– سردمداران رژیم اسلامی ایران – چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب – آرزو داشتند که نیمی از جمعیت کشور یعنی زنان را در صورت امکان، به پستوی خانه برانند. رویای آنها این بود که همان بلایی را بر زنان نازل کنند که طالبان و داعش و… بر سر زنان آورده اند. در همین راستا بود که “فرمان حجاب اجباری” را سه هفته پس از انقلاب بهمن به اجرا گذاشتند و اوباش حزب الهی در کوچه ها و خیابانها، روسری را با پنس بر پیشانی زنان فرو می کردند و بر صورت شان تیغ می کشیدند و یا اسید می پاشیدند. آرزوی بنیادگرایان اسلامی حاکم بر ایران این بود که عقربه های زمان را به 1400 سال قبل برگردانند. اما مقاومت جانانه زنان و مردم آزادیخواه و برابری طلب در تمام 43 سال گذشته، مانع از تحقق این رویای کثیف ارتجاعی شده است.
– خمینی و سایر آخوندهای مرتجع که در سال 41 با حق رای زنان مخالفت کرده بودند و یا با تلویزیون مخالف بودند و مشارکت همه جانبه زنان در عرصه های مختلف اجتماعی را بر نمی تابیدند، بعد از انقلاب مجبور شدند که با ایجاد محدودیتهایی و شروطی تن به آموزش و اشتغال و ورزش و هنر و فعالیتهای اجتماعی زنان بدهند. در واقع مقاومت میلیونی زنان که از همان فردای شکست انقلاب بهمن آغاز شده بود، مانعی بر سر اجرای کامل آپارتاید جنسیتی در ایران بود و سیاست مبتنی بر حبس کردن زنان در پستوی خانه ها را دچار شکست کرد. بی دلیل نیست که چهار دهه پس از روی کارآمدن رژیم اسلامی، فمینیسم و سکولاریسم و برابری طلبی به سه شاخصه مهم جنبشهای اجتماعی ایران تبدیل شده و آنرا در کل خاورمیانه “اسلام زده”، برجسته و چشمگیر کرده است. جنبش زنان ایران در نزد بسیاری از زنان خاورمیانه عملا به الگویی تحسین برانگیز از مقاومت در برابر استبداد و تحجر و تبعیض مبدل شده است.
– اما اشتباه خواهد بود که عدم تحقق رویای اسلامگرایان حاکم را نشانه دست شستن آنها از ادامه سیاستهای تبعیض آمیز تلقی کنیم. پیکار برای برابری جنسی – جنسیتی هنوز در جای جای ایران به اشکال گوناگون – بویژه از طریق نافرمانی مدنی – تداوم دارد. این رژیم هنوز هم سعی می کند با اعمال تبعیضات شغلی، نابرابری در دستمزد، حقوق و فرصتهای کاری، سلب آزادی پوشش از زنان و حتی کودکان دختر، ایجاد محدودیتهای تحصیلی (بویژه در رشته های دانشگاهی)، اعمال تبعیض و آپارتاید در حوزه های هنر، موسیقی و ورزش (و از جمله مقاومت در برابر حضور زنان در استادیومهای ورزشی و تحمیل حجاب خفه کننده بر زنان ورزشکار)، با تشدید کنترل بر بدن زنان از جمله ایجاد مانع برای سقط جنین و جرم انگاری آن و فشار بر زنان برای تولید مثل بیشتر و افزایش جمعیت در کشور فلاکت زده ایران با اعطای مشوق های مالی و شغلی، ادامه سیاستهای تبعیض آمیز مردسالارانه، پدرسالارانه در رابطه با حق طلاق، حق سرپرستی فرزند، ارث و خشونتهای ناموسی و جنسی و خانگی … جامعه اسلامی خود را بنا کند.
– این فشارها و تبعیضات در دوره دو ساله اخیر یعنی همزمان با بحران جهانی پاندمی کرونا شدت پیدا کرده است. مثل هر نقطه ای دیگر از جهان، در ایران نیز با تشدید بحران اقتصادی و بیکارسازیهای میلیونی، زنان کاندید اول برای از دست دادن شغل، کاهش دستمزد و درآمد و رانده شدن شتابان به سوی فقر بیشتر بودند. ضمن اینکه در دوره قرنطینه های ناشی از بحران کرونا و خانه نشینی شاغلین مرد و یا دورکاری آنها، شاهد افزایش خشونت خانگی علیه زنان و کودکان بودیم. از خشونت فیزیکی و روانی گرفته تا آزار و تعرضات جنسی.
– اما وقتی رژیم به جامعه نگاه می کند متوجه می شود که گویی دارد آب در هاون می کوبد. زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب قصد عقب نشینی و تن دادن به ذلت را ندارند و با حضور در همه جنبشهای کارگری و اجتماعی، سد محکمی در برابر آپارتاید جنسی – جنسیتی برپا کرده اند. تنها کافی است به جنبش معلمان، پرستاران و بازنشستگان، جنبش دانشجویی، حرکت “دختران انقلاب” علیه حجاب، کارزار مقابه با آزار های جنسی (کمپین “من هم”)، جنبش محیط زیست و نیز خیزشهای انقلابی دیماه 96 و آبان 98 و از جمله اعتراضات توده ای اخیر در اصفهان و شهرکرد و … نگاهی بیندازیم تا نه تنها حضور چشمگیر زنان را در اعتراضات توده ای مشاهده کنیم بلکه فراتر از آن، شاهد ایفای نقش پیشقراولی زنان در صف مقدم مبارزه باشیم. از اینرو تردیدی نیست که انقلاب نوین ایران رنگی به شدت فمینیستی خواهد داشت.
– تردیدی نیست که مبارزه برای رفع تبعیض علیه زنان، مبارزه ای عمومی علیه همه اشکال مردسالاری و سکسیزم است و دستاوردهای آن نیز شامل همه زنان میشود. اما اکثریت زنان به اردوی کار و رنج تعلق دارند، به همین خاطر مبارزه آنها مبارزه ای درهم تنیده است. یعنی اولا جنبش زنان را با جنبش کارگری و سایر جنبشهای مترقی پیوند میزند و ثانیا امر مبارزه برای برابری جنسیتی و مبارزه با تبعیض و استبداد سیاسی مذهبی را با پیکار طبقاتی برای رهایی از استثمار سرمایه داری و غارت و فلاکت تلفیق می کند. رویکردی که طبعا بخش راست و رفرمیست اپوزیسیون و جنبش زنان با آن همراه نیست. اما اکثریت زنان کشورمان به تدریج و روزانه اهمیت “جنبش نان، کار، آزادی” را در پیکار توامان با استبداد و استثمار در می یابند. زیرا برابری حقوقی جنسیتی، بدون برابری طبقاتی نمی تواند موجبات شکوفایی اکثریت زنان را که به خانواده های کارگری و زحمتکش تعلق دارند، فراهم کند. از اینرو بسیار مهم است که خوانش سوسیالیست فمینیستی به گفتمان برتر در جنبش برابری خواهی زنان تبدیل شود. در این راستا علاوه بر استفاده وسیع از شبکه های اجتماعی، لازم است امر تشکل یابی مستقل زنان نیز در دستور قرار گیرد. زنان اگر چه در احزاب، سازمانها، تشکلهای کارگری، دانشجویی، زیست محیطی و نهادهای فرهنگی، هنری و ورزشی گوناگون حضور دارند، اما از ضعف تشکل یابی مستقل حول مطالبات برابری طلبانه اخص خویش رنج می برند که ضروری است چه در مقیاس منطقه ای و چه در مقیاس کشوری به آن بهای لازم داده شود.
– جنبش و فعالین زنان همچنین ضروری است ضمن برخورداری از همبستگی بین المللی نهادها و نیروهای مترقی جهان، خود نیز متقابلا به همبستگی با جنبشهای فمینیستی و اجتماعی دیگر کشورها بویژه زنان ستمدیده خاورمیانه بپردازند. در این میان، هم سرنوشتی زنان ایران و افغانستان که هر دو با حکومتهای طالبانی روبرو هستند، اهمیت زیادی دارد. از یکطرف همدردی و یاری به پناهجویان افغان در ایران – بویژه زنان و کودکان – اهمیت دارد و از سویی دیگر همبستگی فعال با مقاومت جانانه زنان افغانستان که پنجه در پنجه طالبان روزهای سیاهی را زیر سایه بازگشت طالبان سپری می کنند. شنیده شدن طنین شعار “نان، کار، آزادی” توسط زنان در کابل و دیگر مناطق افغانستان بروشنی نشان از تاثیرگذاری متقابل جنبشها در دو کشور همسایه دارد. هر چند در افغانستان، گرایشی سازشکارانه و رفرمیستی می خواهد “دفاع از حق مشارکت سیاسی زنان” را به شرکت در دولت امارات اسلامی طالبان و احتمالا سپردن چند پست مدیریتی درجه دو به زنان، تقلیل دهد. حال آنکه مسئله زنان در همه جای دنیا و از جمله ایران و افغانستان برابری کامل زن و مرد، پایان دادن به تلفیق دین با دولت و آموزش عمومی و دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی است. بویژه در هفته های اخیر که تصاویر دلخراشی از آواره گی و گرسنگی مردمان افغانستان بویژه زنان و کودکان منتشر شده و در برابر چشمان جهانیان مدعی حقوق بشر، شاهد کودک فروشی و یا مرگ کودکان بر اثر سوء تغذیه و گرسنگی و سرما هستیم.
– جنبش زنان ایران همچنین در زمینه دفاع از حق گرایش جنسی و انتخاب نوع زندگی مشترک، رسالت بزرگی بر دوش خود احساس می کند. از یکطرف، بخشی از جنبش زنان و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی ایران را کسانی تشکیل میدهند که به اصطلاح “اقلیت جنسی” محسوب می شوند که رژیم به خاطر گرایش جنسی، آنها را مورد شدیدترین آزارها و سرکوبها قرار می دهد. جنبش زنان همچون سایر جنبشهای مترقی باید دست در دست جامعه “ال.جی.بی. تی” از حقوق و مبارزه آنها حمایت کند.
– تردیدی نیست که جنبش زنان در کنار ایجاد مانع در برابر پیشروی سیاستهای ضدزن رژیم اسلامی از هر نوع عقب نشینی و یا تحول مثبت در مورد حقوق زنان – صدالبته در سایه استقامت نه استغاثه- حمایت می کند، اما همچون جنبش کارگری و جنبشهای اجتماعی انقلابی و رادیکال، باور دارد که بدون سرنگونی کلیت رژیم اسلامی سرمایه داری، از طریق یک انقلاب اجتماعی، نمیتوان امر رهایی زنان را متحقق نمود. رهایی کامل زنان ستمدیده ایران، در گرو عبور از استبداد سیاسی مذهبی، آپارتاید جنسی جنسیتی و در گرو عبور از نظام جهنمی سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم است. سوسیالیسمی مبتنی بر دمکراسی واقعی، مشارکتی و شورایی.
آذر 1400 – دسامبر 2021