رفیق فرهاد محسن پور کارگری پیشرو و انسانی شجاع و فداکار بود که در شمال کشور و در یکی از روستاهای اطراف چالوس متولد شد. در همان سالهای آغازین کودکی، پدرش که آخوند بود، خانواده را ترک نمود .
فرهاد با مادر و دیگر اعضای خانواده اجبارآ به تهران عزیمت کردند و در جنوب شهرتهران (خزانه بخارایی) ساکن گشتند و از آنجایی که پدر او به هیچیک از مسئولیتهای پدرانه خویش به خصوص تامین معاش وی و خواهران و برادران کوچکش عمل ننمود فرهاد مجبور شد پس از اتمام تحصیلات ابتدایی برای تامین معاش خود و خانواده اش به عنوان کودک کارکر به بازار کار بپیوندد .
با آغاز انقلاب ۱۳۵۷ به صفوف سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پیوست و در محلات فقیرنشین جنوب تهران فعالیت می نمود. او همچنین از اعضای فعال “سندیکای کارگران بافنده سوزنی” تهران بود .
با انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق در خرداد ۱۳۵۹ ابتدا به جناح “اکثریت” پیوست، اما خیلی زود با مطالعه مداوم آثار مارکسیستی و نیز کتب و نشریات “راه کارگر”، در اواسط سال ۶۰ به صفوف سازمان راه کارگر پیوست و در کمیته غرب تشکیلات تهران فعالیت نوین خود را شروع نمود. بی شک او سازمانگری قوی بود که با تلفیق مبارزه مخفی و نیمه علنی در شرایط اختناق فاشیستی دهه شصت، بسیار توانا با محافل کارگری ارتباط برقرار می نمود و آنها را هدایت میکرد چرا که خود زاده محیط های کارگری بود .
او در کنار فعالیت سیاسی و کارگری، به شعر و بویژه شاملوی عزیز بسیار علاقه داشت و خود نیز گاهآ شعر می سرود.
رفیق فرهاد محسن پور که در راستای رهایی کارگران و زحمتکشان ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی سرمایه داری و استقرار آزادی و سوسیالیسم مبارزه میکرد، در بهمن ۱۳۶۵ پس از تعقیب و گریز طولانی، همراه با رفقا: ضیاءالدین نادری و یوسف آبخون دستگیر شد و پس از تحمل شکنجه های بسیار در جریان قتل عام زندانیان سیاسی ایران در شهریور ۱۳۶۷ به جرم کمونیست و مرتد بودن به همراه هزاران زندانی سیاسی دیگر اعدام گردید و برای همیشه “خاورانی” شد.
او در آخرین نامه برای مادر فداکار و زحمتکش و دیگر اعضای خانواده اش اینچنین نوشت:
“مغنی بزن چنگ بر ارغنون – ببر از یاد من فکر دنیای دون
مغنی ساز و طرب آغاز کن – به قول و غزل قصه ای دیگر آغاز کن “
یادش را با ادامه راهش جاودانه سازیم!