درباره مسائل جهان و خاورمیانه
بودن یا نبودن! سوسیالیسم یا بربریت!
امروز بیش از هر زمان مشخص شده و یا باید مشخص شده باشد که نظام طبقاتی سرمایه داری در راستای پیشبرد هدف بنیادین خویش، یعنی کسب حداکثر سود از طریق استثمار بشریت و غارت طبیعت، فاجعه ای تمام عیار را برای اکثریت ساکنان سیاره زمین و خود زمین رقم میزند. این واقعیت را اکنون مضاف بر طرفداران جنبش و آرمان سوسیالیستی، حتی شماری از پیروان نظام سرمایه داری و نهادهای بین المللی نیز ناگزیر از اعتراف شده اند و سازمان ملل رسما آژیرهای خطر را به صدا درآورده است.
افزایش نابرابریهای طبقاتی
در یکسال گذشته – در فاصله بین دو کنگره سازمان – نظام جهانی سرمایه داری، همچون دو قرن گذشته، بحران های عمده جهانی را در همه سطوح افزایش داده و فجایع و تراژدیهای عظیمی را خلق کرده و یا ادامه داده است.
سازمان ملل که چند سال پیش وعده داده بود به گرسنگی و سوء تغذیه تا سال ۲۰۳۰ میلادی پایان دهد، اکنون اعتراف میکند که نه تنها این هدف قابل دسترسی نیست، بلکه بر میزان گرسنگان نیز افزوده شده و به حدود یک میلیارد نفر رسیده است.
سازمان جهانی کار که بارها هدف خود را کاهش استفاده از کار کودکان اعلام کرده بود، اکنون اعتراف میکند که جمعیت کودکان کار به حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ میلیون نفر رسیده است و هیچ چشم انداز نزدیکی برای کاهش و یا محو آن در سپهر اقتصاد جهانی بویژه در کشورهای موسوم به جهان سوم مشاهده نمی شود. زیرا سودهای میلیاردی کمپانی های بزرگ در ادامه استفاده از نیروی کار به شدت ارزان کودکان نهفته است.
نابرابری طبقاتی و فاصله فقیر و غنی روزبروز در حال افزایش است. فاصله میان درآمدهای نجومی افراد و دهک های بالایی قابل قیاس با دهک های پائین جامعه یعنی اکثریت عظیم اردوی کار و رنج نیست. بطوریکه خود موسسات اقتصادی نظام سرمایه داری اعتراف میکنند که فقط ده ابر- سرمایه دار جهان، به اندازه نیمی از سکنه زمین ثروت دارند. اگر در قرن ها و دهه های گذشته، مافوق سود ناشی از استعمار کهن و نو سبب میشد که این حجم عظیم فقر و فلاکت عمدتا در کشورهای توسعه نیافته و عقب نگه داشته شده احساس شود، اکنون در خود کشورهای پیشرفته متروپل و امپریالیستی نیز شاهد فقر و محرومیت گسترده توده های میلیونی کارگر و زحمتکش هستیم. از تشدید فقر و بیکاری تا تشدید بحران مسکن و بی خانمانی و بحران بازنشستگی و محرومیت های دوران سالمندی و …
تخریب محیط زیست و انقراض تدریجی زمین
اگر داده های فوق نشانه وخیم تر شدن زندگی اکثریت کارگران و محرومان جهان است و دودش اساسا به چشم اردوی کار و رنج میرود، تخریب سیستماتیک محیط زیست و سیاره زمین و آلودگی هوا و خاک و آب و بحران انباشت زباله، دارد کل هستی را در سیاره ما به اضمحلال میبرد که در اینصورت نظام سرمایه داری جهانی و طبقه حاکم نیز از آن بی نصیب نخواهند بود. در واقع به همراه نابودی تدریجی اما پرشتاب طبیعت و محیط زیست، کل تمدن بشری در خطر نابودی است و این تراژدی، فقیر و غنی نمی شناسد. از اینرو بخش هایی از حتی حامیان نظام سرمایه داری و اکثریت دانشمندان و کارشناسان زیست بوم نیز متوجه این فاجعه شده اند و آژیرهای خطر را به صدا درآورده اند. همزمان شاهد شکل گیری جنبش های توده ای و وسیع در کشورهای مختلف برای متوقف کردن روند انقراض زمین بویژه با مشارکت نسل جوان هستیم که آینده تیره و تاری را در چشم انداز می بینند. اما علیرغم حقانیت بی چون و چرای داده های علمی درباره عوامل اصلی تخریب محیط زیست و نقش کلیدی استفاده از سوختهای فسیلی، باز دولتهای سرمایه داری با فشار شرکتهای بزرگ بویژه نفتی، حاضر نیستند هیچ قدم اساسی و رادیکال برای توقف این چرخه ویرانگر بردارند. تمام اجلاس های بین المللی دعوت شده از سوی سازمان ملل از جمله اجلاس اخیر کاپ 28 در امارات، نشان دادند که اقدامات آنها از حد یکسری فعالیتهای رفرمیستی و توصیه های اصلاح طلبانه فراتر نمی رود. ضمن اینکه بسیاری از دولتها بویژه دولتهای اصلی تولید کننده و مصرف کننده سوختهای فسیلی حاضر نشده اند به تعهدات خود در اجلاس های مکرر قبلی، برای کاهش چشمگیر گازهای آلاینده عمل کنند و هیچ نظارت جدی بر عملکرد اقتصادی این دولتها برای کنترل و حسابرسی از شرکتها وجود ندارد و یا بسیار سطحی و نازل است.
بدین سان بشریت در برابر این فاجعه قرار گرفته که در صورت افزایش دمای کره زمین به حدود دو تا چهار درصد، چگونه میتواند از پس عواقب وخیم آن برآید. همین حالا که گفته می شود دمای کره زمین یک و نیم درصد نسبت به دوره انقلاب صنعتی، افزایش یافته است، شاهد انواع بلایای “طبیعی” از توفان های عظیم النینو تا آتش سوزیهای عظیم جنگل ها و مراتع تا رانش زمین و خشکسالی و بحران آب و فاضلاب و غیره هستیم و صدها میلیارد دلار هر ساله خسارت اقتصادی به کشورها و بودجه دولتها وارد می شود. حال آنکه با هزینه هایی به مراتب کمتر از این خسارات، میتوانستند با فاصله گیری از مصرف سوختهای فسیلی، در زمینه انرژی های پاک سرمایه گذاری کنند و نکردند.
رشد بی سابقه آواره گان و پناهجویان
این ابر بحران بشریت، سبب مهاجرات دهها میلیون انسان از خانه و کاشانه خود شده است. بسیاری از مردمان کشورهای جهان سوم به دلیل عواقب ناشی از خشکسالی و تخریب محیط زیست، ناگزیرند یا در داخل کشور خود دست به کوچ اجباری بزنند و یا به کشورهای دیگر مهاجرت کنند. البته جدا از عوامل اقلیمی، مسائلی چون جنگهای داخلی و منطقه ای، استبداد و سرکوب و تبعیضات اجتماعی نیز در افزایش پدیده آواره گی و پناهندگی و مهاجرت دخیل هستند. به نحوی که برای اولین بار در تاریخ بشریت، رقم پناهجویان و آواره گان به صد میلیون نفر رسیده است. بسیاری از آنها در جستجوی مکانی نسبتا امن تر، دل به دریا می زنند که فقط در دو دهه گذشته بیش از بیست هزار نفر از آنها در دریای مدیترانه جان خویش را از دست داده اند.
رشد گرایشات راست افراطی و نئوفاشیستی
پاسخ دولتهای پیشرفته سرمایه داری از اروپا تا امریکا و غیره، در مواجهه با این ابر-پالش ها، تشدید سیاستهای ضد پناهندگی و مهاجرت، حذف خدمات اجتماعی به جای مانده از دولتهای “رفاه” پس از جنگ جهانی دوم و در پیش گرفتن سیاستهای راست روانه و نئوفاشیستی است. در واقع نظام سرمایه داری در آستین خود فقط گزینه های لیبرالی، محافظه کارانه، سوسیال رفرمیستی، احزاب مذهبی و غیره ندارد، بلکه در شرایط اوج گیری بحران های اجتماعی سیاسی و اقتصادی، سعی میکند با برگ احزاب و نیروهای راست پوپولیست، افراطی و نئوفاشیست نیز بازی کند. وظیقه پوپولیسم راست و جریانات راسیست و فاشیست این است که تلاش کنند درباره ریشه اصلی مصیبتها و بحران های کشور و جهان، آدرس غلط بدهند تا مانع از تمرکز مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان روی نظام جهنمی سرمایه داری شوند. آنها با طرح ادرسهای غلطی همچون پناهندگان، مهاجرین جهان سومی و یا افراد متعلق به این یا آن مذهب، نژاد و ملیت … سعی میکنند افکار عمومی را منحرف کنند و متاسفانه به دلیل ضعف بدیل های رادیکال انسانی و چپ، به توفیق هایی هم دست یافته اند و در بسیاری از کشورها شاهد پیروزیهای انتخاباتی جریانات راست افراطی و یا اقزایش وزن سیاسی آنها هستیم. نظیر: هلند، ایتالیا، آرژانتین، یونان، فرانسه، آلمان، سوئد، امریکا و …
میلیتاریسم و جنگ های بی پایان
نسل کشی در غزه و درگیریهای نیابتی در خاورمیانه
فقر و نابرابری و آواره گی و انقراض تدریجی زمین، تنها دستاوردهای نظام سرمایه داری نیستند، بلکه این نظام در راستای منافع خود هرازگاهی با راه انداختن انواع جنگها، دست به جنایت و نسل کشی میزند. در واقع این به اصطلاح “منافع ملی” در راه اندازی و یا حمایت از یک جنگ معین، بخشی از اقتصاد میلیتاریستی و سود سرشار کمپانیهای تولید سلاح به ویژه سلاحهای کشتار جمعی است. بند ناف نظامات طبقاتی و در جهان معاصر، نظام سرمایه داری با جنگ، ویرانی و کشتار پیوند خورده است. حمایت از رژیمهای سرکوبگر، تلاش برای تقسیم یا تصرف منابع اقتصادی جدید، تلاش برای کنترل مناطق ژئوپولیتیک و سوق الجیشی و رقابت قدرتهای منطقه ای و بین المللی با یکدیگر، عواملی هستند که تنور جنگ را دائما شعله ور نگه میدارند. هزینه انسانی اجتماعی و اقتصادی این جنگها و نیز تولید تسلیحات و اداره پایگاههای نظامی برای بشریت، هر ساله تریلیونها دلار بالغ می شود. سرمایه عظیمی که میتواند در خدمت حفظ محیط زیست و نیز بهبود بهداشت، مسکن، تغذیه و رفاه انسانها قرار گیرد و ریشه بسیاری از بحران ها را بخشکاند.
تنها کافیست به فاجعه ای که در پنج ماهه اخیر شاهد وقوع آن در غزه و فلسطین اشغالی بوده ایم نگاه کنیم که چگونه جهان، ناتوان از توقف ویران سازی و نسل کشی و پاکسازی نژادی سیستماتیک است. ما می دانیم که دیرینه ترین بحران خاورمیانه یعنی بی حقوقی مردم ستمدیده فلسطین، به دلیل جنایات و اشغالگری رژیم آپارتاید اسرائیل، عمری 75 ساله دارد، اما رسانه های اصلی غرب به سرکردگی امریکا، میخواهند اینطور وانمود کنند که جنگ و بحران اخیر با حمله حماس در روز هفت اکتبر شروع شده است و این خاک پاشیدن به چشم حقیقت و تاریخ است. تردیدی نیست که حماس و جهاد اسلامی فلسطین دو نیروی عمیقا ارتجاعی اسلامی و بنیاد گرا هستند و به شدت استبدادی، بورژوایی، ضد سوسیالیستی، ضد لائیسیته و زن ستیز. بعلاوه تردیدی نیست که کشتار غیرنظامیان در روز هفت اکتبر را باید قاطعانه محکوم کرد. اما تراژدی پنج ماهه اخیر – و در راس آن کشته شدن بیش از سی هزار فلسطینی در غزه و کرانه باختری و آواره گی و گرسنگی و بی پناهی بیش از دو میلیون نفر از آنها، مصداق کامل سیاستهای فاشیستی است توسط کسانی که خود در جریان جنگ جهانی دوم قربانی فاشیسم اروپایی بوده اند. از اینرو ما ضمن حمایت از اقدام افریقای جنوبی برای کشاندن رژیم اسرائیل به دادگاه بین المللی دادگستری در لاهه به جرم نسل کشی، و نیز ضمن وفاداری به صدای سوم یعنی مرزبندی توامان با امپریالیستها، صهیونیستها و ارتجاع اسلامی، باید تمام قد در کنار مردم فلسطین به ایستیم و از حق تعیین سرنوشت آنها دفاع کنیم. مردمان ساکن اسرائیل – فلسطین فارغ از ملیت، مذهب و عقایدشان، باید از حقوق شهروندی برابر برخوردار باشند. خواه به صورت دو کشور مستقل و خواه به صورت یک کشور واحد دمکراتیک و سکولار مبتنی بر حداکثر آزادی و برابری. تنها چنین رویکردی است که میتواند ریشه دیرینه ترین منازعه و بحران خاورمیانه را بخشکاند و به این جنگ ویرانگر منطقه ای پایان دهد.
این جنگ و بحران البته فقط به منطقه فلسطین – اسرائیل محدود نمانده و با دخالت مستقیم و غیرمستقیم قدرتهای خارجی و منطقه ای، بخش مهمی از خاورمیانه را درگیر کرده است. از یکطرف امریکا تمام قد از جنایات رژیم اسرائیل حمایت میکند و جلوی تصویب قطعنامه توقف جنگ و اعلام فوری آتش بس را گرفته است و از سویی دیگر جمهوری اسلامی ایران، سعی کرده بدون وارد شدن مستقیم به جنگ، از طریق نیروهای متحد و بعضا نیابتی خویش در سوریه و لبنان و عراق و یمن در منازعه اخیر نقش آفرینی کند و در این راستا تعدادی از مهمترین فرماندهان سپاه قدس هدف ترور اسرائیل در سوریه قرار گرفتند. یکی از کانون های داغ این درگیری نظامی منطقه ای، کشور یمن و حوزه دریای سرخ است. از یکطرف حوثی های یمن با هدف همبستگی با مردم غزه وارد منازعه شده اند و از طرفی دیگر امریکا و شماری از متحدین غربی اش، دائما در حال بمباران مناطق مختلف یمن هستیم. کشور جنگ زده و فقیری که تازه داشت از طریق آتش بس با عربستان کمی نفس می کشید.
حملات موشکی سپاه پاسداران به اقلیم کردستان عراق، ادلب سوریه و بلوچستان پاکستان نیز ابعاد تنش را بالا برد هر چند به نظر میرسد در هفته های اخیر فروکش کرده و نوعی آتش بس در عراق میان طرفین منازعه بوجود آمده است.
رژیم ایران در حالی متحدین خود در لبنان، سوریه، عراق و یمن را تشویق به مداخله در جنگ و بحران اخیر کرده که خود سعی نموده مستقیما وارد منازعه نشود تا دامنه آتش جنگ به ایران کشیده نشود و موجودیت رژیم را به خطر نیندازد.در این رابطه، باید تاکید کرد که مجموعه سیاستهای منطقه ای رژیم در خاورمیانه ربطی به دفاع از مردم محروم فلسطین و سایر مردمان ستمدیده خاورمیانه ندارد. ریخت و پاش میلیاردها دلار از سوی این رژیم فقط با هدف تقویت ارتجاع اسلامی متحد خود بویژه هلال شیعی صورت میگیرد. به همین خاطر از سوی اکثریت مردمان ایران محکوم می شود و این سیاست نتوانسته هیچ سمپاتی در داخل جامعه ایران ایجاد نماید.
بنابراین بسیار اهمیت دارد که ضمن حمایت قاطع از حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین و مخالفت با ادامه جنگ و کشتار، از موضع صدای سوم، مرز روشنی با سیاستهای رژیم فاشیست اسلامی ایران و نیروهای مرتجع متحد آن در خاورمیانه داشته باشیم.
جنگ ویرانگر روسیه – اوکراین – ناتو
همین موضع یعنی صدای سوم در مورد جنگ اوکراین نیز مصداق دارد و باید از همین دیدگاه یعنی مرزبندی توامان با رژیم جنایتکار و اشغالگر روسیه و دولت دست راستی اوکراین و حامی آن امریکا و ناتو، و نیز افشای قاطع دخالت مستقیم رژیم اسلامی ایران از طریق فروش پهباد و موشک به روسیه برای استفاده ارتش پوتین، به توقف فوری جنگ، کشتار و رقابتهای نظامی رای داد تا میلیونها اوکراینی که خانه و کاشانه خود را از دست داده اند قادر شوند به یک زندگی نرمال برگردند. ضمن اینکه حقوق انسانی مردمان روس زبان شرق اوکراین نیز رعایت شود. بعلاوه باید مردمان اروپا را تشویق نمود که در سراسر قاره علیه گسترش جنگ و پیمان های نظامی امپریالیستی نظیر ناتو مبارزه کنند. روسیه پوتین که فکر میکرد به عنوان دومین قدرت نظامی جهان، براحتی میتواند تا کیف پیش برود و موجبات سقوط رژیم زلینسکی را فراهم کند، عملا نتوانسته به خواست اصلی خود دست یابد و دوسال است که در باتلاق اوکراین گیر کرده و متصرفات آن به همان مناطق عمدتا روس زبان شرق اوکراین خلاصه شده است. هر چند در هفته های اخیر به دلیل تردیدهایی که چه در امریکا و چه در اروپا در مورد ادامه کمکهای نظامی و مالی گسترده به اوکراین، بوجود آمده، شاهد عقب نشینی هایی توسط نظامیان و شبه نظامیان اوکرائینی بودیم. با این همه به نظر نمیرسد این جنگ ویرانگر، طرف پیروزی داشته باشد و بن بست آن ادامه دار خواهد بود. البته نباید کتمان کرد که امریکا و غرب با زیر پا گذاشتن قول خود به روسیه مبنی بر عدم گسترش ناتو به مرزهای شرقی اروپا (غرب روسیه) و از جمله سازماندهی شبه کودتا علیه دولت قبلی کیف و تشویق دولت کنونی اوکراین به طرح درخواست عضویت در ناتو، عملا آتش بیار معرکه بوده و تا این لحظه نیز با اعطای صدها میلیارد دلار کمک نظامی، مالی، اقتصادی و مستشاری، مستقیما در این جنگ خانمان سوز مشارکت داشته است و اکنون نیز با پذیرش درخواست عضویت فنلاند و سوئد در ناتو، گام دیگری برای تداوم رقابتهای میلیتاریستی در اروپا برداشته و در این راستا امریکا همه کشورهای عضو ناتو را زیر فشار قرار داده که حداقل دو درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف بودجه نظامی و هزینه های پیمان امپریالیستی ناتو کنند.
بنابراین در مواجهه با این جنگ و بحران نیز باید از موضع صدای سوم حرکت نمود و این میسر نیست جز تشدید مبارزه در همه عرصه ها برای جهانی عاری از جنگ، کشتار، ویرانی و میلیتاریسم.
قطب بندیهای امپریالیستی جدید و رقابت همه جانبه چین و امریکا
امپریالیسم امریکا که بعد از فائق آمدن بر سیطره استعمار بریتانیا – بویژه پس از جنگ جهانی دوم- مبدل به سرکرده نظام جهانی سرمایه داری چه به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی دنیا با بیش از 25 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی و مجهز ترین نیروی نظامی با فاصله بسیار از دیگر کشورها و از جمله برخورداری از حدود هزار پایگاه نظامی در خارج از مرزهای ایالات متحده شده بود و در دنیای پس از فروپاشی بلوک شوروی، عرصه را برای همه اشکال مداخله امپریالیستی و از جمله راه اندازی جنگ و اشغال مهیا می دید، اکنون مدتی است که شاهد شکل گیری قدرتهای جدید سیاسی اقتصادی و حتی نظامی است.
از یکطرف چین با حدود 18 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی به عنوان دومین اقتصاد جهان سرمایه داری، به سرعت خود را به امریکا نزدیک می کند. با این تفاوت که دولت امریکا بدهکارترین دولت جهان است و دولت چین دارای بیشترین مازاد ارزی. از سویی دیگر، این نقطه قوت، سبب شده که امپریالیسم چین با سیاست “کمربند و جاده” (دیپلماسی اتوبان) و با سرمایه گذاری صدها میلیاردی در زیرساخت ها، معادن، کشاورزی و صنایع کشورهای جهان سوم بویژه در افریقا، آسیا و امریکای لاتین، طیف وسیعی از کشورهای جهان را عملا به کمپ خود بکشاند. تشکیل اتحادیه های اقتصادی بزرگی مثل: بریکس و شانگهای، عملا به رقیب جدی جناح غربی امپریالیستها به سرکرده گی امریکا تبدیل شده اند. ضمن اینکه چین با چراغی خاموش، به سرعت در حال تقویت قدرت نظامی خود است که بسیاری از ابعاد آن ناروشن است.
برای مقابله با به خطر افتادن هژمونی تا کنونی امریکا، هیات حاکمه ایالات متحده همان سیاستی را دارد پمپاژ میکند که امپریالیستهای رقیب در جریان دو جنگ جهانی اول و دوم در پیش گرفتند. برای به چالش گرفتن قدرت رقیب، جهان را در آتش جنگ و ویرانی سوق دادند. اکنون نیز امریکا احساس میکند که باید در برابر قدرت نوظهور چین و متحدینش، به ایستد و آنرا علیرغم بحران خاورمیانه و جنگ اوکراین، بدل به الویت سیاست خارجی خود کند. به همین خاطر، به بهانه دفاع از تایوان (چین تایپه) که خود اقرار میکند بخشی از چین اصلی است، به شدت در حال دمیدن بر رقابتهای نظامی در دریای چین و آبهای اطراف تایوان است. از سویی دیگر چین که توانسته بود در دهه های اخیر، ماکائو و هنگ کنگ را پس بگیرد، اکنون برای الحاق مجدد تایون، دندان تیز کرده است. ضمن اینکه با ایجاد جزایر مصنوعی در دریای چین بر سر تسلط بر ان با چند کشور آسیای شرقی نظیر ویتنام، فیلیپین، ژاپن، کره جنوبی و … دعوا دارد. این در حالی است که امریکا ناوگان دریایی بزرگی در این منطقه مستقر کرده است.
از اینرو با توجه به تضعیف روسیه، رقابت اصلی قدرتهای جهان سرمایه داری را باید میان امریکا و چین جستجو کرد که در صورت عدم مهار این رقابت امپریالیستی اولین و دومین قدرت اقتصادی جهان، بشریت با سناریوهای هولناکی مواجه خواهد بود. هر چند اتمی بودن ارتش های هر دو کشور، احتمال جنگ جهانی سوم را تا حدود زیادی کاهش داده، اما این مسئله مانع از درگیریها و جنگهای منطقه ای کنترل شده نخواهد بود.
جهانی بهتر ممکن است
بشریت فرصت ناچیزی دارد که از گریبان خویش را از ابر-چالش هایی نظیر گسترش فقر، انقراض پرشتاب زمین و نابودی تمدن بشری و رشد انواع فجایع و بحران ها و جنگها و محرومیتها رها کند. عبارت شکسپیر در نمایشنامه هملت – بودن یا نبودن – باید به شعار تاریخی روزا لوکزامبورگ گره بخورد: سوسیالیسم یا بربریت.
اما کدام خوانش از سوسیالیسم؟ سوسیالیسم مد نظر ما حکومتهای تک حزبی استالینیستی یک قرن اخیر نیستند و یا احزاب به اصطلاح چپ میانه مدعی سوسیال دمکراسی که در واقع چیزی نیستند جز جناحهای رفرمیست خود نظام سرمایه داری برای جلوگیری از انهدام آن و برای ممانعت از تغییرات ریشه ای رادیکال.
سوسیالیسم مورد نظر ما اولا متکی بر اراده دمکراتیک و شورایی اکثریت عظیم جامعه است، هدفش برچیدن نظام طبقاتی سرمایه داری و بنای جهانی انسانی سرشار از آزادی، رفاه ، شادی و برابری است. جهانی عاری از جنگ و کشتار و تبعیضات جنسی – جنسیتی، ملی نژادی مذهبی و طبقاتی، جهانی که هیچ بودگان، بر سرنوشت خود حاکم می شوند و انسان و طبیعت در یک هارمونی، محیط زندگی را زیباتر میکنند.
متاسفانه به دلیل هژمونی خوانش های استالینیستی و نیز رفرمیستی در یک قرن اخیر، هنوز گفتمان سوسیالیسم دمکراتیک و شورایی و عجین شده با دمکراسی مستقیم، نتوانسته حقانیت خود را با درس آموزی از تجارب مثبت و منفی گذشته، به اثبات رساند. لذا باید چه در پراتیک و چه در تئوری، اقدامات خویش را در همه کشورها توسعه دهیم.
در این راستا ضروریست فعالین چپ، آزادیخواه، برابری طلب و انسان دوست در همه نقاط جهان، کارزارها و جنبش های وسیعی برای توقف جنگ و کشتار و در حمایت از صلح عادلانه برپا کنند، جنبش حفظ محیط زیت را وسعت دهند، عنصر تشکل یابی و سازماندهی را در میان کارگران و زحمتکشان تقویت کنند تا علیه این ابر بحران ها و نابرابریهای عظیم طبقاتی به میدان آیند. نیروهای چپ و انقلابی در همه کشورها باید از طریق لگام زدن بر سکتاریسم و پراکندگی، صفوف خود را متشکل تر و وسیع تر کنند. ضمن اینکه در کلیه نهادها و تشکل ها یدمکراتیک غیرحزبی ، لازم است حول آرمان آزادی و برابری، وسیعترین نیروهای مترقی را گرد آورد. در خاورمیانه بحران زده، ایده ایجاد فوروم چپ خاورمیانه، برای مقابله توامان با رژیم های استبدادی، سرمایه داری، اسلام سیاسی، دخالت امپریالیستها و نسل کشی صهیونیستها بیش از هر زمان اهمیت یافته است. تنها چنین نیرویی با چنین مواضعی است که میتواند جهان ما را از چنبره فقر و نابرابری و جنگ و ویرانی و اضمحلال تدریجی تمدن بشری نجات دهد.
ما اگر چه اکنون در اقلیت هستیم، اما در سمت درست تاریخ ایستاده ایم. از اینرو با صدایی رسا باید اعلام کنیم که آزادی، رفاه، آسایش و برابری بشریت و نیز حفظ سیاره زیبای ما در گرو عروج این بدیل است، هر راهی جز این، سراب است!!
اسفند ۱۴۰۲