگترین عملیات تروریستی در آمریکای لاتین منتسب به رژیم جنایتکار ملایان است.
اختراع جشن تکلیف برای کودکان و مقنعه کشیدن به سر کودکان از ترفندهای این رژیم فاشیستی بود. سن ازدواج را پایین آوردند و کودک همسری و چند همسری را برای مردان مهیا و قوانین دست و پا گیر را برای سرکوب زنان یا نیمی از جامعه برقرار کردند. آنقدر در قوانین متحجر خود مصمم بودند که در هزاره سوم و در قرن بیست و یکم اجرای رقص کودکان و دختربچگان در مراسم روز زن (تولد فاطمه زهرا) خلاف عفت عمومی و ترویج آن دانسته و شهردار به دادسرا احضار شد و سرانجام منجر به استعفای نجفی شهردار تهران از مقام خود گردید. انقلابی که در آن کودکان نتوانند برقصند و شادی کنند آن انقلاب، انقلاب کیست؟
در این سالها این ملایان فرتوت با افکار عتیقه، رقص و شادی را بر مردم حرام دانستند و گروه های چپ که باید پیشرو باشند با آنها سکوت و مماشات کردند. آنها حتا ندیده نام «رقص» را به «حرکات موزون» تغییر می دهند مبادا حالی به حالی بشوند. ذهنیت بیمار شهوانی شان طوری است که در بحران کرونا همه چیز را قاطی میکنند و با بیشعوری در برابر یک پاندومی فتوا می دهند که گذاشتن ماسک فقط برای زنان اجباری است و مردان لزومی ندارد ماسک بزنند.
در سالهای ۷۷ رشته قتلهای رنجیره ای در بین روشنفکران و نویسندگان خفقان غریبی در دل مردم ایجاد کرد، آنهم در فضایی که با به روی کار آمدن خاتمی و رنگ آمیزی و صحنه آرایی اصلاح طلبان و تبلیغات گروه های چپ سازشکار، فضای تازه ای رونق گرفته بود.
سال بعد فریدون فرخزاد خواننده و شومن و شاعر را به وضعی فجیع قصابی کردند. ترور رستوران میکونوس و قصابی داریوش فروهر که وزیر کار دولت موقت بود و پروانه فروهر در سالهای بعد و قتل های زنجیره ای هشتاد تن از نویسندگان و روشنفکران از جنایات رژیمی دیکتاتور و خودکامه است که دامنه تجاوزش به حریم افراد بی مرز است.
حمله به کوی دانشگاه در هجده تیرماه هفتاد و هشت تا بیست و سه تیرماه توسط لباس شخصی ها در دوره خاتمی و کشته شدن هفت دانشجو و مجروح شدن چندین دانشجو یکی دیگر از سرکوب های خونین حکومت جهل و فساد بود.
در راه پیمایی گسترده و عظیم میلیونی اعتراضی دوران انتخاباتی ۸۸ تمام دنیا دید که چگونه ندا با تک تیراندازی بسیج یا سپاه قربانی شد و چگونه آن جمعیت عظیم میلیونی را سرکوب کردند. جوانان دیگر سهراب، اشکان، محسن، امیر، ترانه، و حکایات کشتارگاه کهریزک را جسته و گریخته شنیده ایم.
یادبود و گرامیداشت قربانیان چنین رژیمی منحصر به یک دوره خاص نیست اما می تواند با هدفی خاص و با آگاهی و اعتراض به مرگ ناعادلانه آنهاست، مرگ ناعادلانه همه کسانی که بی دلیل قربانی رژیم دیکتاتوری شدند تا باز هم این اختاپوس پیر به حکومت فاشیستی– دینی خود ادامه بدهد. گرامیداشت و یادبود قربانیان چنین کشتاری مانند کُشتار کهریزک در خرداد ۸۸ زخمی دردناک است
زخمی که گه گاه سر باز میکند، گرامیداشت چنین کُشتاری مانند کُشتار آبان ماه ۹۶ دردناک است، همانقدر دردناک که آبان ماه با دوشکا مردم ماه شهر را در نیزار درو کردند. از آمار قربانیان اعتراضات دی ماه ۹۶ اطلاع دقیقی نداریم. دستگیر شدگان، در زندان شکنجه شده و بعد خودکشی شده اند و یا در زندان با استفاده از مواد مخدر کشته شده اند. تعدادی جسد شناور هم در رودخانه یا سدهای اطراف پیدا شده است. این آدمکشان در کشتن مهارت پیدا کرده اند. ماشین مرگ شده اند.
آمار کشته شدگان آبان ماه ۹۸ هم دقیق نیست. در گزارش فوت علت مرگ را دروغ می نویسند، تعدادی به علت برخورد جسم سنگین به سوی سر ، یا به علت سکته قلبی فوت کرده اند. همان ترفندهایی که برای پایین آوردن آمار فوتی های کرونا به کار می بندند همان را برای جوانانی که قلب یا مغزشان هدف تک تیراندازهایشان بر روی پشت بامها قرار گرفته و جان جوانشان را گرفته اند، به کار می برند.
شلیک بی دلیل دو موشک به سوی هواپیمایی اوکراینی بویینگ ۷۵۲ پرواز بین المللی در هشتم ژانویه امسال توسط سپاه و کُشتن ۱۷۶ نفر مسافر که کودک و نوزاد هم دربین شان بود یکی از دلخراش ترین جنایات رژیم بود که در انتقامجویی از قتل تروریست بین المللی قاسم سلیمانی که قاتل هزاران کودک سوری و عراقی بود صورت گرفت.
حذف اقلیت های مذهبی، حذف فعالان محیط زیست، حذف هر که موی دماغشان شود و مانع کاسبی شان گردد، مگرنه اینکه سرمایه های ملی را خصوصی کرده و از آب و خاک، چوب حراج به بود و نبود و دارایی های کشور زده بودند. از شمال دریای مازندران را با ذخایر و آن گنج بی پایان زیر زمینی تقدیم پوتین کرده اند، در جنوب خلیج فارس را به چین قبای خاقان چین عطا کرده اند، پیش از این چشم بادامی ها با کشتی هایشان در آبهای جنوب جولان میدادند، کف دریا را روبیده و برای سالها از هر ماهی و جنبنده ای سابیده و مکیده و تهی ساختند. وای به آن هنگام که پای بر خاک ایران بگذارند در آن زمان با دستگاه های مکنده و تلمبه هایشان همه چاه ها و منابع نفتی را چند روزه خشک خواهند کرد؟ راستی جز توسعه قبرستان، برای ملت ایران چه کردند این ملایان کلاش و جنایت پیشه؟
بزرگداشت و سالگرد دهه خونین شصت و قربانیان بیشمارش اگر در مرحله یادآوری خاطرات و تجلیل از رفته گان محدود بماند جویباری میشود که راه به دریا نمی برد، اما اگر به همبستگی با آرمان های والای انبوه اعدام شدگان و قربانیان حکومت ستمگر ملایان همراه شویم و علیه اعدام و علیه شکنجه و شلاق و سنگسار و مجازات های اسلامی دست در دست هم تلاش کنیم، شاید با هم همگی بتوانیم پایه های فرتوت و پوکیده این داربست مخوف را بلرزانیم و از ریشه براندازیم وگرنه هر سال سوگواری و یا برعکس مراسمی با ساز و آواز، در حد «دوره کردن هنوز» باقی می ماند.
پاریس 2020/07/28