اخیرا هما کلهر زندانی سیاسی تواب کتابی به نام ” تابوت زندگان ” نوشته است. هما کلهر همسر سابق ناصر یار احمدی زندانی سیاسی ای است که پس از دستگیری و ندامت به شکارچی جنایتکاری تبدیل شد که با دام گذاشتن، تعدادی از رفقای راه کارگر، پیکار و اقلیت را شناسائی و به پای جوخه های اعدام سپرد. هما کلهر در کتاب ” تابوت زندگان” ظاهرا دگر دیسی ها و رنگ عوض کردنها و چرخش های خود را از یک انقلابی کمونیست به نادمی شیفته اسلام، عارف و مسئول بند و همکار پاسداران تا سپس آزادی و تبدیل شدن به مهره ای تبلیغاتی برای رژیم جمهوری اسلامی و دو باره بقول خودش به هما کلهری بی حجاب و شیک و مرتب در خدمت سرمایه داری جهانی نشان میدهد. در کتاب تلاش فراوانی شده که بسیار پیچیده از بار مسئولیت های خود همچون توابی که به روایت تعدادی از زنان زندانی در آزار و اذیت آنها نقش داشته شانه خالی کند. هما کلهر در کتابش بی تفاوت از کنار تبه کاری های همسر سابقش ناصر یار احمدی و دست داشتن او در شکار، لو دادن ها شناسائی و جان باختن رفقا علیرضا تشید، یوسف آلیاری، مقصود فتحی، نوری ریاحی، رضا ستوده، منوچهر سرحدی، حسن اردین، هیبت معینی، احمد معین، علیرضا زمردیان ، رضا ستوده و.. میگذرد و چیزی نمی گوید.
او خیلی ماهرانه از دست داشتن خود در گزارش دادن ها ، شلاق زدن ها و به اوین و سلول انفرادی فرستادن زندانیان چیزی نمی گوید و ظاهرا هنگامیکه باید تخلیه اطلاعاتی میشده و گزارش می نوشته فقط بر روی معرفی شخصیت آنها تاکید می کرده و به شکنجه گران راهنمائی میکرده که ” چگونه با زندانیان سر موضعی برخورد کنند تا آنها بدون خشونت به نفی مبارزه با رژیم برسند. “!! عجبا ، لابد حاج داوود و پاسداران جنایتکار و فاشیست از تئوریهای هما کلهر بهره میبردند و زندانیان سر موضع هم به قول او به ” خودشان می آمدند”.
در مقدمه کتابش هما کلهر میگوید که ظاهرا میخواهد برخوردی سخت و سنگین با خود داشته باشد با بقول خودش گره ها را باز کند و جائی برای توجیه و فرار و دروغ گفتن به خود باقی نگذارد. اما واقعاً این کار را کرده است؟ کم نبودند انسانهای گوناگونی از سازمانها و تشکلات مختلف که به نفی باورها و بندهای سازمانی خود رسیدند اما به انسانیت و شرافت انسانی خود پشت نکردند، انسانها را به دهان اژدهای هفت سر جمهوری اسلامی نیانداختند تا در گنداب زندگی حقیر و پر از نیرنگ و فریبی که جمهوری اسلامی برایشان می سازد، بلولند. هما کلهر میخواهد نشان دهد که از کدام دسته بوده است؟ قضاوت با زندانیان سیاسی سابق و کسانی است که در این رابطه صدمه دیده و ضربه خورده اند.
اریک فروم در کتاب “جزم اندیشی مسیحی” میگوید حتی بدترین آدمهای این دنیا هم نیاز دارند با این توهم ( که ممکن است کاملا توهم هم نباشد) زندگی کنند که بالاخره برخی خوبی ها و صفات انسانی هم در درون آنها وجود دارد زیرا اگر چنین احساسی نداشته باشند، در این صورت احساس انسان بودن نخواهند کرد و به مرز دیوانگی می رسند. نمونه های این امر را به آسانی می توان یافت. روان شناسی که با گورینگ و تنی چند از رهبران دستگیر شده نازی مصاحبه ای ترتیب داده میگوید که چگونه مردی چون گورینگ هر روز از او خواهش می کرده که نزدش برود تا مرتبا بگوید: “نگاه کن من مثل بقیه بد نیستم. من مثل هیتلر نیستم، هیتلر زنان و کودکان را می کشت اما من این کارها را نکردم ، لطفا مرا باور کن”. او میدانست که باید بمیرد. روی سخن گورینگ با یک روان شناس جوان آمریکائی بود که به هر حال نظرش نسبت به او چندان به جائی بر نمیخورد. او در مقابل حضار سخنرانی نمیکرد، اما اکنون که قدرت از او زایل شده بود، دیگر نمی توانست حضور کاملا غیر انسانی خود را تحمل کند. و یا داستان جاگودا رئیس پلیس مخفی در مسکو که مسئول شکنجه و قتل صدها هزار نفر بوده. جاگودا در حومه مسکو صاحب یک پرورشگاه با همه امکانات و تسهیلات برای کودکان بود. جاگودا از خبرنگاری آمریکائی میخواهد که در رابطه با نوانخانه و مدیریت او مقاله ای در مجله نیویورک بنویسند: خبر نگار از این درخواست تعجب می کند. جاگودا میگوید: ” می دانید دائی من در بروکلین است و این مجله را می خواند. مادرم فکر می کند که من یک دژخیم هستم. اگر دائی ام مطلب را بخواند و این موضوع را برای مادرم بنویسد، من خیلی آسوده و راحت می شوم.” بقول اریک فورم مساله مادر جاگودا نبود، این وجدان او بود. او نمی توانست برای همه عمر تنها یک وجه غیر انسانی داشته باشد.
آیا واقعاً هما کلهر میخواهد وجه انسانی از وجدانش را در معرض نمایش بگذارد. کتاب این را نمی گوید، بر خلاف آنچه که در مقدمه گفته بسیار حساب شده و کار کرده از روی برخی مسائل حساس میگذرد، مثلا در حالیکه در مورد نوحه خوانی ها و کتابهای دینی ، مداحی ها و نزدیکی به خدا از طریق لو دادن دیگران صفحه ها سیاه میکند اما در مورد اینکه چه گزارشاتی می نوشته، اسامی چه کسانی را لو داده، نقش مستقیم خود و مسئولیت شخصی اش در لو دادنها، آزارها و شکنجه هائی که وی مسئولش بوده چه بوده، حرفی نمی زند. هما کلهر در کتاب خود تنها گوشه های از همکاری های خود را با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در درون و بیرون زندان آشکار میکند.
کتاب ” تابوت زندگان” برخلاف آنچه در مقدمه گفته است انباشته از تناقض گوئی، پنهان کاری ، توجیه و رنگ عوض کردن ها است. در این نوشته صداقت و پشیمانی دیده نمی شود. کتاب طوری تنظیم شده که با وزش باد به هر سو، درها را برای خود باز نگه دارد. در بهترین حالت هما کلهر به وجدان خودش هم دروغ میگوید.